کد خبر : 21239
تاریخ : 1399/2/20
گروه خبری : خانواده

چرا سریال‌های شبکه نمایش خانگی ضد خانوادگی است؟

          سپهرغرب، گروه خانواده: در سریال‌های شبکه نمایش خانگی، مادرها اغلب یا زنان عقب‌افتاده‌ای هستند که هیچ چیز از هیچ کجا نمی‌دانند و همان زنان دوران قاجار هستند که زندگی را در پستوی خانه‌ها دنبال می‌کنند و همه عمر زجر کشیده‌اند.

حالا چند سالی می‌شود که شبکه نمایش خانگی حسابی جان گرفته و خیلی از فیلمسازان و هنرمندان ترجیح می‌دهند سری به این مدیوم هم بزنند و ضمن سرگرم کردن مخاطبان، از ظرفیت آن برای دیده شدن بیشتر و به تبع آن منفعت مالی بیشتر استفاده کنند. از همان اولین سریال اما می‌شد فهمید که در شبکه نمایش خانگی اوضاع متفاوت از تلویزیون است. در قلب یخی ما برای اولین‌بار شوی لباس می‌دیدیم و زندگی‌های اعیانی و اتفاقاتی که در تلویزیون خط قرمز بود یا خیلی کم دیده می‌شد. بعد از آن به‌خصوص در دو سه سال گذشته که به یمن بالا رفتن سرعت اینترنت و دسترسی به گوشی‌های هوشمند و... تماشای فیلم و سریال به صورت آنلاین میسر شده، این روند یعنی سریال‌سازی در شبکه نمایش خانگی حسابی قوت گرفته و همین الان سه چهار سریال با چندین و چند ستاره مطرح دنیای بازیگری در حال پخش از این رسانه است که تا اینجا خیلی هم خوب است و ایرادی ندارد.

منتها این وسط یک‌سری سوالات وجود دارد که معمولا کسی به آن پاسخ نمی‌دهد یا اگر بدهد مثل منوچهر هادی، کارگردان سریال دل در گفت‌وگوی اخیرش طوری پاسخ می‌دهد که انگار سوالات ما اشتباه است و ما یعنی مخاطبان نباید وارد این حوزه بشویم. با این اوصاف همچنان سوالات وجود دارد هرچند کسی دلش نخواهد به آنها اشاره شود.

منوچهر هادی در گفت‌وگویی که اخیرا از او منتشر شده در پاسخ به این سوال که چرا از ساره بیات در نقش دختر عاشق‌پیشه استفاده کرده در حالی که همه سن و سال واقعی او را تشخیص می‌دانند خیلی راحت گفته که می‌توانسته از یک بازیگر دیگر استفاده کند و خرج سریال هم کمتر می‌شده اما خب کمتر هم می‌فروخته و دیده می‌شده! (نقل به مضمون) و این در واقع اصل و اساس ساخت سریال در شبکه نمایش خانگی است. دیده شدن! در سریال‌های شبکه نمایش خانگی، سازندگان به هر ترفندی دست می‌زنند تا دیده شوند، برای همین ماجراها مدام عجیب و عجیب‌تر می‌شود.

منتهی قبل از این یک‌سری فرمول ثابت هم وجود دارد که تضمینی باشد بر دیده شدن. مواردی مثل زندگی اشرافی، خودروهای گران‌قیمت، روابط عاطفی خاص، مصرف مواد مخدر و نوشیدنی‌های الکلی، خیانت، موسیقی، خوشتیپی غیرمعمول همه آدم‌ها و چندین و چند مورد دیگر که قبلا هم به آنها اشاره شده است و بعد از اینهاست که آن ترفندها نمایان می‌شود و سوال‌ها شکل می‌گیرد که در سریال‌های شبکه نمایش خانگی دقیقا چه خبر است؟

 نه به مامان و بابا یا چطوری خورشید جون؟

همه سریال‌های این چندوقت اخیر را مرور کنید. ممنوعه، دل، کرگدن و هم گناه. در همه این آثار و تقریبا در همه خانواده‌ها، جوان‌ها با پدر و مادرها مشکل دارند. پدرها یا مردهای منفعلی هستند که دائم می‌خواهند رابطه مادر و فرزندشان را درست کنند و نمی‌توانند یا پدرهای عبوس و عنقی هستند که به سبک 300 سال قبل می‌خواهند حرف خودشان را به کرسی بنشانند و درنهایت مزخرف بودن تفکرات‌شان ثابت و پته‌شان روی آب ریخته می‌شود.

