کد خبر : 59912
تاریخ : 1401/6/19
گروه خبری : کافه کتاب

عاشورا و فرهنگ

نیم‌قرن پس از پیامبر (ص) عرب به جاهلیتش برگشت که حسین (ع) به قتلگاه رفت

کتاب «قیام حسین (ع)» زنده‌یاد سیدجعفر شهیدی این‌کتاب یکی از معدود آثار نسبتاً جدید و قابل توجه تحلیلی بازار نشر کشور درباره قیام امام حسین (ع) و حادثه عاشوراست که علل و پیشینه‌های این‌واقعه را کندوکاو می‌کند و نویسنده‌اش با نگاهی بی‌طرف و البته نسبتاً صریح حقایقی را که موجب به‌وقوع پیوستن عاشورا و شهادت امام حسین (ع) شدند، با روایتی که خودش نیز در آن‌ها حضور دارد، پیش روی مخاطب می‌گذارد.

همان‌طور که در ماه محرم امسال کتاب دیگر این‌نویسنده یعنی «زندگانی علی بن الحسین» را مورد بررسی قرار دادیم، بنا داریم در مطلبی که در ادامه می‌آید، «قیام حسین (ع)» را نیز بر اساس مسائل و موضوعات محوری که در آن مطرح شده‌اند، مورد بررسی قرار دهیم.

یکی از نکات قابل توجه درباره این‌کتاب، از این قرار است که شهیدی از الفاظ احترام‌برانگیز و همچنین تبعیض خوب و بد استفاده نکرده و از اسامی معمولی اشخاص استفاده کرده و از پیامبر و دشمنش با عناوینی چون محمد و ابوسفیان و از امام حسین و دشمنش با الفاظی چون حسین و یزید یاد کرده است. اما نویسنده در نتیجه‌گیری بی‌طرف نیست و مواضع تحلیلی و تاریخی خود را به‌صراحت مطرح کرده است.

  مُردن سنت و زنده‌شدن بدعت؛ مسلمانان مخلصی که مال‌اندوز شدند

جان کلام شهیدی در این‌کتاب این است که پس از پیامبر (ص) و امام علی (ع)، تا زمانی که دوران امامت امام حسین (ع) شروع شد، با گذشت پنجاه‌سال از شروع دعوت اسلام، هم برادری اسلامی فراموش شد و هم خشم و انتقام‌جویی که در صحنه‌های جهاد در راه خدا نمایان می‌شد، به کینه‌توزی و خونخواهی قبیله‌ای بدل شد. یعنی به‌مرور اصل مساوات اسلامی از میان رفت و کار به‌جایی رسید که در پایان خلافت خلیفه سوم عثمان، قبیله قریش نه فقط از برای تصدی مقامات مهم دولتی بر غیرقریش برتری یافت، بلکه مقدمات برتر شمردن عنصر عرب از دیگر نژادهایی که مسلمانی را پذیرفته بودند هم فراهم شد. در دوره معاویه هم این برتری‌فروشی آشکار شد.خلاصه کلام نویسنده هم از این قرار است که روح مساوات و برابری و عدم نژادپرستی که در زمان پیامبر (ص) بین اعراب جاهلی کم‌رنگ شده بود، با از میان‌رفتن پیامبر (ص) دوباره جان گرفت و اعراب به‌ظاهر مسلمان‌شده در نهایت ضربه خود را به اسلام وارد کردند که امام حسین (ع) برای جلوگیری از تأثیرگذاری بیشتر این‌ضربه، ناچار به رفتن به قتلگاه شد.

