کد خبر : 35635 تاریخ : 1399/11/2 گروه خبری : خانواده |
|
نقش توجه به معیارهای همسرگزینی در فرزندآوری خانوادهها |
|
سپهرغرب، گروه خانواده: خانواده بهعنوان بنیان اصلی جامعه، در طول تاریخ، تحت تأثیر تحولات گوناگون اقتصادی و اجتماعی دگرگون شده است؛ بهطور حتم مسائل خانوادههای امروز ایرانی با خانواده پنجاه یا صدسال پیش تفاوتهای عمدهای دارد. انسانها در زندگی دارای حقوقی هستند که یکی از اساسیترین حقوق هر انسان آزادی در انتخاب است؛ به این دلیل آزادی در انتخاب مهم است که در پی انتخاب ما، مسئولیت بهوجود میآید و این مسئولیت درواقع صرفاً متوجه خودمان میشود. گاهی اوقات ما تصمیمهایی در زندگیمان میگیریم که این تصمیمها نهتنها در روند زندگی و سرنوشت ما تأثیرگذار است، بلکه سرنوشت زندگی بقیه را هم تغییر میدهد، به همین دلیل یکی از تصمیمهای بسیار مهم در زندگی ازدواج است و اینکه ما بر مبنای چهچیزی ازدواج میکنیم؛ چراکه این تصمیم در ادامه بر روند رشد و تربیت یک یا چند انسان دیگر بهعنوان فرزندان این زوج مؤثر خواهد بود. در فرایند ازدواج فرد باید به چند عامل توجه کند: نخستین عامل جذابیتهای جسمانی و ظاهری است. اکثر افراد دوست دارند کنار شخصی با ظاهری جذاب و زیبا زندگی کنند و حتی خود ما هم دوست داریم با فردی ازدواج کنیم که زیبایی قابل قبولی داشته باشد. دومین نوع جذابیت، جذابیتهای موقعیتی است مثلاً اکثر افراد دوست دارند بگویند «پدر یا مادر من پزشک یا مهندس است» یا اینکه بگویند «ما در وضعیت مالی بسیار خوبی قرار داریم» و همه اینها در فرایند فرزندآوری مؤثر است، به این دلیل جذابیتهای موقعیتی مثل تحصیلات، شغل، جایگاه اجتماعی، جایگاه خانوادگی و بعد مالی مهم است که فرزند ما بتواند در آینده به ما افتخار کند. سومین جذابیت، جذابیتهای شخصیتی است که قطعاً این مهمترین بعد و ملاک جهت انتخاب است، در فرآیند انتخاب همسر مهمترین ملاک باید ملاک شخصیتی باشد تا ملاک ظاهری، یعنی با شخصی ازدواج کنیم که ویژگیهای شخصیتی خوبی را دارا باشد، مثلاً زمانی که ما وارد پروسه ازدواج میشویم بعد شخصیتی فرد به ما میگوید؛ چگونه انسانی است؟ وقتی به مشکلی برمیخورد چگونه مشکلات خود را حل میکند؟ چگونه نیازهای خود را برآورده میکند؟ آیین و دین این شخص چگونه است؟ در ارتباط با آدمها، اخلاق و رفتار این شخص چگونه است؟ چه در ارتباط با من که همسرش هستم چه در ارتباط با بچهها چگونه رفتار میکند؟ جواب همه این سؤالها از بعد شخصیتی سرچشمه میگیرد. عامل چهارم عامل شباهتها و عامل پنجم عامل تفاوتها است که یکی از این دو ملاک برای انتخاب کافی است؛ خدا انسانها را بهگونهای خلق کرده است که تفاوتهای فردی بین آنها وجود دارد اما گاهی اوقات جذابیتهای شباهتی، شخص را جذب دیگران میکند، این بدین معناست که هرکسی که شبیه به او باشد ما آن شخص را دوست داریم مثلاً اگر که درونگرا باشیم درونگرا دوست داریم و اگر برونگرا باشیم افراد برونگرا را دوست داریم و بهگونهای جذبش میشویم. مثلاً اگر اهل تفریح باشیم جذب افرادی میشویم که اهل تفریح هستند یا اگر به خانهنشینی علاقهمندیم جذب افرادی میشویم که اهل خانهنشینی هستند اما بعضی از افراد اینگونه نیستند و کسانی را دوست دارند که با آنها تفاوتهای زیادی