کد خبر : 41039 تاریخ : 1400/3/2 گروه خبری : استانها |
|
حاج محمد صیادزاده با خدا معامله کرد و ماندگار شد |
آیتالله موسوی اصفهانی: ما باید به این مردان بزرگ گمنام و چهرههای نورانی افتخار کنیم که در سایه اسلام ناب ساخته شده و دیگران را هم ساختند/ سجادی: روحش شاد که بسیاری از تشنگان معرفت را در گمنامی سیر کرد، بدون آنکه منتی بر کسی بگذارد |
سپهرغرب، گروه فرهنگی - سمیرا گمار: قریب به 10 روز پیش بود که همدان یکی از گرانترین سرمایههای خود را از دست داد و بسیاری از مردم اهل فضل و اخلاص را در سوگ حاج محمد صیادزاده نشاند. گاهی نوشتن از آدمها سخت میشود، نه به این دلیل که چیزی از آنها نمیدانی، بلکه به این دلیل که نمیتوانی. قریب به 10 روز پیش بود که همدان یکی از گرانترین سرمایههای خود را از دست داد و بسیاری از مردم اهل فضل و اخلاص را در سوگ حاج محمد صیادزاده نشاند. مردی که با هفت دهه زندگی صدها کار خیر انجام داده و منشأ برکاتی شد که هنوز و تا سالهای بعد در همدان جاری است. تا پیش از شنیدن این حرفها و نوشتن این سطور گمان میکردم از پیرمردی خوشمشرب خواهم شنید که احتمالاً به دلیل تمکن مالی بسیار، بخشی از زندگی خود را صرف امور خیر میکرده! اما بعد از شنیدن احوالات او فهمیدم خبری از این کلیشههای ذهنی نیست. هر چه هست این است که تمام آنچه ما ساده از کنارش عبور میکنیم برای او یک دریچه بوده. دریچهای که خدا را از آن میدیده و تلاش میکرده راهی برای آشتی خلق خدا و خدا باز کند. حالا چه میدان نبرد علیه دشمن بعثی باشد یا دلدادگی به انقلاب، چه ادب در مقابل اهلبیت و توجه به خانواده و اطرافیان. کارهایی که در عین سادگی دلی بزرگ میطلبد تا فارغ از هیاهوهای قرن 21 نهتنها خودت را به بالا سوق دهد که دست مردمی که در کنارت زندگی میکنند هم بگیری و بالا ببری. نهتنها در امور خیر پیشگام بود بلکه دیگران را هم با خود همراه میکرد آیتالله سید مصطفی موسوی اصفهانی پس از وفات حاجآقا صیاد زاده گفت: ایمان قلبی ایشان به اسلام و اعتقاد راسخ به راه امام راحل و مقام معظم رهبری شخصیت او را شکل داده بود. در مکتب اسلام ناب در زمان دفاع مقدس در حد توان قدم برداشت و در جهت تقویت حوزه علمیه برای دیگران سرمشق بود. علاوه بر اینکه در همه ابعاد پیشگام بود دیگران را هم با خود همراه میکرد که این مهم در ساخت و آبادانی حوزههای علمیه، خانه طلاب و تعمیر مساجد مشهود بود. با اینکه زندگی متوسطی داشت در وقف برای حوزههای علمیه پیشگام شده و یکی از اعضای مؤثر و فعال در این زمینه بود و علاوه بر اینها به روحانیت انقلابی ارادت ویژه داشت و اقداماتی که در این زمینه انجام میداد و وصلت خانوادگی با روحانیت و تشویق دو نوه ایشان برای سربازی امام زمان گواه این مدعاست. شجاعت، سخاوت، امربهمعروف و نهی از منکر، نشر احادیث ائمه علیهمالسلام در سطح شهر همدان از صفات و اعمال صالحه این مرد خداست. ما باید به این مردان بزرگ گمنام و چهرههای نورانی افتخار کنیم که در سایه اسلام ناب ساخته شده و دیگران را هم ساختند. امید که از این عزیزان سرمشق بگیریم و سیره آنها را نصبالعین خود قرار دهیم. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگو با یکی از نزدیکان مرحوم صیادزاده است، آقای سجادی که 25 سال در معیت مرحوم صیادزاده بوده و به بیان بخشی از خاطرات خود از آن مرحوم و اهم ویژگیهای رفتاری و اخلاقی وی میپردازد. اخلاق حاج محمد صیادزاده مرحوم آقای صیاد زاده جاذبه بالایی داشت و برای همه محترم بود، یعنی کوچک و بزرگ نداشت و همه به دیده بزرگی به او نگاه میکردند؛ راز این شخصیت هم این بود که او به آنچه از دین میدانست عمل میکرد. از عبادت و تهجد تا کمک به اطرافیان و دغدغه دیگران را داشتن؛ یعنی ما با شخصیتی مواجه بودیم که در شغل صافکاری و تعمیرات ماشین، دین را در همه عرصههای فردی، خانوادگی، سیاسی و اجتماعی جاری میکرد. از توجه به خانواده و فرزندان، احترام بیحدوحصر به پدر و مادر، کمک به مستمندان و درعینحال دغدغه و تلاش برای برپا داشتن دین خدا. بنده شاید نتوانم همه آنچه در وجود ایشان بود را بیان کنم اما در حد وسع خودم تلاش میکنم تا هر آنچه که میدانم برای شما مطرح کنم. مرحوم صیادزاده با علما انس بسیاری داشت، بنابراین تلاش میکرد هرچه را از دین میآموزد بهکار گیرد و فقط شنونده نباشد. او بسیار صادق بود و از دادن وعده دروغ و سخن دروغ آشفته میشد. خط قرمزش همین بود اگر کسی دروغ میگفت به حدی ناراحت میشد که هرگز او را در چنین حالتی نمیتوانستی ببینی. میدانستند حاجآقا هر چه میگوید اهل صدق است و تزویر و دروغ در او راه ندارد. علاوه بر این اهل تهجد، روضه و دستگیری از نیازمندان هم بود و تا پایان عمر خود در این راه گام برداشت. حاجآقا به خانواده بسیار اهمیت میداد، چه فرزندان و عروس و دامادها و چه مادرش؛ به مادرش بسیار توجه میکرد و با وجود اینکه نامادری ایشان بود یک روز در میان به او سر میزد؛ از این کلمه هم خیلی ناراحت میشد میگفت نامادری نداریم! او مادر من است. مرتب به زیارت اهل قبور میرفت و از اموات دلجویی میکرد. پدر بنده از علما بود خاطرم هست میگفت: اگر کسی میخواهد احترام به والدین را یاد بگیرد حاجآقا را الگوی خود قرار دهد. توجه به امور دینی و فعالیتهای اجتماعی و خیرخواهانه هیچوقت او را از پرداختن به خانواده غافل نکرد. البته اینطور هم نبود که حاجآقا متمول باشد وضعیت مالی ایشان متوسط بود اما میگفت باید در این راهها قدم برداریم از دیگران هم کمک میگرفت تا در امور خیریه پا پیش بگذارند. تربیت بچهها برایش خیلی مهم بود. جشن تکلیف بچهها را مراسم برگزار یکی از علما را دعوت میکرد و ولیمه میداد، برای بچهها هم هدیه میگفت. در ماه رمضان برای دخترها چادر و برای پسرها کتوشلوار میگرفت تا مورد احترام قرار بگیرند. عید فطر هم برنامه همین بود به این عید اهمیت ویژه میداد، این روز را جشن میگرفت و برای بچهها هدیه تهیه میکرد. به صلهرحم اهمیت ویژهای میداد و سخی و مهماندوست بود؛ یکبار تعریف میکرد که شهید مدنی مهمان ایشان بوده و چون دو نوع خورش سر سفره بوده گویا به شهید مدنی برمیخورد و میخواسته مجلس را ترک کند که حاجآقا مانع میشود و بعدازآن دیگر سفره ساده میانداخت