یکی از اشارات اولیه شهیدی در کتاب «قیام حسین (ع)» این است که پیگیری داستان عاشورای سال 61 موجب می‌شود به سال‌هایی پیش از خلافت ابوبکر و پیش از ظهور اسلام و بلکه سال‌ها پیش از تولد پیغمبر باز گردیم. این‌نویسنده البته اشاره صریحی به یهود به‌عنوان دشمنان اصلی پیامبر (ص) و تلاشش برای انحراف دین، نکرده اما فرازهایی از نوشته‌هایش در کتاب پیش‌رو، خط انحرافی را که یهود بنی‌قریظه و مدینه در اسلام به وجود آورد و آن را دو شقه کرد، به خوبی نشان می‌دهد؛ مثلاً در فرازی که می‌گوید عمر با مشورت صحابه نوعی بودجه‌بندی به وجود آورد. نام هر یک از مسلمانان را در دفتری ثبت کردند و با رعایت سبقت وی در اسلام و یا نزدیکی او به پیغمبر برایش مقرری نوشتند. شهیدی در همین‌باب اضافه می‌کند: «دیری نگذشت که تنی چند از بزرگان صحابه با همین درآمد به تجارت و مضاربه پرداختند و از این‌راه ثروتی سرشار اندوختند. درآمد غنیمت‌های جنگی هم پیاپی افزایش می‌یافت. نتیجه آن که طبقه‌ای تازه در اسلام پدید آمد که اشرافیت معنوی و مادی را با هم درآمیخت.»

  یک‌مطلب ناگفته از قتل خلیفه دوم عُمَر

همین به‌وجودآمدن طبقه اشرافی در اسلامی که پیامبرش همیشه بر مساوات بین مردم عادی و صحابه تاکید کرده بود، نشان از تأثیرات آن‌یهودیتی دارد که سابقه و تبحر طولانی و درازمدتی در مال‌اندوزی و اهمیت به ثروت دارد. شهیدی نکته بی‌تعارف جالبی درباره قتل خلیفه دوم دارد و می‌گوید «سیاست خشن مالی که عمر پیش گرفت بر قریش ناگوار افتاد و سرانجام خلیفه در توطئه‌ای که ظاهراً چندتن از سران این‌طایفه ترتیب دادند کشته شد.» و اضافه می‌کند «متأسفانه این‌قسمت از تاریخ زندگی وی هنوز در پرده‌ای از ابهام نهفته است که اینجا مجال برداشتن آن نیست. همین که عمر کشته شد، بار سنگینی از دوش اشرف مال‌اندوز برخاست. آسودگی خاطر آنان وقتی به کمال رسید که پس از عمر، عثمان زمامدار مسلمانان شد. سیاست مالی عثمان، قریش و جز قریش را بر دست‌اندازی به مال مسلمانان گستاخ کرد.»

   ابن‌عباس سال چهلم هجرت، ابن‌عباس سال دهم نبود

شهیدی در این‌کتاب، چندین مرتبه از عبارت «این است معنی مردن سنت و زنده‌شدن بدعت» استفاده کرده و می‌گوید رقم اموال صحابه و تابعین در عصر عثمان و نیز عصر معاویه به خوبی نشان می‌دهد مسلمانان تا چه مرحله از تقوا و زهد که شرط مسلمانی است دور افتاده بودند. با توجه به جمله مهم پیامبر (ص) که «فتنه امت من مال است!» و با توجه به تأثیرات همان یهودیت مورد اشاره برای انحراف اسلام، می‌توان معنی دور کردن مسلمانان صدر اسلام را از تقوا و رقم بالای اموال و دارایی‌شان، بهتر متوجه شد. ضمن این‌که مؤلف کتاب با ذکر نمونه‌ای می‌گوید ابن‌عباس سال چهلم هجرت، ابن عباس سال دهم نبود.

جمع‌بندی شهیدی از این‌بحث، از این قرار است که هنگامی که پیامبر دعوت خود را در مکه آغاز کرد، قدرت سیاسی و اقتصادی شهر را دو گروه نیرومند در دست داشتند: اول شیوخ یا رؤسای قبیله و دوم، ثروتمندانی که از راه تجارت و رباخوری مال‌های فراوان اندوخته بودند. و اگر در روزهای ابتدایی دعوت اسلام، دعوت پیامبر (ص) تنها در یکتاپرستی خلاصه می‌شد، اهالی قریش آن‌چنان از این‌دعوت ناخشنود نمی‌شدند بلکه همه یا بیشتر به آن ایمان می‌آوردند. اما در آیه‌های قرآن، نوک پیکان حمله به‌سمت مال‌اندوزان و کسانی بود که به مردم ربا می‌دادند. این هم اشاره دیگری در نوشته‌های شهیدی است که می‌توان بحث یهود و تلاشش برای انحراف دین محمد (ص) را پیش کشید.