مادرها اغلب یا زنان عقب‌افتاده‌ای هستند که هیچ چیز از هیچ کجا نمی‌دانند و همان زنان دوران قاجار هستند که زندگی را در پستوی خانه‌ها دنبال می‌کنند و همه عمر زجر کشیده‌اند یا زنانی هستند که با بچه‌هایشان مشکل دارند و در تمام طول سریال در حال گند زدن به زندگی فرزندشان هستند و در این امر از هیچ تلاشی فروگذار نیستند. در طرف دیگر ماجرا، جوان‌ها کلا هیچ احترامی برای پدر و مادر قائل نیستند و حتی در صدا کردن آنها از اسامی کوچک مثل خورشید، فرید، منصوره و... استفاده می‌کنند که ظاهرا از نظر سازندگان سریال‌ها خیلی باکلاس به حساب می‌آید و نشان‌دهنده رابطه صمیمی بچه‌ها و والدین است.

دفاعیه: ممکن است نویسنده و کارگردان چنین سریالی در پاسخ این سوال بگوید ما چنین خانواده‌هایی داریم و خود من از نزدیک دیده‌ام و... منتها سوال ما دقیقا این است که چرا همه نویسندگان و کارگردان‌ها فقط این خانواده‌ها را دیده‌اند؟! یعنی هیچ خانواده دیگری با شکل دیگری نداریم؟ ما از فضا آمده‌ایم یا دوستان سریال‌ساز؟

 کلیشه پولدار باکلاس یا فقیر عقب‌افتاده

ماجراهای سریال‌های شبکه نمایش خانگی در کجا رخ می‌دهد؟ معمولا در تهران و میان خانواده‌های سوپرلاکچری که توی حیاط خانه‌شان همین‌طور بنز و پورشه ردیف شده و آنقدر ثروتمند هستند که دائم بین ایران و آلمان و کانادا در سفر هستند. این خانواده‌ها اساسا هیچ اعتقاد مذهبی ندارند و ما در هیچ سریالی نمی‌بینیم که حتی یکی از افراد این خانواده‌ها یک دعای ساده بخواند یا مثلا یک نمازخوان هم بین‌شان پیدا شود. در تمام سریال‌های شبکه نمایش خانگی، پوشش زنان موفق به شکلی است که از نظر شرعی ایرادهایی دارد. اگر یک بار سریال همگناه را مرور کنید متوجه می‌شوید که یک بازیگر خانم یا حتی بچه‌های خردسال را هم نمی‌توانید در این سریال پیدا کنید که موهایش معلوم نباشد.

حتی زن عموی هدیه که از طبقه فقیر جامعه است به شکلی احمقانه و توهین‌آمیز چادر به سر کرده و شبیه یک عقب افتاده، دسته‌ای مو را از زیر روسری بیرون گذاشته و با دیدن مهدی پاکدل خوشتیپ، قند توی دلش آب می‌شود! در سریال ممنوعه هم تنها زن چادری یعنی مادر برکه همیشه موهایش از زیر روسری بیرون است. انگار که حکم شده هیچ کس موهایش را نپوشاند. حالا این‌که این کار چه کمکی به قصه می‌کند برای ما که معلوم نیست.

دفاعیه: باز ممکن است نویسنده و کارگردان این آثار بگویند خواسته‌ایم قصه ما در این بستر بگذرد و شما اگر بلدید خودتان بیایید و بسازید و این هم بخشی از جامعه است و... خب درست. منتها باز چرا همه فقط همین بخش را می‌سازند؟ در این ایران به این بزرگی، 50 درصد آدم مذهبی پیدا نمی‌شود؟ آدم‌های طبقه متوسط، قصه ندارند؟ قصه‌ها فقط در ویلاهای کاخ مانند می‌گذرند؟ شما هیچ زنی سراغ ندارید که موهایش معلوم نباشد اما موفق باشد؟ مردی که یک کوچولو اعتقاد مذهبی داشته‌باشد نمی‌تواند در سریال‌ها حضور داشته‌باشد؟

 مجرد باش و راحت!

