شناسه خبر:5914
1397/11/25 12:13:39

سپهرغرب، گروه اجتماعی: یکی از آسیب‌هایی که در جامعه ما قابل ملاحظه است، اختلافاتی است که بین نسل‌ها در زمینه‌های مختلف بروز می‌یابد و خود منشأ پیدایش مشکلات و معضلاتی می‌شود که هم به عنوان آسیب اجتماعی می‌توان از آن یاد کرد و هم به صورت مسائل و بحران‌های خانوادگی می‌توان به آن توجه داشت. 

برای "نسل" تعاریف متعددی ارائه شده است؛ مانند: نسبت خویشاوندی، هم‌دوره‌ای،مرحله‌ای از زندگی و دوره تاریخی.

اما به طور عمده - و در این مقاله نیز- وقتی صحبت از اختلاف نسلی به عنوان یک معضل اجتماعی پیش می‌آید، منظور از نسل‌ها، والدین و فرزندان است. این همان معنایی است که مدنظر انسان‌شناسان اجتماعی است. آنها این معنا را در ارجاع به روابط فرزندان و والدین و دیگر اعضای فامیل به کار برده‌اند.(1)

در مورد اختلاف نسلی هم نگاه‌های متعددی وجود دارد که منجر به ارائه چندین اصطلاح شده است، مانند: تعارض نسلی، شکاف نسلی، انقطاع نسلی، تمایزات نسلی. در این نوشتار نمی‌خواهیم بر این تعاریف متعدد متمرکز شویم؛ بنابراین آن را به طور اجمالی چنین تعریف می‌کنیم: تفاوت‌های دانش‌های دانشی، گرایشی و رفتاری بین دو نسل، علی‌رغم وجود پیوستگی‌های کلان متأثر از ساختارهای اجتماعی و فرهنگی و تاریخی.(2) 

اختلاف نسلی به عنوان یک آسیب اجتماعی، حاکی از گرایشات، رفتار و باورهای مختلف و بعضاً متعارضی است که میان والدین و فرزندان وجود دارد و در موقعیت‌های مختلف زندگی روزمره موجب بروز تنش بین آنان می‌شود؛ تنش‌هایی که گاه چنان جدی و عمیق است که به پیدایش بحران‌هایی مانند فرار فرزندان از خانه، اعتیاد آنان، روی‌آوردن به جرم‌های اجتماعی، توسل به اعتراض‌های غیرقانونی علیه ارزش‌های جامعه، و حتی دین‌گریزی می‌شود. 

ریشه اختلافات نسلی را می‌توان اختلاف ارزش‌ها دانست. در واقع آنچه در این مقاله بر آن تأکید داریم، شکاف ارزشی بین‌نسلی (value generation gap) است و به معنای فاصله افتادن بین ارزش‌های دو نسل است؛ به‌گونه‌ای که همین اختلاف ارزشی سبب می‌شود دو نسل در رفتار و موضع‌گیری‌های خود در موقعیت‌های مختلف، متفاوت یا متعارض یا متضاد باشند.(3)

ارزش‌های هر فرد عبارتست از اعتقاد کلی او درباره رفتارهای مطلوب و نامطلوب که بر تفکر و عمل به طریق مختلف تأثیر می‌گذارند. ارزش‌ها ادراک غالب از رفتار ایده‌آل در موقیعت‌های خاص را تعریف می‌کنند، ولی لزوماً در رفتارهای واقعی انعکاس نمی‌یابند.

نگاه ما به پدیده‌های اجتماعی، متأثر از همین ارزش‌هاست. موقعیت‌های مختلفی که در زندگی روزمره شکل می‌گیرد، از دید افراد مختلف مبتنی بر ارزش‌هایی قضاوت می‌شوند که به آن پایبندند. 

هر یک از ما در مواجهه با این موقعیت‌های مختلف، نگاه متفاوتی داریم. موقعیتی که از سوی شما با تحقیر و ملامت نگریسته می‌شود، ممکن است در نگاه من تحسین‌برانگیز باشد. موقعیتی که در من هیچ احساسی بر نمی‌انگیزد ممکن است شما را به هیجان بیاورد تا جایی که بخواهید به افراد درگیر در آن موقعیت بپیوندید.