دارند و همه اینها برمیگردد به مزاج و تفاوت شخصیت آدمها. گاهی یک فرد برونگرا دوست دارد با یک فرد درونگرا ازدواج کند و گاهی بهعکس یک انسان برونگرا دوست دارد با یک فرد درونگرا ازدواج کند، همه این عوامل قبل از ازدواج تعیینکننده هستند و بعد از ازدواج هم نقش بسیار مهمی در زندگی زناشویی دارد، حضور بعضی عوامل کمرنگتر میشود مثل جذابیتهای ظاهری و حضور بعضی عوامل در زندگی پررنگتر میشود مثل جذابیتهای موقعیتی و جذابیتهای شخصیتی، به همین خاطر همه اینها در الگوهای فرزندپروریمان نقش دارند. بعد از ازدواج، آن چیزی که روی شخصیت کودکان اثر میگذارد بهخصوص از زمان تولد تا دوره نوجوانی والدین هستند که بیشترین اثرگذاری را در دوران کودکی دارند. بیشترین زمانی که کودک میگذراند با والدین خویش است. کودکان ما دائماً در حال الگوسازی هستند و این الگوها را بهصورت مستقیم و غیرمستقیم میگیرند. الگوهای مستقیم زمانی شکل میگیرد که فرد با کودک خود در ارتباط است، کودک رفتارها و کارهای والد را میبیند و الگوبرداری میکند اگر والد کار خوبی انجام دهد کودک هم کار خوبی انجام میدهد. گاهی اوقات هم الگوبرداری بهصورت غیرمستقیم است، مثلاینکه پدر و مادر کودک را جاهایی میبرند که با الگوهای خوب روبهرو شود، وقتی کودک به جاهایی برود که با کودکان خوبی در ارتباط باشد یا حتی در محیطهای خوبی قرار بگیرد و در آن محیطها مشاهده کند که به بچهها بهخاطر کارهای مثبت جایزه و پاداش میدهند؛ در مقابل کودک ما هم از این رفتار خوب الگوبرداری میکند، به این روش الگوبرداری غیرمستقیم میگویند. عمیقترین تأثیر این روابط را والدین روی کودکان میگذارند مخصوصاً مراقب اولیه که معمولاً مادر است. کودک به رفتار والدین خود توجه میکند و اگر رفتاری از طرف والدین مورد تأیید و پذیرش باشد، او نیز به تقلید آن رفتار میپردازد، همچنین کودک رفتارهایی را بیشتر مورد تقلید قرار میدهد که آن رفتارها از طرف فرد موردعلاقه او باشد. کسی که رابطه عاطفی نزدیکتری با کودک دارد میتواند تأثیر بیشتر به روی تفکرات و ایجاد هویت در کودک بگذارد. تقلید و تعیین هویت از طرف والدین بر فرزندان کاملاً بهطور طبیعی اتفاق میافتد، بدون اینکه والدین طرح و برنامه برای این موضوع داشته باشند. وقتی فرزندان در سنین کودکی هستند همواره والدین را افرادی ایدهآل و قهرمان دنیای خویش در نظر میگیرند و همیشه این تصور را دارند که والدین قادرند هر کاری را انجام دهند. ما دو حافظه داریم؛ حافظه شناختی و حافظه هیجانی؛ حافظه هیجانی از زمان تولد فعال است و حافظه شناختی از سهسالگی به بعد فعال میشود و بهمرور زمان این حافظه شکل میگیرد و در زمان نوجوانی کامل میشود، به همین خاطر وقتی والدین در رابطه با فرزندان عملکرد خوبی داشته باشند و الگوهای خوبی باشند همه هیجانات را بهدرستی در کودکان خود ایجاد میکنند. ابعاد شناختی و منطقی درواقع مسائل فهمیدن و دانستن را در بچهها ایجاد میکنند بچه با الگوهایی در محیط روبهرو میشود که همه اینها میتوانند الگوهای برتر در جامعه باشند، به همین سبب نقش والدین بسیار تعیینکننده در ایجاد و شکلگیری و حفظ و تداوم زیادی در پویایی کودکان ما است. نجمه هوشیار |
لینک | |
https://sepehrgharb.ir/Press/ShowNews/35635 |