کد خبر : 31850
تاریخ : 1399/8/25
گروه خبری : جامعه

به مناسبت هفته کتاب؛ روایت‌هایی از سیره اندیشمندان

ماجرای تنبیه شدن آخوند کاشی/ بازداشتن از مطالعه چه عواقبی دارد؟

فرمودند که چوب و فلک بیاورید، فورا حاضر کردند. دستور دادند که ملا محمد کاشانی را بخوابانید و چوب بزنید که دیگر از این کارها نکند...

یکی از اندیشمندان بزرگ معاصر آخوند ملأ محمد کاشانی معروف به آخوند کاشی است که متأسفانه نسل جدید شناخت چندانی از او ندارد. البته نمی‌توان شناخت نسل‌های گذشته از او را هم شناخت کاملی دانست. در ادامه روایت‌هایی از سیره اندیشمندان در زمینه مطالعه، قصه‌ای از زندگی او را انتخاب کرده‌ایم.

درباره آخوند کاشی

آخوند ملأ محمد کاشانی معروف به کاشی در سال 1249 یا 1250 قمری در کاشان متولد شد و در 11 تیر 1294 شمسی (20 شعبان 1333 قمری) در اصفهان درگذشت. پیکر این عالم برجسته جهان اسلام را در تخت فولاد به خاک سپردند. یکی از آخرین شاگردان او مرحوم استاد سید جلال الدین همایی است که درباره استاد خود مطالب مهمی را در کتب مختلفی نوشته و برای نسل جدید به یادگار گذاشته است. آخوند کاشی در انواع علوم قدیم سرآمد همگان بود و بویژه تخصصش در حکمت متعالیه و منظومه فکری ملاصدرای شیرازی را ستوده‌اند. آثار به جای مانده از او نیز عمدتاً حواشی‌اش بر آثار ملاصدراست از جمله حواشی بر اسفار اربعه و حکمت عرشی. هرچند که روایت‌های متعددی درباره طریق سیر و سلوک و زندگی آخوند کاشی به امروز رسیده، اما متأسفانه درباره منظومه فکری او به عنوان یک فیلسوف صدرایی، هیچ کتابی در دسترس مخاطبان و علاقه‌مندان به او قرار ندارد.

فرمودند که چوب و فلک بیاورید، فوراً حاضر کردند. دستور دادند که ملأ محمد کاشانی را بخوابانید و چوب بزنید که دیگر از این کارها نکندمرحوم آخوند به همراه میرزا جهانگیر خان قشقایی، حوزه درس پررونقی را در اصفهان تشکیل داده بودند. این دو خصوصیات و ویژگی‌های اخلاقی شبیه به هم داشتند و همچنین به هم بسیار نزدیک بودند. هر دو هیچگاه ازدواج نکردند و تمام عمرشان را به تدریس و پرورش شاگرد و سیر و سلوک گذراندند. هر دو نیز به فاصله اندکی از دنیا رفتند.

البته همانطور که اشاره شد، به دلیل عدم پژوهش بر زندگانی این اندیشمندان درباره شیوه تدریس این دو عالم برجسته مکتب اصفهان و دو مدرس نامدار حوزه علمیه این شهر هم کار چندانی صورت نگرفته و علاقه‌مندان به مکتب فلسفی اصفهان تقریباً از مطالعه کتاب درخوری که به زندگی و تفکرات و شیوه تدریس این دو حکیم، محرومند. روایت‌های شفاهی و پراکنده بسیاری از این دو بزرگ، بویژه سیر و سلوک و همچنین تعامل آنها با شاگردانشان وجود دارد که باید جمع آوری شود. تقریباً عموم اندیشمندان برجسته حکمت قدیم از شاگردان این دو بوده‌اند؛ از آیت‌الله آقا رحیم ارباب گرفته تا سیدحسن مدرس، آقانجفی قوچانی، آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی، شیخ مرتضی طالقانی و آیت‌الله محمدعلی شاه آبادی (استاد عرفان امام خمینی).

این شخصیت‌ها که هرکدام در محضر این دو عالم برجسته حوزه اصفهان درس خوانده بودند، بعدها اثر بسیاری بر حوزه‌های علمیه و همچنین عرصه سیاست گذاشتند. بنابراین ضرورت دارد که هم درباره نظام فکری آخوند کاشی و میرزا جهانگی خان قشقایی و همچنین حوزه درسی و چگونه تدریس این دو پژوهش‌ها انجام و منتشر شود.

