کد خبر : 66986
تاریخ : 1401/12/18
گروه خبری : کافه کتاب

رویــای عشق با الهام از واقعیت‌های اجتماعی نوشته شده است

حمید نیسی درباره درونمایه و موضوع داستان‌های مجموعه «رویای عشق» که به تازگی از سوی نشر خیابان به چاپ رسیده است، می‌گوید: درونمایه‌ی تمام داستان‌های این مجموعه عشق است. عشقی که هیچکدام به سرانجام نمی‌رسند و باعث نوعی سرخوردگی و افسردگی می‌شوند. عشق برای اغلب شخصیت‌های داستان‌ها همچون یک رویای دست‌نیافتنی است.
این نویسنده با بیان این‌که اکثر داستان‌های این مجموعه با الهام از واقعیت‌های اجتماعی نوشته شده است، درباره شخصیت‌ها و فضای داستان‌ها اظهار کرد: اکثر شخصیت‌ها در این کتاب واقعی هستند و من فقط از نظر خصوصیات فیزیکی و اسامی تغییراتی به وجود آورده‌ام. فضای همه داستان‌ها نیز رئال است. من در این کتاب سعی کرده‌ام تا واقعیت‌های تاریک و سیاه جامعه را به مخاطبانم نشان بدهم.
وی در پاسخ به این پرسش که «مجموعه‌داستان رویای عشق شامل ده داستان عاشقانه و اجتماعی‌ است. چگونه سوژه‌ داستان‌ها را انتخاب می‌کنید؟»، گفت: نویسنده باید بتواند از تجربه زیست محیطی خودش در نوشتن استفاده کند و من هم این قاعده را در تمام داستان‌ها رعایت کردم. در نگارش این داستان‌ها از تجربه زیستی و زندگی خودم از نوجوانی تا اکنون الهام گرفته‌ام و صحنه‌هایی را که در اجتماع دیده‌ام با مشکلات و مسائل زندگی روزمره خودم گره زدم و از آنها داستان‌هایم را خلق کردم.
نیسی با اشاره به سابقه همکاری با انجمن نشست‌های داستان‌نویسی شاهین‌شهر، بیان کرد: انجمن داستان‌نویسی شاهین‌شهر در حدود شش سال پیش با مدیریت عبدالحسین ریحانی و زیر نظر سازمان فرهنگ و ارشاد اسلامی شاهین‌شهر شروع به کار کرد و به دو گروه داستان و شعر تقسیم شد که هر دو گروه در کنار هم فعالیت می‌کنند.
وی درباره اهداف این انجمن توضیح داد: اهداف اصلی انجمن تربیت و آموزش است که برای رسیدن به این هدف از همه ظرفیت‌ها و توان اعضا و فعالان موثر انجمن استفاده می‌کند. یکی از مهمترین کارهای انجمن برقراری ارتباط با سایر انجمن‌ها یا کانون‌های ادبی و داستانی در داخل شهرستان و شهرهای مجاور و دیگر شهرهای کشور است. در این انجمن علاوه بر داستان‌خوانی و آموزش داستان‌نویسی، دوره‌های آموزش ویراستاری، جستارنویسی، آموزش صور خیال در داستان و شعر، تکثر روایت، ارتباط سینما و ادبیات و... برگزار می‌شود.
این نویسنده از چاپ دومین کتابش در سال جدید خبر داد و گفت: در حال حاضر تعداد 10 الی 12 داستان آماده کرده‌ام که چند داستان از آن در نشریات ادبیات متعهد، نورهان، باشگاه نویسندگان جوان و توتم چاپ شده‌اند و قرار است به زودی داستان‌های دیگری در نشریات چوک، آتش و توتم چاپ شوند. بعد از چاپ آنها در نشریات، دومین کتابم را به چاپ می‌رسانم.
وی با تاکید بر لزوم مطالعه برای نویسندگان، می‌گوید: همانطور که در انجمن به تمام دوستان می‌گویم، نویسندگان جوانی که می‌خواهند داستان بنویسند قبل از نوشتن تا می‌توانند مطالعه کنند چون هیچ خطی نوشته نمی‌شود تا یک پشتوانه قوی مطالعاتی پشت آن نباشد. نوشتن یعنی اندیشیدن. دنیای اطراف‌مان را مثل یک نویسنده ببینیم و مثل یک نویسنده زندگی کنیم. نویسندگی، بیش از آنکه از جنس مهارت‌های قلمی باشد، از مقوله هنر اندیشیدن است. شاید کمتر از بیست درصد نویسندگی، مربوط به واژه‌یابی و جمله‌سازی و عبارت‌پردازی باشد. بیشتر وامدار روشمندی در اندیشیدن و معناآفرینی است. نویسندگی، هنر تبدیل اندیشه به واژه‌هاست. نوشتن بدون استقلال فکری، هیاهو برای هیچ است. ما می‌خواهیم از آب کره بگیریم. از هیچ یا یک مشت مشهورات و مقبولات و شنیده‌ها و خوانده‌ها، کتاب و مقاله بسازیم.
نیسی در پایان با اشاره به فواید نوشتن، توضیح داد: نوشتن ما را وادار به اندیشیدن می‌کند؛ از طرفی ما را از توهم درباره سرمایه‌های علمی و توانایی‌هایمان بیرون می‌آورد. همچنین ما را در معرض نقد دیگران قرار می‌دهد و به ما جرئت می‌دهد که نوشته‌های دیگران را هم نقد کنیم و مصرف‌کننده بی‌اختیار نباشیم؛ چراکه هر نویسنده‌ای، به خود حق می‌دهد که درباره نویسندگان دیگر داوری کند.
 درباره کتاب:
کتاب «رویای عشق» شامل ده داستان کوتاه به نام‌های «شب بی‌آرام»، «اما آن روز تاخیرش طولانی شد»، «زنی در قاب پنجره»، «روز قبل عید»، «جدال»، «ملاقات»، «حس مبهم»، «یک افسانه»، «برج انتظار» و «آینه» است. در بخشی از داستان «روز قبل عید» می‌خوانیم:
«ماشین را روشن کردم تا کمی جلوتر بروم، صدای پیرمرد که هی می‌زد به شیشه و صدای اکبری پشت تلفن، پایم را از روی کلاج برداشتم و حواسم نبود که ماشین را زده بودم توی دنده، ماشین یکدفعه جهشی به جلو کرد، تلفن از دستم افتاد و صدای جیغی از جلوی ماشین بلند شد، ترمز دستی را کشیدم و آمدم پایین، پیرمرد داد میزد: آقا برو کنار بذار رد بشیم.
پاهایم سست شدند و دو زانو روی زمین نشستم، موهایش توی صورت خیسش پخش شده، باران تندی شروع به باریدن کرد، رطوبت اشک‌ها موی سیاهش را چندشاخه کرده و به گونه‌هایش چسبانده بود. با چشمانی گشاده به من خیره شده، چشمانی که انگار می‌خواستند از حدقه بیرون بزنند، پیشانی و تمام صورتش از شدت درد چروکیده شده بود. بغلش کردم و صورت خونینش را می‌بوسیدم. همراه با گریه فریاد می‌زدم: خدایا، ونوس عزیزم، ونوس».

  لینک
https://sepehrgharb.ir/Press/ShowNews/66986