ماه مهر با بزرگداشت رندی خوشسخن بهنام «حافظ»، مهرش فزونتر شده؛ شاعری که آوازهاش مرزها را درنوردیده است. خواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدین حافظ شیرازی، شاعر غزلسرای فارسیزبان سده هشتم بوده که گویا زاده 727 هجری قمری و درگذشته 792 هجری قمری در شیراز است؛ این شاعر محبوب، مشهور به لسانالغیب بوده و همچنین به ترجمانالاسرار، لسانالعرفا و ناظمالاولیا نیز معروف است. گرایش حافظ به شیوه سخنپردازی خواجوی کرمانی مشهور است و خودش از مهمترین اثرگذاران بر شاعران بعدی شناخته میشود. حافظ را چیرهدستترین غزلسرای زبان فارسی میدانند، نوآوری اصلی وی در تکبیتهای درخشان، مستقل و خوشمضمونی بوده که سروده و همچنین تلفیق هنرمندانه غزل عارفانه و عاشقانه. فال حافظ یکی از پُرطرفدارترین فالها در میان ایرانیان است و امروزه در هر خانه ایرانی یک دیوان حافظ یافت میشود و مردم ما طبق سنت و رسوم قدیمی در روزهای ملی یا مذهبی نظیر نوروز و شب یلدا، بر سر سفره هفتسین یا شبچره، با کتاب حافظ فال میگیرند که همین موضوع بهخوبی تلفیق فرهنگ ایرانی و اسلامی (زیرا تفأل زدن به دیوان حافظ شاید به این جهت است که آیات قرآن در آن تبلور یافته) را نشان میدهد و نیز آنکه این شاعر تا چه حد به زندگی ایرانیان راه یافته است. با آنکه ما در ادب فارسی قبل از حافظ بزرگان ادیبی همچون فردوسی، سنایی، سعدی، مولانا و دیگران را داریم، اما این شاعر با «رندی» مخصوصش، خود را در صدر مجلس همه شعرا نشانده است و امروز او و اشعارش نهتنها در ایران آوازه دارند، بلکه در دنیا نیز نامبردار هستند. حافظ در شعرسرایی مانند زنبور عسل عمل کرده؛ یعنی گلهای ادب پارسی را گلچین کرده و محصولی متفاوت همچون عسل بهوجود آورده است. ویژگی خاص اشعار حافظ ایجاز بوده که متأثر از شیوه قرآن است و این ویژگی سبک خاص او را تشکیل میدهد. دوره تاریخی سخت زندگی شاعر زبان او را گاهی نیشدار میکند و طنز تلخ بهوفور در اشعارش دیده میشود؛ حافظ از ریا به ستوه آمده و خود را همردیف بدطینتان خوبنما کردن، برایش ننگ است. بنابراین در اشعارش به ستایش رند، خرابات، شراب و غیره برمیخوریم که به این طریق خود را مقابل ریاکاران قرار میدهد. با این مقدمه به سراغ نویسنده کتابهای «حافظ در آن سوی مرزها»، «قرآن در شعر فارسی» و غیره، مجری و کارشناس معروف برنامههای ادبی و پژوهشگر ادبیات فارسی رفتیم تا با ما از حافظ بگوید: امیراسماعیل آذر با طرح این پرسش که آیا انسان هزار سال دیگر نیز اگر غزل حافظ را بخواند، مثل انسان امروز از محتوای آن لذت میبرد یا خیر؟ گفت: جواب و فرضیه این پرسش، «آری» است؛ انسان هزار سال دیگر نیز اگر غزل حافظ را بخواند، مثل انسان امروز از محتوای آن لذت میبرد. وی با بیان اینکه حال باید دانست که دلیل آن چیست و چطور چنین چیزی ممکن است؟ ابراز کرد: اگر از بنده بپرسند حافظ در چه سالی متولد شد؟ خواهم گفت در «ازل» و اگر بپرسند در چه زمانی وفات یافت؟ میگویم در «ابد». آذر با اشاره به اینکه شعر حافظ همچون گهوارهای از ازل تا به ابد تاب میخورد، افزود: همانطور که خود او میگوید «از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی/ از ازل تا به ابد، فرصتِ درویشان است»؛ ابد زمان بیپایان و ازل زمان بیآغاز است و همانطور که این زمانها به بینهایت و ابدیت وصل میشوند، شعر حافظ نیز چنین حالتی دارد. این پژوهشگر با بیان اینکه پرسش مطرح بعدی این است که شعر حافظ چه ویژگیها و خصایصی دارد که به چنین جایگاهی رسیده است؟ اذعان کرد: باید گفت هر شعری که دارای چهار عنصر فرهنگ، اسطوره، عاطفه و موضوعات انسانی (در بُعد کلیتر جامعه) باشد و از این چهار چشمه بهره برده باشد، قابل پسند برای خواننده میشود؛ شعر حافظ تمام این ابعاد را دارد. نویسنده کتاب «قرآن در شعر فارسی» با اشاره به اینکه نکته قابل بحث دیگر در مورد شعر حافظ این است که با دین رابطه دارد، اظهار کرد: واژگانی مانند محراب، مسجد، منبر و غیره در شعر حافظ، وی را در این مرز قرار میدهد. وی با بیان اینکه در جایجای شعر حافظ از مفاهیم قرآنی بهره برده شده است، گفت: برای نمونه وقتی میسراید «گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند/ نگاهدار سر رشته تا نگه دارد»، این آیه را به ذهن متبادر میکند «اوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُم» و یا وقتی میگوید «گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم/ نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند»، آیه «وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِکَ» به یاد میآید و مفهومش هم این بوده که اگر غم و مشکلی و یا بهجت و راحتی پیش آید، همه از طرف خدا است. آذر با اشاره به اینکه از آغاز تا فرجام شعر حافظ مملو از اشارات قرآن مجید است، افزود: از این منظر اثر حافظ در آستانه مسائل دینی قرار میگیرد. مجری و کارشناس معروف برنامههای ادبی با بیان اینکه مسئله بعدی قابل ذکر در این مقال «سیاست» در شعر حافظ است، ابراز کرد: گاهی شاعر در شعرش چهره جدی سیاسی دارد؛ برای مثال وقتی میسراید «دو یار زیرک و از باده کهن دومنی/ فراغتی و کتابی و گوشه چمنی/ من این مقام به دنیا و آخرت ندهم/ اگرچه در پِیَم افتند هردم انجمنی» (دو من در روزگار حافظ معادل اندازهای در حدود 800 گرم بوده است) باید گفت که این غزل بعد از حمله مغول و تیمور که به ایران حمله و کشور را ویران کردند، سروده شده است؛ حافظ در شرایط آن زمان نمیتواند واضح حرف بزند، بنابراین این مطلب سیاسی را اینگونه در لفافه و با ایهام وابهام بیان میکند و در ابیات بعدی غزل وقتی میگوید «از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت/ عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی»، منظورش از سموم مغول و تیمور (سموم نوعی باد است که تمام درختان را از شدت داغی خشک میکند) و بوستان هم استعاره از ایران بوده و در ادامه وقتی از کلمه «عجب» استفاده میکند، باید گفت که حافظ هرجا از این واژه بهره میبرد، میخواهد موضوع مهمی را بیان کند و در اینجا تعجبش از این است که با اینهمه خرابی و قتل و غارتی که مغول و تیمور انجام دادهاند، هنوز هم مردم دلخوشی دارند و خوش هستند. در شعر حافظ یک جهان تجربه، معنی و شگرفی نهفته است این پژوهشگر با اشاره به اینکه در آخر باید به مهمترین ویژگی شعر حافظ اشاره کرد که بهخصوص در غزلیات وی عیان است، عنوان کرد: در شعر حافظ چندپهلو بودن واژگان را بهوفور شاهد هستیم؛ هیچ واژهای در اشعار وی اتفاقی ظاهر نمیشود و گاهی یک کلمه چند معنی میدهد که این ایهام و چندبُعدی بودن شعر شاعر، بر شگرفی آن تأثیر بسیاری دارد. وی با بیان اینکه برای نمونه فوق میتوان به مصرع «چو دست بر سرِ زلفش زنم به تاب رَوَد» اشاره کرد، گفت: در این مصرع «به تاب رود» را هم میتوان «عصبی میشود» معنی کرد و هم «تاب میخورد و حلقه میشود». آذر در پایان سخنان خود با اشاره به اینکه بنا بر این دلایل همانطور که ابتدای گفتوگو عنوان کردم شعر حافظ هیچوقت در عالم گم نمیشود و محبوبیت خود را از دست نمیدهد، افزود: در شعر وی یک جهان تجربه و معنی نهفته است. غزلیات حافظ پُر از حلاوت و شیرینی بوده؛ در فرجام این بحث لازم به ذکر است که شاعر حتی در وسط غزل که قالبی برای بیان عشق بوده، حکمت درس میدهد؛ آنجا که میسراید «هر وقتِ خوش که دست دهد مغتنم شمار/ کس را وقوف نیست که انجامِ کار چیست/ پیوندِ عمر بسته به موییست هوش دار/ غمخوارِ خویش باش، غم روزگار چیست؟» و یا «بر لبِ بحرِ فنا منتظریم ای ساقی/ فرصتی دان که ز لب تا به دهان اینهمه نیست».
|