معرفی منابعی برای مطالعه پیرامون زندگی آخوند کاشی

مجموعه چهارجلدی «بوستان معرفت: شرح زندگانی شاگردان آیت‌الله حکیم جهانگیرخان قشقایی و آیت‌الله ملامحمد کاشانی (معروف به آخوند کاشی)» نوشته مهدی قرقانی به سال 1390 توسط انتشارات حکیم قشقایی اصفهان منتشر شد، اما توزیع مناسبی نداشت. همچنین کتابی نیز با عنوان «نغمه‌های داوودی: شرح زندگانی و احوال عالم ربانی حکیم ملأ محمد کاشانی معروف به آخوند کاشی» نوشته حسین جمشیدی توسط انتشارات وثوق در قم به سال 1387 منتشر شد که تقریباً منبع مناسبی است اما به هر حال خالی از هندسه فکری و نظام معرفتی آخوند کاشی است. در مجلد سوم کتاب «ناگفته‌های عارفان: مقالات و مصاحبه‌های منتشر نشده از عارفان و اولیاءالله» نوشته محمد جواد نورمحمدی که توسط انتشارات آفتاب خوبان سال 1382 منتشر شده مطالب مهمی درباره آخوند کاشی از جمله روایتی که در ادامه آن را خواهید خواند، درج شده است.

سی و هفت ساله بود که کتاب‌هایش را جمع کرد و آمد اصفهان. کتاب‌هایش همۀ دارایی‌اش بودند، همه زندگی‌اش. رفت مدرسۀ جدۀ کوچک و حجره‌ای گرفت تا درسش را ادامه دهد، همچنین شبنم غفاری حسینی نیز کتابی را با عنوان «آخوند کاشی: داستان‌هایی از زندگی آیت الله محمد کاشانی» کار کرده که شامل روایت داستانی از نقل قول‌های موجود درباره زندگی اوست. این کتاب قابلیت آن را دارد که ضمن زنده نگاه داشتن یاد و خاطره این شخصیت علمی و عرفانی برجسته، آن را به نسل امروز که با زبان داستان بهتر کنار می‌آید، معرفی کرد. این کتاب را سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، سال 1397 منتشر کرده است.

یکی از روایت‌های این کتاب این چنین است: «سی و هفت ساله بود که کتاب‌هایش را جمع کرد و آمد اصفهان. کتاب‌هایش همۀ دارایی‌اش بودند، همه زندگی‌اش. رفت مدرسۀ جدۀ کوچک و حجره‌ای گرفت تا درسش را ادامه دهد.»

عواقب بازداشتن طلاب از مطالعه

نقل کرد عالم جلیل السید محمد المقدس الاصفهانی از برای نگارنده از قول آخوند ملأ محمد کاشانی اصفهانی که ایشان فرموده بودند که در ایام تحصیل در مدسه جده ساکن بودم. سالی در شب 9 ربیع الاول با طلاب مدرسه اجتماعی فراهم کرده و تا صبح شادی کردیم. من از این حالت بسیار خوشم آمد و با خودم خیال کردم بد نیست هرچند ماه یک مرتبه این عمل تجدید شود تا رفع خستگی ایام تحصیل شود. روی همین نظر پس از یکی دو ماه خودم پیش قدم شدم و وسایل خوشی و تفریح را فراهم و طلاب مدرسه را به حجره خویش دعوت کردم و تا پاسی از شب رفته به خوشی گذشت.

چون جمعیت متفرق شدند و من خوابیدم در عالم رؤیا مشاهده کردم که در منزلی وارد شده‌ام دو نفر نزد من آمدند و اظهار کردند که پیغمبر اکرم (ص) تو را می‌خواهند. من از ترس بر خود لرزیدم و دنبال آنها به حرکت آمدم. وارد شدیم به اطاق بزرگی که ظاهراً حضرت رسول (ص) در یک گوشه آن قرار گرفته بودند و اطراف ایشان علما و فضلا بودند. من از جملگی آنها فقط مرحوم عالم بزرگوار ملاحسین علی تویسرکانی را که استادم بود، شناختم، دیگران را نشناختم. پیغمبر اکرم (ص) فرمودند که چوب و فلک بیاورید، فوراً حاضر کردند. دستور دادند که ملأ محمد کاشانی را بخوابانید و چوب بزنید که دیگر از این کارها نکند.

من از ترس و وحشت می‌لرزیدم و قدرت تکلم نداشتم. مرحوم حاج ملأ حسین علی به خدمت ایشان اظهار کرد او را به من ببخشید. او طلبه بدی نیست اشتباه کرده است و شروع کرد به عذرخواهی. حضرت رسول (ص) من را به استادم بخشیدند. از وحشت از خواب پریدم. قبل از اذان صبح بود، دانستم که عمل دیشب من که طلاب را دعوت کرده و آنها را از مطالعه باز داشته‌ام، عمل اشتباهی بوده است.

  لینک
https://sepehrgharb.ir/Press/ShowNews/31850