و میگفت تجملات به خرج ندهید تا همه بتوانند باهم رفتوآمد کنند، در مهمانیها علاوه بر فامیل و آشنا، اقوام دور را هم که وضعیت مالی مناسبی نداشتند دعوت میکرد. خیلی از مشکلاتی که برای افراد مختلف پیش میآمد در خلال همین ارتباطات حل میشد. در واقع با همه اقوام و آشنایان ارتباط داشت، بسیاری از افراد از وی دعوت میکردند تا در حل مسائل و مشکلات پیشآمده راهنماییشان کند. از عروسها و دامادها تا اقوام دور و نزدیک؛ هیچکس از این قضیه مستثنی نبود. صحبتهای ایشان هم اثرگذار بود، شاید به این دلیل که به حرفهایی که میزد عمل میکرد. الآن همه آنهایی که با حاجآقا ارتباط داشتند انگار پدر از دست دادهاند خیلی از اقوام میگویند ما وقتی پدر خودمان را از دست داده بودیم اینقدر حالمان بد نبود. خیلی از افرادی که اهل رعایت نبودند را هم با نرمخویی راهنمایی میکرد مثلاً اگر جوانی در ایام ماه رمضان سیگار میکشید میگفت اینکه حیاتی نیست! الآن هم بندههای خدا روزه هستند. میتوانی این کار را نکنی. آن جوان سیگار را میانداخت، میگفت چشم حاجآقا! این برخوردها در رفتار ایشان بسیار مشهود بود. ضمن اینکه همانطور که به صدق وعده اهمیت میداد به حقوق کارگران هم اهمیت میداد، میگفت سر روز و حتی ساعت مقرر دستمزد کارگر را باید پرداخت کرد و خودش هم حقیقتاً همینطور بود. اهل نسیهکاری نبود اگر هم احیاناً چک میداد سر زمان مقرر پاس میکرد. ایشان به معنای واقعی کلمه در کارها به خدا توکل میکرد نه در حرف، بلکه در عمل و از صمیم قلب؛ من ندیده بودم کسی اینطور اهل توکل باشد، به خدا اعتماد کند و به دل خطر بزند. برای انجام کارهایی که نیاز به کمک خیران بود منتظر نمیماند، وارد کار میشد اینطور نبود که منتظر باشد همه شرایط و امکانات فراهم شود بعد یک کاری را آغاز کند. در حین کار با خیران ارتباط میگرفت هر کس یکگوشه کار را میگرفت. خاطرم هست یکی از دوستان میگفت من هم میخواستم مثل حاجآقا توکل کنم یک چک کشیدم که پول نداشتم، گفتم توکل بر خدا اما پاس نشد! حاجآقا وقتی حرفی میزد واقعاً به آن عمل میکرد و بسیاری از کارها را اگرچه پول نداشت اما انجام میداد میگفت اگر برای خدا باشد و قلباً به خدا معتقد باشید خدا شما را یاری میکند. انس با علما و توجه ویژه به روحانیت انقلابی بسیار اهل تهجد بود و گاهی اوقات من با صدای گریه ایشان از خواب بیدار میشدم. نماز جماعت میخواند و به نشستن پای منبر علما اهمیت میداد، با علما حشرونشر بسیار داشت و برای آنها احترام ویژهای قائل بود. قبل از آمدن آقای موسوی اصفهانی به همدان خیلی این در و آن در زد تا بتواند برای وی یک خانه بگیرد با خیلیها صحبت کرده بود. آنها میگفتند آقا بیاید یک خانه بگیریم مرحوم صیاد زاده میگفت نه ما باید خانه را آماده کنیم، نمیتوان یک عالم دینی را آورد و رها کرد تا او با مستأجری روزگار بگذراند. علما حرمت دارند، همین هم شد، یک خانه هم تهیه و وقف حوزه شد که علما در این خانه سکونت داشته باشند. علاوه بر کارهای خیری میکرد به نذر فرهنگی بهویژه هزینه برای علما و در چاپ کتاب و آثارشان هم اهمیت میداد از این نمونهها