دلیل این اختلافات، آن است که ارزش‌هایی که برای زندگی قائلیم به‌گونه‌های متفاوتی در ذهن ما تدوین شده‌اند. هنگامی‌که در خیابان از کنار هم رد می‌شویم، این گوناگونی ارزش‌ها آشکار نیست، اما در موقعیت‌هایی که پیش می‌آید، تفاوت‌های ارزشی دیدنی می‌شود. البته نباید غافل بود که میزان پایبندی ما به ارزش‌ها نیز منجر به عکس‌العمل‌های متفاوتی می‌شود. 

فرض کنیم وقتی در اتوبوس نشسته‌ایم، پیرمردی سوار می‌شود. بعضی‌ها اساساً این فرد را نمی‌بینند یعنی توجهی به او نمی‌کنند. برخی دیگر با دیدن او احساس عطوفت و دلسوزی می‌کنند؛ اما در میان این افراد، همه از صندلی خود بلند نمی‌شوند تا جای خود را به او دهند. در واقع در عین اینکه آنان، جا دادن به پیرمرد را یک ارزش مثبت تلقی می‌کنند، تنها یک نفر چنان به این ارزش پایبند است که بی‌ اندکی تأمل برمی‌خیزد و جای خود را به پیرمرد می‌دهد.

با این وصف دو محور اصلی در تدوین رفتار روزمره ما دخیل است؛ ارزش‌ها و میزان پایبندی به ارزش‌ها.

در خانواده نیز اعضاء، مبتنی بر ارزش‌هایشان و بر اساس میزان تقید به این ارزش‌ها رفتار می‌کنند. به این ترتیب طبیعی است که موضع‌گیری افراد نسبت به موضوعات، عکس‌العمل آنان در موقعیت‌ها، هدف‌گذاری و برنامه‌ریزی آنها و... با یکدیگر متفاوت و گاه متعارض باشد، اما آنچه اوضاع خانه را به یک وضعیت غیرطبیعی تبدیل می‌کند، نحوه رویارویی این تفاوت‌هاست؛ اینکه افراد در مواجهه با تفاوت ارزش‌های هم، چه عکس‌العملی انجام می‌دهند یا چگونه یکدیگر را قضاوت می‌کنند، به میزان درکشان از ارزش‌های یکدیگر بستگی دارد.

درک ارزش‌های دیگران، هنگامی ‌محقق می‌شود که بتوانیم خود را جای آنها قرار دهیم؛ یعنی آنها را از دریچه ارزش‌های خودشان نگاه و قضاوت کنیم نه با نگاه ارزشی خود.

فرض کنیم شب یلداست و اعضای فامیل در منزل بزرگ خانواده دور هم جمع شده‌اند. در این حال والدین عزم رفتن به این مهمانی را دارند، ولی فرزندشان ترجیح می‌دهد با دوستانش به سینما برود و این شب را با آن‌ها سرکند.

والدین می‌گویند در چنین شبی که تمام اعضای فامیل گرد هم هستند، دوست دارند فرزندشان هم کنار آنها باشند. در اینجا نیز عکس‌العمل فرزند می‌تواند دو شق متفاوت به خود بگیرد؛ در حالت اول ممکن است برخورد تندی داشته باشد و شاکی شود که چرا والدین می‌خواهند همه دور هم باشندو....

در حالت دوم چنین ابراز می‌کند که تمایل والدین را برای در کنار هم بودن درک می‌کند و سعی می‌کند برنامه‌اش را طوری تنظیم کند که دست کم در بخشی از این مهمانی حضور یابد.

جدای از اینکه فرزند در این مهمانی، والدین خود را همراهی می‌کند یا نه؛ تفاوت عمده‌ای بین دو مواجهه فوق وجود دارد؛ در حالت اول با برخوردی غیرهمدلانه مواجهیم و در حالت دوم نوعی مواجهه همدلانه را شاهدیم.

