کد خبر : 27793
تاریخ : 1399/6/12
گروه خبری : درهای دری

داستان «قاچار قوچار» چاپ شد؛

بازی انبوهی مورچه در جعبه پرگار!

رمان کوتاه «قاچار قوچار» نوشته ویوِک شانبهاگ با ترجمه مرتضی ثقفیان توسط نشر مرکز منتشر و راهی بازار نشر شد.

رمان کوتاه «قاچار قوچار» نوشته ویوِک شانبهاگ به‌تازگی با ترجمه مرتضی ثقفیان توسط نشر مرکز منتشر و راهی بازار نشر شده است.

در داستان این‌کتاب، تقابل خانواده‌ای سنتی و بسته که فردگرایی و فردیت در آن جایی ندارد؛ با چالش‌های مدرنیته و جایگاه زنان متفاوت به تصویر کشیده می‌شود. این‌تقابل در حکم یک‌تعادل است که گویی با کوچک‌ترین تغییری متزلزل می‌شود. تصویری که نویسنده از این‌خانواده و تقابل‌هایش ارائه کرده، در واقع هندِ در راه رونق اقتصادی است که با معضلات اجتماعی همراه است؛ مشکلاتی مانند خشونت خانگی. عده‌ای این‌رمان را بهترین رمانِ هندی چاپ‌شده در دهه اخیر خوانده‌اند.

ویِوک شانبهاک متولد سال 1962 در کارناتاکای هندوستان است. او تا به حال، 2 رمان، 2 نمایشنامه و 5 مجموعه‌داستان منتشر کرده است. زبانی که این‌نویسنده آثارش را با آن می‌نویسد، کاناده‌ای است که از زیرشاخه‌های زبان‌های دراویدی است و حدود 40 میلیون نفر در جنوب غرب هند به آن تکلم می‌کنند. «قاچار قوچار» اولین کتاب این‌نویسنده است که به زبان انگلیسی ترجمه شده است.

خانواده سنتی مورد نظر در این‌داستان از خانه‌ای تنگ و تاریک و پر از مورچه به یک خانه ویلایی، یکی از مراحل گذاری است که این‌خانواده از سر می‌گذرانند. راوی داستان، مرد جوانی از اهالی همین‌خانواده است. او از خانه و خانواده به کافه‌ای پناه می‌برد که متعلق به دنیای قدیم است و پیشخدمتش باعث تسکین دردهایش می‌شود. از جایی به بعد، اعضای خانواده، معادلات و خواسته‌های خود را تغییر می‌دهند و وضعیت دیگری پیدا می‌کنند.

*در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

اگر یک دانه برنج از بشقاب آدم بیرون می‌افتاد، می‌دید که هنوز از سر سفره بلند نشده، مورچه‌ها به فکرِ بیرون بردن آن افتاده‌اند. اگر یکی از ما با لقمه‌ای به اتاق وسطی می‌رفت مورچه‌ها خرده‌هایی را که حتی روح ما هم از افتادن‌شان خبر نداشت از آنجا با خود می‌بردند. دورِ نقشی که فنجان‌های ما بر کف اتاق می‌انداخت جمع می‌شدند. هاونی که برای تهیه چاتنی از آن استفاده می‌شد خوب شسته نشده بود؟ مورچه‌ها. نارگیلی رنده شده بود و پوستش دقیقه‌ای روی زمین مانده بود؟ مورچه‌ها سر می‌رسیدند تا ترتیب ذره‌های باقی‌مانده را بدهند. سوخته‌های دور لبه تابه‌ دوسا؟ به سرعت برق و باد _ مورچه‌ها.

آمّا وسواسِ شستنِ ظرف گرفته بود. بعد از تمام شدن آشپزی، بلافاصله آن‌ها را می‌سابید. من و مالاتی یاد گرفته بودیم که فنجان‌ها و بشقاب‌های‌مان را بلافاصله بعد از استفاده بشوئیم. حالا که فکرش را می‌کنم، می‌بینم احتمالا این‌کارها ربطی به تمیزی نداشت، بلکه بخشی از نبردِ آمّا با مورچه‌ها بود.

اما نبردی بود بی‌نتیجه. علی‌رغم تمام تلاش‌های ما برای دفع مورچه‌ها، یک سهل‌انگاری کوچک کافی بود که حمله‌ور شوند. به مجرد این‌که خیال می‌کردیم دست بالا را داریم، سر و کله آن‌ها در بعیدترین جاها پیدا می‌شد. یک بار که جعبه پرگارم را باز کردم، دیدم انبوهی مورچه در آن وول می‌خورند.

این‌کتاب با 104 صفحه، شمارگان هزار و 800 نسخه و قیمت 23 هزار و 500 تومان منتشر شده است.

  لینک
https://sepehrgharb.ir/Press/ShowNews/27793