در سریال کرگدن کدام ازدواج موفق بود؟ کدام بچه‌ها از شرایط‌شان راضی هستند؟ دختری به سبک قرون وسطی با مردی ازدواج کرده که حالا مرده و باید به زور با برادر شوهرش ازدواج کند که نهایتا فرار می‌کند. پدر و مادر کاظی شبیه دو مرده متحرک هستند. بابای نوید یک معتاد قمارباز است و مادرشان هم مرده. خود جوان‌ها هم که می‌خواهند ازدواج کنند همه به بن‌بست می‌خورند. در سریال ممنوعه ازدواج پدر و مادر سامی قصه‌ای با پس زمینه خیانت دارد که به لجن کشیده‌شده. خود سامی از همسر اولش جدا شده. برکه به اجبار به عقد یک کارگر افغان در می‌آید، خسرو با بازی هادی حجازی فر از همسرش جدا می‌شود.

نیکی کریمی هم از همسرش جدا شده است. در سریال دل، یکی به خاطر پول با دیگری ازدواج کرده و حالا پشیمان است. یکی از ترس فقر با یکی ازدواج کرده و حالا جدا شده. دختری به نام رابی (که معلوم نیست این اسم از کجا آمده) روز عروسی، داماد را قال می‌گذارد و می‌رود پیش عشق قدیمی‌اش، این وسط فقط زندگی خسرو (سعید راد) و ناهید (افسانه بایگان) ظاهرا خوب است که آن هم نتیجه‌اش شده کلی بدبختی و بیچارگی. در سریال همگناه ازدواج فریبرز و لیلا نابود شده، رابطه فریبرز با همسر دومش نسرین به خاطر بچه‌دار نشدن خوب نیست، سارا فهمیده نامزدش قبلا زن و بچه داشته، ایرج از همسرش جدا شده، هدیه تهرانی از همسرش که معتاد است جدا شده، جوان‌های مجرد قصه همگی از ازدواج فراری هستند و مثل همه سریال‌های دیگر، مجردها دارند کیف می‌کنند و متاهل‌ها همه در بدختی و فلاکت اسیر هستند و از هر لحظه‌ای استفاده می‌کنند تا مجردی کنند. پس زندگی یعنی مجرد بودن!

دفاعیه: ما بد را نشان می‌دهیم تا شما خوب را انتخاب کنید یا ادب از که آموختی از بی ادبان. این می‌تواند پاسخ سریال‌سازان در شبکه نمایش خانگی باشد. شما اما اگر یک بار دیگر پاراگراف بالا را بخوانید دست‌تان می‌آید ماجرا از چه قرار است. تازه این را هم فاکتور گرفتیم که اگر ازدواجی هم در این سریال‌ها صورت بگیرد که نمایش موفقی داشته‌باشد، اغلب در سن بالای سی و چند سال است و آنها که زود ازدواج می‌کنند مانند خرس پشیمانند!

 آری این چنین است برادر

از این سوالات می‌شود چندتای دیگر هم نوشت و قطار کرد اما اگر لطف شود و به همین‌ها پاسخ داده‌شود هم خوب است. هر چند مسؤولان و مدیران فرهنگی کشور هم بد نیست یک بار این سریال‌ها را ببینند و به این سوالات فکر کنند بلکه یک پاسخی داشتند که ما را از گمراهی ضلالت بیرون آورد. مایی که یک جمعیت چند میلیونی از مردمان عادی ایران هستیم که یک نیمچه اعتقادات مذهبی داریم و دوست داریم یک روزی مثلا یکی شبیه خودمان را هم در یک سریالی ببینیم که دارد با مشکلات دست و پنجه نرم می‌کند و سرنوشتی دارد.

یک خانواده‌ای که شبیه خانواده خودمان در یک آپارتمان 60 متری اجاره ای زندگی کند و خودرویش ساخت داخل باشد و جنس مذکرش وقتی در خیابان راه می‌رود همه برایش غش و ضعف نمی‌کند و جنس مونثش اصراری بر نمایش بدنش ندارد و بچه‌ها، پدر و مادر را مامان و بابا صدا می‌زنند و از این جور زندگی‌ها در خانواده‌های عادی که خب خیلی باب طبع هنرمندان ما نیست و خدا را شکر همه هنرمندان ما از طبقه مرفه جامعه هستند ظاهرا و دغدغه‌هایشان فقط در شهرک غرب و الهیه و زعفرانیه و ویلاهای لواسان و پشت فرمان مازراتی و در اتاق‌های کنفرانس شرکت‌های بین‌المللی معنا پیدا می‌کند.

خدا را شکر!

  لینک
https://sepehrgharb.ir/Press/ShowNews/21239