هرچند "همدلی" وا‍‍‍ژه‌ای است که در تعاملات و گفتگو‌های روزمره بسیار از آن یاد می‌شود، در "جامعه‌شناسی" به معنایی دقیق و خاص مطرح است و یکی از شاخص‌های سنجش توسعه به شمار می‌آید.

واژه همدلی در علم جامعه‌شناسی به معنای دوستی به کار نرفته است؛ بلکه آنچه می‌توان مطابق تئوری دانیل لرنر(2) از آن استنباط کرد، دستیابی به «ارتباط» بر اساس میزان اندیشه و «قدرت انتقال فکر» در مراحل نوسازی فرهنگی جامعه است.

در این نوشتار به دنبال تبیین نظریه لرنر نیستیم، اما می‌خواهیم از مفهومی‌ که او مطرح کرده استفاده کنیم تا راهی برای نزدیک کردن نسل‌ها به هم پیشنهاد دهیم. 

گسست نسل‌ها، شکاف نسلی، تفاوت‌های نسلی..... یا هر عنوان دیگری که حاکی از عدم تفاهم و ارزش‌های نسل‌ها با یکدیگر است، منجر به مشکلات و مسائلی می‌شود که نه تنها در درون خانواده تنش‌زاست، بلکه در جامعه نیز باعث بروز بحران می‌شود. 

بسیاری از آسیب‌های اجتماعی، برخاسته از مسائل مربوط به نسل جوان است؛ در حالی‌که نسل مدعی برای رفع این آسیب‌ها نه تنها جوان نیست، بلکه درکی هم از ارزش‌ها و آمال نسل جوان ندارد؛ بنابراین نمی‌تواند خود را به جای آنان تصور کند یا مسائل را از دریچه نگاه آنها ارزیابی نماید. به این ترتیب آسیب‌ها، بی‌آنکه واقع‌بینی شوند، جراحی می‌شوند و بعد از یک عمل جراحی سنگین، همچنان آن زخم باقی می‌ماند و در مقطع دیگری از زمان سر باز می‌کند. 

برای آنکه بتوانیم از نظریه لرنر بهره بگیریم تا راهکاری برای آسیب‌شناسی اجتماعی ارائه دهیم، ابتدا این نظریه را مرور می‌کنیم. (4)

"دانیل لرنر" (Daniel lerner) از محققان و نظریه‌پردازان مطرح آمریکاست و نظریاتی درباره تغییرات فردی ونوسازی دارد. به اعتقاد او طرح نظریه توسعه‌بخشی ارتباطات، زمینه لازم را برای تحرک روحی و رفتاری افراد و در نتیجه تحرک اجتماعی به وجود می‌آورد. دانیل لرنر همدلی را اقدامی به منظور ایجاد ارتباط با دیگران می‌داند. 

همدلی یا قدرت انتقال فکر، به نحوی که مورد نظر لرنر است، حاوی دو روند برون‌فکنی و درون‌فکنی است.

برون‌فکنی به معنای قدرتی است که انسان می‌تواند خود را در قالب هر آنچه غیر است، تصور کند. بدین معنا هر صفت و مشخصه شخصی به دیگران عمومیت داده می‌شود. ریشه این قدرت در آن است که مشاهده‌گر، دیگران را نیز موجودی همچون خود و نه کمتر محسوب می‌کند.

درون‌فکنی، یعنی نسبت دادن شاخصه‌های هر آنچه غیر به خود است. در این سطح، دیگران بدین لحاظ مورد توجه قرار می‌گیرند که فرد تمایل به قرینه‌سازی خود نسبت به آنچه دارد که غیر خود اوست. بنابراین در هر ظرفیت انتقال فکر، دو اقدام صورت می‌گیرد که به جای خود نشان‌دهنده ظرفیت و توان تخیلی و تحمل فرد است. 