  انحراف بزرگ از راه پیامبر (ص) با انتصاب فرزند زنا با شهادت باطل به زناکار

اشارات سیدجعفر شهیدی به انحرافات پس از پیامبر (ص) محدود به زراندوزی و عافیت‌طلبی صحابه و چهره‌های بزرگ اسلام که خیلی از آن‌ها مصداق بارز آیه «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ ۖ وَإِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (14 حجرات) [اسلام ظاهری و نه ایمان باطنی] هستند، نمی‌شود. او می‌گوید از روزی که حکم اسلامی به‌وسیله پیغمبر تشریح شد که فرزند از آن پدر است و زناکار را از او نصیبی نیست؛ تا روزی که معاویه به شهادت یک‌تن که گفت ابوسفیان پدر معاویه با سمیه مادر زیاد از راه نامشروع همبستر شده و با همین شهادت باطل، زیاد را پسر ابوسفیان و برادر خود خواند، نیم‌قرن نمی‌گذشت.

خلاصه این‌که فاصله چنین انحرافی و عدم اعتراض مسلمانان در مقابل این‌بدعت، کمتر از 50 سال از زمان پیامبر (ص) بوده است.

  گلایه شهیدی از مورخان ساده‌لوح و ناروشن‌ماندن برخی نکته‌ها

سوال مهم نویسنده کتاب، که یکی از اهداف نوشته‌شدن این‌اثر هم هست، از این قرار است که «مردم پایان عصر معاویه نسبت به مردم زمان مرگ پیامبر مومن‌تر بودند یا متزلزل‌تر؟ چه‌عاملی در تغییرشان تأثیر داشت؟ آیا این عوامل را معاویه و عصر او پدید آورد یا زمینه آن از پیش‌تر در اجتماع مسلمانان وجود داشت؟»

شهیدی معتقد است این‌سوالات و پاسخ‌هایشان نکات ناروشنی هستند که باید تحلیل شوند. این‌پژوهشگر تاریخ اسلام می‌گوید اگر تاریخ اسلام با بینشی نو بررسی شود، پرده از روی بسیاری وقایع پر اهمیت برداشته خواهد شد. او همچنین می‌گوید داستان غرانیق، شهربانو، علت یا علل کشته‌شدن عمر و عثمان، توطئه خوارج در قتل علی، جنایت‌هایی که به خوارج عصر علی نسبت داده‌اند، سعدبن‌عبدالله بن‌ابی‌سرح و افزودن او به قرآن و داستان‌هایی از این قبیل که مورخان «ساده‌لوح» چون طبری و دیگران در کتاب خود آورده‌اند، و بعضی از آن‌داستان‌های بی‌اصل، دستاویزی برای شرق‌شناسان و معاندان اسلام شده است.

 نژادپرستی و تعصب نژادی؛ یک سنت‌کشی و زنده‌کردن دیگر بدعت

این‌مساله که فاصله زمان پیامبر (ص) تا بدعت‌های بزرگ و حیرت‌انگیز در اسلام کمتر از 50 سال بوده، یکی از اشارات ثابت و تذکرات مکرر شهیدی در کتاب «قیام حسین (ع)» است. از بدعت‌های هولناک دیگری که پس از پیامبر (ص) و امام علی (ع) در اسلام گذاشته شد، مساله نژادپرستی عرب جاهلی است. پس از پیامبر (ص)، ابوبکر در ماجرای ثقیفه بنی‌ساعده گفت پیغمبر گفته پیشوای مسلمانان باید از قریش باشد. شهیدی می‌گوید به‌راستی اگر صحابی بزرگی چون ابوبکر چنین سخنی گفته باشد، معنی آن این است که آن‌چه اسلام و قرآن برای آن ارزش قائل بود یعنی تقوا، حداقل در کار زمامداری مسلمانان به کار نمی‌آید. یعنی لازم نیست زمامدار مسلمان با تقوا و پرهیزکار باشد. بلکه آن‌چه باید محترم شمرده شود، شرافت قبیله‌ای و بزرگی خاندان است. شهیدی می‌نویسد «آن‌چه از ابوبکر به‌نام حدیث نبوی نقل شده، در کتاب‌های معتبر اهل سنت ضبط شده است. اما متأسفانه زمان نخستین سند کتبی با زمان نقل، بیش از دویست‌سال فاصله دارد.» (صفحه 35)