هم در زندگی ایشان کم نیست. به فرزندانش توصیه میکرد هر خانوادهای یک سرباز امام زمان (عج) داشته باشد برای همین با تشویقها و حمایتهای ایشان دو تن از نوههای ایشان به کسوت طلبگی درآمده و بحمدالله موفق هستند. تأکید ویژه به وقف داشت و میگفت برای خودتان یکچیزی را وقف کنید بهویژه وقف حوزه علمیه، کارگاه خود را هم وقف این کار کرده بود، حوزه دامغانی و مریانج هم با کمکها و پیگیریهای ایشان ساخته شد. خانه آقای اصفهانی هم وقف بود که بعد از ایشان هم در اختیار عالمان دینی قرار بگیرد. در ساخت مسجد و مدرسه سر از پا نمیشناخت میگفت کاش در کنار هر مسجدی یک خانه عالم وجود داشت تا بتوان سه وعده نماز جماعت اقامه کرد و از اینکه میدید بسیاری از مساجد نماز صبح جماعت ندارند غصهدار میشد. کافی بود فقط بفهمد جایی واقعاً نیاز به مسجد و مدرسه دارد شب و روز خود را صرف این کار میکرد. مسجدالنبی (ص) و مسجد حضرت ابوالفضل (ع) خیابان شهدا از یادگاریهای ایشان است، اگر هم مسجدی احتیاج به تعمیر داشت درنگ نمیکرد، میگفت در شان خانه خدا نیست آباد نباشد. در ساخت مسکن طلاب هم زحمت بسیاری کشید و با پیگیریهایی که انجام داد و کمکهای آقای موسوی اصفهانی و خیران 74 واحد مسکونی برای طلاب به همین طریق ساخته شد. میگفت اگر طلاب همدانی اینجا خانه داشته باشند درسشان که تمام شود به قم نمیروند و در همدان میمانند اینجا هم مردم به آنها نیاز دارند. علمای بسیاری بهواسطه وی به همدان آمدند، ایشان بهطور ویژه با شهید مدنی و مرحوم آیتالله موسوی همدانی مأنوس بود، با آیت عظام مصباح، استادی، بوشهری و سبحانی ارتباط داشت و تلاش میکرد تا پای علمای بزرگ دینی را به همدان باز کند. برخی مواقع بسیاری از علما که از سایر شهرها میآمدند در منزل خود ایشان مهمان میشدند و خانواده هم میدانستند باید در این مدت پذیرای علما باشند. اندیشه جوان حاصل تلاشهای ایشان بود و یکی از مهمترین کارهایی که انجام داد، چون بهواسطه دعوت علما این حرکت شکل گرفت. غیرت دینی و انقلابی غیرت دینی و انقلابی داشت و انقلاب برایش بسیار مهم بود، اواخر عمرش که بهسختی حرف میزد و چند کیلو وزن کم کرده بود، میگفت؛ فلانی دعا کن عاقبتبهخیر از دنیا بروم و هیچوقت در مقابل این انقلاب نایستم؛ پای ارزشها میایستاد و اگر کسی میخواست از انقلاب بدگویی کند ناراحت میشد. میگفت من دوره شاه را دیدهام خیلی از این حرفهایی که امروز میزنند به دلیل این است که آن دوره را درک نکردهاند، این انقلاب و نظام مثل یک کیسه برنجی است که برنج مرغوبی دارد اما چند تا فضله موش هم داخل آن است؛ نمیشود به خاطر چند تا فضله کل برنج را دور ریخت. خیلیها بهواسطه حسن خلق و صدق گفتار حاجآقا به انقلاب علاقهمند میشدند. ایشان در چاپارخانه همدان مغازه تعمیر و صافکاری ماشین داشت، قبل از انقلاب اگر کسی که وابسته به دستگاه شاه بود ماشینش را برای تعمیر میآورد کارش را انجام نمیداد؛ حتی در این حد هم حاضر نبود به این افراد تشخص بدهد و کارشان را راه بیندازد؛ اما در عوض به همافران بسیار علاقهمند بود. سالهای جنگ در دل خطر در جبهه هم