لرنر معتقد است که نوسازی فرهنگی مستلزم آن است که نوعی انتقال فکری در ذهنیت افراد یک جامعه به وجود آید که به مقتضای آن، فرد ضمن احساس توانمندی در ارتباطات اجتماعی دارد. به واسطه همدلی یا قدرت انتقال فکر می‌توان فرآیند انباشت میزان قابلیت‌ها، استعدادها و توانایی‌های افراد را از طریق ارتباط و تعامل میان جهان‌های ذهنی شهروندان تحقق بخشید که این امر موجب تبلور هم‌پذیری و تکوین فرهنگ اعتماد، در قالب‌های فکری افراد می‌شود. از آن‌جایی‌که جامعه نوگرا به واسطه همدلی، هم‌پذیری و گسترش فرهنگ اعتماد، در صدد انسجام بخشیدن به "هویت یگانه ملی" است و افزایش میزان مشارکت جمعی را در این راستا دنبال می‌کند، شاید بتوان واژه همدلی را در مقابل واژه "غیریت" تعریف کرد. به‌واسطه غیریت، هویت ظاهری افراد و یا گروه‌های اجتماعی از طریق نفی دیگران حاصل می‌شود و آنان به این وسیله وحدت و پیوستگی درونی خود را دنبال می‌کنند. در واقع غیریت به این معناست که برای ایجاد هویت هر چیز، چیزهای دیگر باید غیر و بیگانه شوند.

شاید بتوان گفت مفروض اصلی برقراری رابطه غیریت، درست در نقطه مقابل با مفروض اساسی رابطه همدلی است؛ یعنی در رابطه غیریت، فرد یا گروه اجتماعی، توانایی‌ها و ظرفیت‌های خود را بیش از دیگران تصور می‌کنند و این خودمحوری که با اتکا بر اصل "نابرابری انسان‌ها" شکل گرفته است، با رابطه همدلی که متکی است بر اصل "برابری انسان‌ها" در تعارض است.

مفهوم "خویشتن به جای دیگری ‌بینی" که معمولاً توسط روان‌شناسان اجتماعی عنوان می‌شود، یعنی:

"اقدامی ‌به منظور ایجاد ارتباط با دیگران، به منظور درک من دیگر، به عنوان یک فرد دیگرو برای پیش‌بینی ورود توانایی او". 

به عبارت ساده‌تر این که خود را از نظر روانی به جای دیگری قرار دهیم. این عمل به فرافکنی و این‌همانی می‌انجامد؛ مکانیسمی‌ درونی که بر مبنای آن، فرد خود را به جای افرادی دیگر که در محیطی دیگر زندگی می‌کنند، قرار می‌دهد. 

حال برگردیم به موضوعی که می‌خواهیم بر نظریه لرنر سوار کنیم.

نسل‌ها به شرطی می‌توانند به هم نزدیک شوند که بتوانند خود را به جای دیگری قرار دهند؛ یعنی بتوانند آسیب‌های اجتماعی را از نگاه نسل دیگر بررسی و واکاوی کنند. مثالی که در ابتدای نوشتار آمد و روابط بین‌نسلی را در خانواده مطرح کرد، در واقع محملی بود برای توضیح این نکته که نسل‌ها چگونه می‌توانند مبتنی بر "همدلی" یا " غیریت" یکدیگر را ببینند.

نگاه همدلانه به یکدیگر داشتن، یعنی به رسمیت شناختن ارزش‌های نسل دیگر و نگاه غیریت‌گرایانه به مفهوم نفی ارزش‌های نسل دیگر است. 

برای آسیب‌شناسی درست اجتماعی، لازم است هر دو نسل از روند غیریت‌گرایی به همدلی، سوق یابند. در مثال یاد شده در نهاد خانواده همدلی فرزندان با والدین و نیز همدلی والدین با فرزندان، هر دو حائز اهمیت است و در نزدیک شدن دو نسل به یکدیگر نقش دارد. با این وصف نمی‌توان تنها از یک نسل انتظار داشت که به نفع نسل دیگر رفتار همدلانه پیش گیرد. برای نزدیک شدن نسل‌ها، هر دو باید از رفتار مبتنی بر غیریت بپرهیزند.