به همین‌ترتیب است که به‌قول شهیدی، کار به جایی می‌رسد که در زمان عثمان بحث دیگر سر این نبود که امیر شهر با مردم به عدالت رفتار می‌کند یا نه؟ و با این‌مساله کاری نداشتند که امیر حدود قرآن را اجرا می‌کند یا آن را معطل گذاشته یا نه؟ بلکه بحث سر این بود که چرا در بصره، تعداد مضریان بیشتر است و حاکم باید یمانی باشد.

در حکومت معاویه تعصب نژادی به نقطه اوج رسید و دیگر، اصلاً سخن سر این نبود که چه‌کسی تقوای بیشتر دارد. بین سال‌های 35 تا 60 هجری تعصب‌های دوره جاهلی با تمام مظاهر خود زنده شده و روح شریعت اسلامی ضعیف شد. شهیدی این‌مساله را درباره آن‌دوران تاریخی یادآوری می‌کند، که در ابیات منصوب به یزید که در شادی کشته‌شدن امام حسین (ع) سروده شده‌اند، کمترین نشانی از دین و حکومت اسلامی و رعایت مصلحت مسلمانان دیده نمی‌شود، بلکه سخن سر این است که تیره‌ای از مضریان، کینه خود را از تیره دیگر کشیده و خون امویان که در جنگ بدر به دست محمد از تیره هاشم ریخته شد، به خون شسته شد. با بیان این‌بحث، شهیدی به این‌نتیجه‌گیری می‌رسد: «پس با گذشت نیم‌قرن از مرگ پیامبر، عرب به جاهلیت دیرین خود برگشت.»

شهیدی می‌گوید با کشته‌شدن علی (ع) در سال چهلم هجرت، آخرین امید برای بازگشت رژیم سابق (حکومت پیامبر) به نصاب پیشین آن از میان رفت و بیش از چهل‌سال از مرگ پیغمبر نگذشته بود که رسم دیگری از رسم‌های جاهلیت زنده شد؛ این‌که اگر در نظام قبیله، شیخ بمیرد، فرزند ارشدش جای او را می‌گیرد.

خلاصه آن‌که پس از پیامبر، زمامداری از قریش به مداخله تیره اموی و زمامداری اموی به سلطنت موروثی و سلطنت موروثی به استبداد مطلق کشیده شد.

درباره جنگ صفین هم شهیدی این‌توضیح را دارد که گروهی از سپاه علی (ع) به ظاهر با او بودند و در نهان با معاویه سر و سری داشتند و گروهی دیگر – اکثریتی که گرد او را گرفته بودند – از منطق درست بهره نداشتند یا در پی اعمال نظر منطقی نبودند. بنابراین با چنین ترکیبی که سپاه علی (ع) داشت، انتهای نبرد صفین به ماجرای حکمیت و سپس جنگ نهروان و در ادامه شهادت علی (ع) انجامید. با برخی پرش‌های تاریخی هم اگر به مقطع مرگ معاویه برسیم، شرایط جغرافیای سیاسی اسلام این‌گونه بود که تنها ایالتی که سرنگون‌شدن رژیم دمشق را می‌خواست و برای اجرای این‌منظور عملاً به کار پرداخت، کوفه بود. اما همه کسانی که برای حسین (ع) نامه نوشتند و او را به عراق خواندند و به او وعده یاری دادند، درد دین نداشتند بلکه دغدغه‌های دیگری ازجمله مسائل قبیله‌ای و رقابت با شام را داشتند که موجب شدند در نهایت امام (ع) را تنها گذاشته یا بر قتلش اهتمام کنند.

