کد خبر : 43659
تاریخ : 1400/5/2
گروه خبری : فرهنگی

اگر تئــــاتر نباشد چه اتفاقی خواهد افتاد؟

میان تئاتر و سینما چه تفاوت‌ها و تشابهاتی وجود دارد؟ چه چیز باعث می‌شود که مخاطب عام، تئاتر را به سینما ترجیح بدهد؟ در تئاتر چه چیز هست که در سینما نیست؟وقتی دوربین سینما اختراع شد، اولین تصاویر متحرک مستند بودند و نمایشی از زندگی واقعی انسان‌ها. اما هنگامی که سینمای داستانی شکل می‌گرفت، در اصل تئاتر بود که به جای اجرا پیش‌روی تماشاگران، مقابل دوربین اجرا شده بود. در این مرحله، صرف‌نظر از کیفیت تماشای نمایش، سینما با تئاتر همسان و همزاد بود، اما بعدها ضبط تصاویر در فاصله‌های زمانی منفصل و امکانی که تدوین در اختیار فیلمسازان قرار می‌داد، تفاوت‌ها کم‌کم برجسته شد و فیلم داستانی از تئاتر تمایز پیدا کرد.

با این روایت، درحقیقت تئاتر خاستگاه سینما بود، اما سینما تبدیل به رقیب او شد و حیات آن را به چالش کشید. این گزاره مشهوری شده که حالا دیگر این سینماست که سررشته‌ هنر، اینترتیمنت و سرگرمی‌سازی را به دست گرفته و اگر تئاتر هم بتواند حیاتی داشته باشد و مخاطبی را به خود جلب کند، هم از یک‌سو به‌خاطر ویژگی‌های خاص آن است که مزیتی نسبی را در برابر سینما ایجاد می‌کند و هم اینکه به علقه و علاقه‌ اهالی نمایش برمی‌گردد. اما مگر چنین مقایسه‌ای می‌تواند درست و منصفانه باشد. تئاتر و سینما در طراحی و اجرا و حتی مخاطب، همچون دو سیاره مجزا در عالم هنر هستند.

وقتی یک نمایش با کارگردان، بازیگران و در یک گروه واحد ساخته می‌شود، اجرایی زنده و در لحظه است که در برابر تماشاگرانی معدود، بی‌وقفه و یک‌جا انجام می‌شود. در ساعت اجرای نمایش، تنها همین تماشاگران معدود حاضر در یک مکان واحد هستند که می‌توانند آن را ببینند و شاید همین خصوصیت است که به آن شگفتی و هیجانی یکّه و غیرمنتظره می‌دهد. اما در سینما یا تلویزیون، هزاران نفر می‌توانند به‌طور هم‌زمان و در مکان‌هایی متعدد یک فیلم را که توسط گروهی واحد ساخته شده، تماشا کنند. تماشاگر تئاتر به‌طور زنده و نزدیک، حضور بازیگران را درک می‌کند و بازیگران نیز خود را بی‌واسطه درمعرض تماشاگران می‌بینند. حتی چه بسیار اجراهایی که به تماشاگر هم نقش و سهمی در اجرا داده می‌شود و او را به مشارکت در روند نمایش وا می‌دارد.

درحالی‌که در سینما هرگز چنین تعاملی امکان ندارد و آن‌دو، مخاطب و سینماگر به‌طور کاملا منفصل و یا مجازی با یکدیگر نسبت پیدا می‌کنند. به‌عبارت دیگر در تئاتر یک مجاز و در سینما دو مجاز برای مخاطب وجود دارد. مجاز در تئاتر بازیگرانی هستند که در شخصیت‌هایی دیگر ظاهر شده و قصه‌ای غیرواقعی را اجرا می‌کنند، اما در سینما علاوه‌بر این، خود اجرا نیز مجازی است. اجرا به‌صورت تصاویر ضبط‌شده از آنچه در گذشته رخ داده و به‌صورت نور بر یک صفحه‌ نمایش پاشیده‌شده انجام می‌شود و این در قیاس با تئاتر، پرده‌های میان مخاطب و حقیقت موجود در قصه را مضاعف می‌کند.

درعین‌حال سینما از یک‌سو امکان بازسازی واقعیت و واقع‌نمایی را به احسن وجه دارد؛ به‌نحوی‌که مخاطب را عمیقا در بازنمایی خود مستغرق کند و از دیگر سو بستر ایجاد جلوه‌های جادویی و چشم‌گیر در آن بسیار گسترده‌تر از تئاتر است؛ آن‌طور که تخیل سینماگر بسیار گشاده‌دست و آزاد باشد. در تئاتر فضاهای زندگی به‌صورتی باسمه‌ای و دکوراتیو ساخته می‌شوند. اصراری به استغراق مخاطب در واقعیت بازسازی‌شده وجود ندارد و صرف تداعی فضا کفایت می‌کند و باقی قابلیت‌های دراماتیک در بستری انتزاعی پیش می‌روند. زمینه‌ سیاهی که همواره در اطراف دکور و فضای نمایش باقی می‌ماند، به این انتزاع دامن می‌زند.