حال بار دیگر بخشی از این نوشتار را که به تبیین نظریه لرنر اختصاص داشت، با تأکید بر عباراتی که زیر آنها خط کشیده شده بخوانید. اینها اصولی هستند که به تقریب نسل‌ها و آسیب‌شناسی درست مسائل اجتماعی کمک می‌کنند.

1. دیگران را نیز موجودی همچون خود و نه کمتربدانیم،

2. به جای انکار افکار دیگران، سعی کنیم میان ذهن خود و جهان‌های ذهنی دیگر تعامل ایجاد کنیم،

3. با درک همدلانه نسبت به ارزش‌ها و قالب‌های فکری دیگران، در تکوین فرهنگ اعتماد در جامعه سهیم شویم،

4. برای انتشار ارزش‌های خود در اجتماع، به نفی ارزش‌های دیگران متوسل نشویم،

5. برای اثبات هویت خود، دیگران را "بیگانه " نخوانیم.

فضایی که مبتنی بر اصول فوق ساخته شود؛ چه خانه باشد و چه جامعه، می‌تواند زمینه‌ساز آسیب‌شناسی واقع‌بینانه شود؛ یعنی به اعضای خانواده و در حالت کلان به اعضای جامعه کمک کند تا ارزش‌های یکدیگر را درک کنند و آسیب‌ها و مسائل اجتماعی را از دید یکدیگر ببینند تا بتوانند مبتنی بر آن راهکارهایی عینی و نه انتزاعی برای رفع مشکلات ارائه دهند. 

خانواده، نه تنها مثالی است برای درک جامعه، بلکه به زعم بسیاری از اندیشمندان اجتماعی، راهی است برای مقابله با معضلات اجتماعی. به این معنا که با آسیب‌شناسی در خانواده و زدودن آنها می‌توان بسیاری از آسیب‌های جامعه را نیز رفع کرد؛ چراکه ریشه بسیاری از مشکلات اجتماعی در خانواده‌هاست.

به این ترتیب می‌توان ادعا کرد اگر والدین و فرزندان در خانواده به روابط همدلانه روی آورند، جامعه را در آسیب‌شناسی دقیق و صحیح یاری کرده‌اند. پیشنهاد می‌کنم بار دیگر مثال یادشده را در ذهن مرور کنید. شما در نقش فرزند یا ولی چقدر با اعضای خانواده هم‌دلید؟ آیا می‌توانید در موقعیت‌های مختلف، خود را به جای آنها قرار دهید و به موضوعات از دریچه ارزش‌های آنان بنگرید؟

یادمان باشد که "همدلی" یا "خود را به جای دیگران قرار دادن" یک توانایی محسوب می‌شود و از نظر جامعه‌شناسانی چون لرنر، شاخصی است برای نوسازی.

پی‌نوشت

1- جامعه‌شناسی نسلی، آزاد ارمکی، غفاری، ص11

2- همان، ص17

3- شکاف نسلی، یوسفی، ص144

4- برای این منظور به مقاله ذیل رجوع شده است:

گفتمان شهروندی و انسجام سیاسی، سعید یعقوبی، همشهری اندیشه، سال یازدهم - شماره 3008 

منابع

1- ازکیا، مصطفی، جامعه‌شناسی توسعه،چاپ چهارم، نشر کلمه،1381

2- اچ لاور، رابرت، دیدگاه‌هایی درباره دگرگونی اجتماعی، ترجمه کاووس سیدامامی، چاپ اول، نشر دانشگاهی، 1373

3- سیف‌زاده، حسین، نوسازی و دگرگونی سیاسی، چاپ سوم، نشر قومس، 1375

4- یوسفی، نریمان، شکاف بین نسل‌ها، چاپ اول، نشر جهاد دانشگاهی، 1383

5- آزاد ارمکی، تقی و غفاری، غلامرضا، جامعه‌شناسی نسلی، چاپ اول، جهاد دانشگاهی، 1383

* شیوا خلیلی

شناسه خبر 5914