  اختلاف شهیدی با برخی اندیشمندان مسلمان؛ قیام امام حسین دینی بود نه سیاسی

نویسنده کتاب «قیام حسین (ع)» با برخی مورخان و جامعه‌شناسان مسلمان و غیرمسلمان مانند عبدالله عدنان از مصر مخالف است که به جنگ‌های جمل، صفین، نهروان و کربلا به چشم کشورگشایی نگاه می‌کنند نه دین‌خواهی. او می‌گوید این‌اندیشمندان و هم‌فکرانشان به این‌جنگ‌ها خرده گرفته و قیام امام حسین (ع) را هم از زاویه امر سیاسی نگاه می‌کنند. در حالی‌که امام حسین (ع) از قیامش، دین را طلب می‌کرد. شهیدی می‌گوید افرادی چون عبدالله عدنان از این‌واقعیت غفلت می‌ورزند که مردم کوفه به حسین (ع) نامه نوشتند که «باید نزد ما بیایی چون امام نداریم.»

شهیدی می‌گوید تاریخ‌نویسان قدیم نمی‌خواسته‌اند و یا نمی‌توانسته‌اند هر حادثه‌ای را هرچند مهم باشد، از جهت اسباب و علت‌های اجتماعی، اقتصادی و مردم‌شناسی تحلیل کنند. آنان بیشتر به جنبه سیاسی و نظامی رویدادها نگاه می‌کردند؛ آن هم برای نشان‌دادن اصل حادثه. یکی از مسائل مهم مربوط به این‌بحث، ماجرای کشتن حسین بن علی (ع) به‌علت سرپیچی از بیعت با خلیفه وقت است. شهیدی برای پاسخ به این‌دیدگاه هم، به‌جز بحثی که درباره برحق‌نبودن و مسلمان‌نبودن یزید دارد، می‌گوید تخلف از بیعت در اسلام سابقه داشت. ما هم این‌توضیح را تشریح می‌کنیم که پیش‌تر عده‌ای از مسلمانان و سرانشان ازجمله عایشه همسر پیامبر، بیعت خود را با علی بن ابی‌طالب (ع) شکسته و ماجرای جنگ جمل را رقم زده بودند. همچنین، معاویه هم از خلیفه وقت خود یعنی امام علی (ع) تبعیت نکرد و در واقع با بیعت‌شکنی خود موجب شکل‌گیری جنگ صفین شد. شهیدی می‌گوید سرپیچی از بیعت با خلیفه وقت جرم نیست و اگر هم جرم باشد، کیفر آن کشتن نیست. به بیان ساده در هیچ‌جای شریعت نیامده که اگر مسلمانی از بیعت با خلیفه وقت سر باز زد، باید کشته شود. اگر هم مسجل شود مسلمانی یا گروهی از مسلمانان در مقابل گروهی دیگر برخاسته‌اند، قرآن می‌گوید چندان که می‌توانید کار را به مصالحت پایان دهید.

اما از آن‌جا که حسین بن علی (ع) با مسلمانان واقعی روبرو نبود و در واقع غیرمسلمانانِ داعی مسلمانی با او دشمنی می‌کردند، این‌مساله یعنی قیام او، با مصالحه ختم نشد.

 بدعت دیگر؛ استفاده از قرآن برای توجیه کشتن حسین بن علی (ع)

شهیدی می‌گوید بحث درباره قضا و قدر و جبر و اختیار مسأله‌ای است که پس از برخورد عقیده اسلامی با علم کلامِ ملت‌های نومسلمان برای نخستین‌بار در کوفه پدید آمد. این‌، سوغاتی بود که تازه مسلمان‌های شرق و شمال شرقی شبه جزیره برای ساکنان صافی طبیعت این‌سرزمین آوردند. در ادامه همین‌روند و از زمانی که هواخواه هر فرقه یا نحله و یا پیشوا یا طرفداران هر نوع تفکر علمی یا سیاسی کوشیدند برای اثبات درستی نظر خود از ظاهر معنی آیه‌های قرآن پشتوانه‌ای دست و پا کنند، کار افراط در تأویل تا آنجا کشید که کشنده فرزندان پیغمبر هم برای توجیه کردار زشت خود به آیه قرآن متوسل می‌شد و کشته‌شدن حسین را نتیجه کردار وی و تقدیر خدا می‌شمردند.