پس نتیجه می‌گیریم که در سینما و تئاتر، بازسازی واقعیت و سطح و میزان آن، کیفیتی کاملا متفاوت و مکانیزمی مجزا دارند و همین تفاوت‌ها، قابلیت‌ها و کارکردهای متفاوتی برای این دو قالب بیانی ایجاد می‌کند. ازجمله اینکه در سینما بازسازی‌های تاریخی و یا بیوگرافیک متداول است و بسیاری از آثار سینمایی شامل روایت خطی و گزارش‌وار وقایع و یا زندگی اشخاص هستند. اما در تئاتر «تحلیل» بر «گزارش» اصالت دارد و مخاطبان تئاتر معمولا منتظر روایتی از نوعی دیگر و دریافت نظرگاه ویژه و بی‌سابقه‌ تئاتریسین هستند.

گفتن ندارد که اهمیت القای یک فضای واقعی- ماقبل بیان واقعیت که از فحوای کلی اثر هنری انتظار داریم- در نمایش برای باورپذیری مخاطب، همراهی او و ایجاد زمینه‌ پذیرش مضمون اثر نمایشی ضرورت دارد و حتی در آثار تخیلی و فانتزی هم نیاز به آن به‌طور کامل از میان نمی‌رود. اما درمجموع می‌بینید که تئاتر در مقابل سینما از فراگیری بسیار کمتری برای مصاحبت با مردم برخوردار است. چنان‌که عرض شد، امکان یک اجرا در یک سالن و با تماشاگری معدود، و البته تعداد بسیار کم سالن‌های تئاتر در سطح کشور، بستر مساعد برای رقابت متوازن با سینما را برمی‌چیند.

خاصه که به لحاظ زمانی هم در مرحله‌ اجرا شکاف عمیق‌تری وجود دارد. می‌دانید که یک نمایش بنابر توان گروه نمایشی، حداکثر یک ماه، در یک سالن، در هر شب حداکثر دو اجرا می‌تواند روی صحنه برود. درحالی‌که یک فیلم را می‌توان تکثیر کرد و در تعداد زیادی از سینماهای سراسر کشور به نمایش گذاشت. روزانه چندین سانس و بسته به استقبال مردم، در طول سه تا 6ماه، اکران یک فیلم طول می‌کشد. و این صرف‌نظر از همه‌ ظرفیت‌های بعدی‌ای است که برای استمرار نمایش فیلم در تلویزیون و سایر قالب‌ها وجود دارد. عملا یک فیلم- که مسامحتا می‌توان همان نمایش ضبط‌شده تلقی کرد  میلیون‌ها بار و تا آینده‌ای نامحدود فرصت بازپخش دارد. از آنجا که معمولا هم برای سفارش‌دهندگان یا حتی هنرمندان دیده‌شدن اثر توسط مردم اهمیت بسیار بالایی دارد، درنتیجه از هر جهت صرفه و صلاح در گرایش به سینما با قابلیت‌های فراگیر و متنوع آن است.

البته این هم هست که در مرحله‌ تولید، تئاتر نسبت به سینما سهل‌الوصول‌تر و قلیل‌المؤونه‌ است و بسیار سریع‌تر از سینما می‌تواند آماده‌ نمایش شود. درحالی‌که تدارکات سینما و سپس پخش و اطلاع‌رسانی آن به‌حدی است که آن را به‌صورت یک صنعت درآورده و نیازمند نظام و سازمان است. اما با این همه، برتری‌های فوق‌العاده‌ سینما نسبت به تئاتر، چه از منظر هنرمند، چه از منظر سرمایه‌گذار، چه از منظر یک حاکمیت ایدئولوژیک و چه از منظر مخاطب، غیرقابل‌انکار است. وقتی یک قالب بیانی کامل‌تر پدید بیاید که ضعف‌های قالب پیشین را برطرف می‌کند یا به هر حال مزیت‌هایی نسبت به آن داشته باشد، به نظر می‌رسد که دیگر نیاز به قالب پیشین نباشد. یعنی با وجود سینما دیگر جامعه‌ مخاطب نیاز واقعی به تئاتر ندارد. اما اگر این حکم صحیح باشد، پس پافشاری برای زنده و فعال نگه‌داشتن تئاتر از کجاست و بنابر کدام ضرورت اعمال می‌شود؟ آیا ناشی از ضرورت پاسخ به ذائقه‌ کم‌وبیش نوستالژیک گروه کوچکی از مردم است؟! یا شاید هم بیش از این مردم، وابستگی تئاتریسین‌ها به تئاتر است؟ اگر تئاتر نباشد، چه خلئی برای جامعه یا هنر به وجود خواهد آمد؟ پرواضح است که این وابستگی و تعلق‌خاطر، برای معیشت نیست. چون همه‌ آنها در سینما هم امکان همان فعالیت را دارند و ضمنا در تئاتر هیچ‌گاه پشتوانه‌ قابل‌اعتماد اقتصادی وجود نداشته است.

  لینک
https://sepehrgharb.ir/Press/ShowNews/43659