گمنام میرفت و میآمد، رابطه بسیار خوب و نزدیکی هم با سردار شهید همدانی داشت. حاجآقا و اخوانش 6 برادر بودند که همگی به جبهه رفته بوده بودند یکی از برادرها عقب میماند کار خانوادهها را راست و ریس میکرد. کار ایشان در جبهه این بود که ماشینها و ادواتی که از کار میافتاد را با برادرانش تعمیر میکردند، مواقع بسیاری تا خط مقدم پیش میرفت و از این کار هیچ واهمهای نداشت، گاهی برای رزمندگانی که در خط بودند با تانکر آب میبرد علیرغم اینکه این کار خیلی خطرناک بود گاهی هم میرفت ماشینها را تعمیر جزئی میکرد و عقب میآورد و آنقدر در بازگردان ماشینهای آسیبدیده به عقب مصمم بود که حتی اگر کاتیوشا ماشین را میزد او را منصرف نمیکرد؛ خیلی وقتها هم ماشینها را که به همدان میآوردند باز با هزینه خودشان تعمیر میکرد. بعد از جبهه هم که امور خود را صرف کارهای خیر از دستگیری از نیازمندان و ساخت مسجد گرفته تا ترویج احادیث و مجالس اهلبیت کرد. گرامیداشت مجلس اهلبیت (ع) به مجالس اهلبیت بسیار اهمیت میداد، یکی خصوصیات بارز ایشان این بود که به حضرت اباعبدالله (ع) بسیار ارادت داشت و در سالهای جوانی بذر این محبت را در دل خود کاشته بود و همین باعث میشد بسیار بر آن حضرت اشک بریزد و قلب رقیقی داشته باشد. در شب اعیاد و میلاد اهلبیت (ع) شیرینی تهیه میکرد و به ما هم میگفت در این شبها دستخالی به خانه نروید. در مراسم شهادت هم میگفت چند دقیقهای پای منبر بنشینید و خانه بیایید. خودش هم روزهای جمعه مراسم داشت. پرچمی هم در ایام شهادت و ولادت و اعیاد بر سر در خانه نصب میکرد میگفت این کار مصداق تولاست. البته اینطور نبود که فقط به خانه خود اکتفا کند؛ بخشی از تلاشهای ایشان نصب پرچم با نام و یاد و احادیث اهلبیت بود تا در جایجای نقاط شهر نصب شود. معتقد امربهمعروف و نهی از منکر در این نشانهها تبلور پیدا میکند. به خطاط میگفت روی تابلو با خط خوش از احادیث اهلبیت بنویسند؛ بهویژه با موضوع نماز یکبار هم آقای قرائتی به خاطر نصب همین حدیثهای نماز در سطح شهر از ایشان قدردانی کرد. تمام هموغم او این بود که با شهرداری رایزنی کند جلوی پمپبنزینها و جاهایی که جلوی دید قرار دارد این تابلوها را نصب کنند؛ دغدغهاش همین بود. گاهی ما میگفتیم اسم خودتان یا یک هیئت را روی این تابلوها بزنید میگفت اصلاً لزومی ندارد مهم این است که مردم اینها را ببینند و بخوانند و اثر داشته باشد. هرجا هم میرفت از این تابلوها میبرد تا جلوی چشم باشد تا جایی که همه ادارات همدان از این تابلوها دارند. سخن گفتن از کارهایی که حاجآقا انجام میداد واقعاً دشوار است او مو من بود و تلاش کرد در تمام سالهای حیات خود علاوه بر اینکه به امور دینی خود مقید است گرهای از کار بندگان خدا را هم باز کند، آنهم نه با ثروت فراوان و توجه به اینکه نامی از خود باقی بگذارد او همه این کارها با همان وضعیت اقتصادی متوسط و در گمنامی و برای خدا انجام میداد. روحش شاد که بسیاری از تشنگان معرفت را در گمنامی سیر کرد، بدون آنکه منتی بر کسی بگذارد. |
لینک | |
https://sepehrgharb.ir/Press/ShowNews/41039 |