سپهرغرب، گروه فرهنگی: سال 57 و اتفاقاتی که به پیروزی انقلاب ختم شد برای نسل اول و دوم انقلاب پر از خاطره است. همه این آدمها روزهای سال 57 بهخصوص فصل زمستانش را از زاویه خود بهیاد میآورند، زاویهای که ارتباط مستقیم با نوع نگرش و تفکر آنها و حتی شغل و حرفهشان داشت. روزنامهنگاران اما نزدیکترین افراد به رویدادهایی بودند که در محافل خصوصی و عمومی رخ میداد. طیف و گروه هم زیاد مهم نبود. آن سال همه رویدادها به نوعی به انقلاب مربوط بودند و جایی در نشریات داشتند. احمد عربانی یکی از قدیمیهای دنیای مطبوعات است.کارتونیستی که با روزنامهها و مجلات زیادی همکاری داشته از کیهان و اطلاعات بگیر تا گل آقا. دانشگاه؛ نمایشگاه کاریکاتور عربانی درباره سال 57 میگوید: وسط گود بودیم. اصلا از رژیم پهلوی دلخوشی نداشتیم و دنبال این بودیم که هرچه زودتر جمع کنند و بروند. من که برای نشریات مختلف کاریکاتور میکشیدم، تیغ سانسور را کاملا احساس میکردم و خفقانی که اجازه نمیداد کار کنیم. حتی یک کتاب هم نمیتوانستیم بخوانیم. سال 57 و قبل آن مثلا صبح بیدار میشدیم و میشنیدیم که یکی از بچهمحلها یا همکاران مطبوعاتیمان را ساواک گرفته، میپرسیدیم چرا؟ میگفتند شب ریختند خانهاش و مثلا فلان کتاب را پیدا کردند و بعد دستگیر شده. به همین سادگی. سال 57 پاتوقمان دانشگاه تهران و خیابانهای اطرافش بود. از همه قشر و تفکری را میتوانستی آنجا ببینی. مذهبیها، چپیها، ملیگراها و... همه با هم حرف میزدند و عقایدشان را میگفتند. خیلی خوب یکدیگر را تحمل میکردیم و عقاید را به چالش میکشیدیم اما منکر نمیشدیم یا تصمیم نمیگرفتیم فرد را عوض کنیم. هدف یکی بود؛ انقلاب باید پیروز میشد. بعضی از کاریکاتورهایی که میکشیدم در روزنامه اطلاعات یا کیهان چاپ میشد، آنهایی هم که غیرقابل انتشار بود را به در و دیوار دانشگاه میچسباندیم یا روی میلههای حفاظ دور دانشگاه. سانسور و محرمعلیخان قبل از پیروزی انقلاب دولت برای مطبوعات اساسنامهای نوشته بود و اما و اگرها و خطوط قرمز را مشخص کرده بود. نباید از این خطوط بیرون میزدیم. به دربار و درباریان نباید نزدیک میشدیم و رده اولهای ارتش. با کلانتریها و مامورانش شوخی میکردیم اما نزدیک ارتش نباید میشدیم.با هویدا هم شوخی میکردیم و کاریکاتورش را میکشیدیم و نقدش میکردیم اما زهرش را سال 50 ریخت و سانسور را جدیتر کرد. آن سالها، قبل از چاپ مطلب یا عکس آن را نمیدیدند که سانسورش کنند. نشریه که چاپ میشد اگر موردی داشت، نشریه را از کل دکهها و دیگر جاها جمع میکردند. تعطیلی توفیق به همین خاطر بود. تا قبل 28 مرداد سال 32 این مجله چاپ میشد بعد میخواندند اگر نکتهای بود به آنها تذکر میدادند. آن زمان کاریکاتور شاه و ثریا را هم میکشیدند و مصدق را. بعد از کودتا اما دیگر نگذاشتند توفیق منتشر شود. پنج سال درنیامد و زمانی که منتشر شد هم خیلی روی آن حساس بودند. ساواک یک آدم داشت بهنام محرمعلیخان که سانسورچی مطبوعات بود. او بود که میگفت کدام مطلب یا عکس یا کارتون ضدشاه است. همه مطبوعات را میخواند و آدمها را میشناخت و دستش بود که هر نشریهای چه سبک و سیاقی دارد و به چه راهی میرود. ماموریت شاه برای وطن عربانی درباره کاریکاتورهای معروفی که در روزهای انقلاب کشیده و در روزنامههای اطلاعات و کیهان منتشر شده، میگوید: شاه کتابی نوشته بود بهنام «ماموریت برای وطنم». براساس نام این کتاب یک کاریکاتور کشیدم که شاه را با تفنگی در دست نشان میداد که در حال فشنگگذاری داخل آن بود. روبهرویش هم درختی بود که روی شاخه آن صفحه نشانهگیری آویزان شده بود و روی آن نوشته شده بود وطن... یک کاریکاتور دیگر هم با توجه به گرایشهای ملیگرایان کشیدم؛ سوسماری را نشان میداد که یک چوب بزرگ داخل دهان او بود و دو فکش را از هم دور کرده بود و روی چوب نوشته شده بود: نهضت ملی! بعد از رفتن شاه هم یک کاریکاتور از کارتر کشیدم که کیهان منتشر کرد. بهترین سال سال 54 نمایشگاهی از کاریکاتورهایم را در تالار نقش برپا کردم. همهشان بدونشرح بود. یکی از آنها تصویر یک دست بود که گلویی را فشار میداد. اما صاحب آن گلو داشت دست را میبوسید. خبرنگار کیهان آمد و با من مصاحبه کرد و کنار گفتوگو، این کارتون را هم چاپ کرد. در چاپ اول بود اما برای چاپ دوم حذفش کرده بودند و جایش خالی بود. یکبار هم یک کارتون کشیدم برای خبرنگارانی که معتاد بودند! قلم را به شکل وافور کشیدم و این هم در چاپ دوم حذف شد. اما برای ما که در جریان انقلاب بودیم بهترین سال بعد از پیروزی انقلاب سال 58 بود. من اسم سال 58 را گذاشتهام نقل و نبات! از سال 59 اما معادلات عوض شد. یک کاریکاتور کشیدم؛ سیبی که به چهار برش تقسیم شده بود و اسمش را گذاشتم: تفرقه...
|