 دیدگاه انتقادی شهیدی درباره روایات طبری

سیدجعفر شهیدی همان‌طور که در کتاب دیگرش «زندگانی علی بن الحسین‌ (ع)» به طبری و عدم امانت‌داری‌اش در روایت تاریخی انتقاد کرده، در «قیام حسین (ع)» هم روایت طبری از عمل محمد بن اشعث به وصیت مسلم بن عقیل (ع) را [که برای امام حسین (ع) نامه نوشت و طبق خواسته مسلم (ع) از او خواست از نیمه راه به سمت مکه برگردد]، دروغ می‌داند.

شهیدی می‌نویسد: «طبری نوشته است که پسر اشعث از همانجا مردی را با نامه‌ای نزد حسین فرستاد و فرستاده او در منزل زباله به حسین (ع) رسید و او را از آنچه بر سر مسلم رفته است، خبر داد. ولی چنین داستانی بی‌گمان دروغ است. زیرا اولاً محمد اشعث چندان با خانواده علی میانه خوشی نداشت. داستان نفاق پدر وی را با علی در جنگ صفین می‌دانیم، و به احتمال قوی اشعث بن قیس در توطئه قتل علی بی‌دخالت نبود. از این گذشته محمد اشعث ممکن نبود بدون کسب اجازه از پسر زیاد نامه‌ای به حسین بن علی بفرستد و ابن‌زیاد هرگز چنین اجازه‌ای به وی نمی‌داد. ممکن است کسانی از قبیله کنده چنین حکایتی را پرداخته باشند تا از زشتی کار مهترزاده خود اندکی بکاهند.» اما این‌ایراد هم به کتاب شهیدی وارد است که درباره اسارت و شهادت مسلم بن عقیل (ع)، نقل امان‌نامه را آورده و اشاره‌ای به نقل صحیح‌تر یعنی نقل کندن چاله بر سر راه مسلم (ع) و دستگیری‌اش را به این‌واسطه نقل نکرده است. توضیح او درباره دروغ‌بودن روایت طبری درباره نامه محمد بن اشعث به امام حسین (ع) با پذیرش نقل امان‌دادن به مسلم (ع) و تسلیم‌شدن داوطلبانه اوست.

به‌هرحال اگر نقل امان‌نامه را بپذیریم، شهیدی قصد دارد به این‌جا برسد که تا پیش از آن و براساس سنت مسلمانی، اصل مُسلَّم بین مسلمانان این بود که اگر مسلمانی کسی را امان می‌داد، همه مسلمانان ناچار بودند آن را بپذیرند و آن فرد را امان دهند؛ همان‌طور که شب فتح مکه وقتی ابوسفیان به اردوی پیامبر آمد و عُمر با دیدنش قصد کرد او را بکشد. اما عباس عموی پیامبر گفت او را امان داده و عمر به‌ناچار از کشتن ابوسفیان منصرف شد. بنابراین ابن‌زیاد که مسلم بن عقیل (ع) را پس از امان‌دادن سردارش محمد بن اشعث به شهادت رساند، عملی ضداسلامی انجام داده که نشان از نامسلمانی او و امیرش یزید دارد.

ایراد دیگر شهیدی به نقل‌های طبری مربوط به فرازی است که عمر سعد امانت‌داری نکرد و وصیت مسلم بن عقیل (ع) را برای ابن‌زیاد فاش کرد. طبق نقل طبری پسر زیاد هنگام فاش‌شدن وصیت مسلم (ع) گفت اگر حسین با ما کاری نداشته باشد، ما با او کاری نداریم. که شهیدی می‌گوید این‌صحبت یا نقلی است که به دروغ به پسر زیاد بسته‌اند و یا سخنی است که او مطابق مصلحت روز گفته است. چون «ما عبیدالله را خوب می‌شناسیم و دشمنی او و پدرش را با خاندان علی نیک می‌دانیم.»

  لینک
https://sepehrgharb.ir/Press/ShowNews/59912