لیلا گودرزیانفر کارشناس ارشد تفسیر علوم قرآنی متولد سال 1366، در شهرستان ملایر است که تاکنون 24 عنوان کتاب در حوزه ادبیات پایداری، ادبیات مقاومت و مدافعان سلامت تألیف کرده است. علاوه بر اینکه در زمینه نویسندگی حرف برای گفتن دارد، توفیقات او در حوزه ادبیات پایداری در طی این سالها باعث شده مصممتر به کار خود ادامه دهد. پژوهشگر علوم دینی بوده و چندینبار نیز بهعنوان پژوهشگر برتر معرفی شده است. متأهل و مادر بوده و همراهی همسر خود را یکی از علل موفقیتهایش میداند که اگر همپایی او نبود با سختی کار نویسندگی دوام آوردن در این عرصه برایش سخت میشد. نگاهش در حوزه نویسندگی به طور خاص به استاد حمید حسام است و قلم و تواضع او را تحسینبرانگیز میداند. ضمن اینکه معتقد است باید به نویسندگان جوان فرصت داد تا کسب تجربه کنند که اگر چنین نشود نمیتوان خیلی به آینده ادبیات پایداری امیدوار بود، اعتقاد دارد باید در مقابل بزرگان زانوی تلمذ زد و در کنار آن تمرین و تکرار آموخت تا بتوان درخشید. یکی از کتابهای او «شهید الکرخ» منشأ و نقطه آغاز نهضت ترجمه در سطح بینالمللی توسط فرهیختگان غیر ایرانی شده و همین کتاب تاکنون به چند زبان دنیا ترجمه شده است. در حال حاضر دو کتاب او کتاب «شهیدان حجازی» و «زمانی برای عاشقی» از او منتظر آیین رونمایی هستند و میگوید منتظر میمانم تا ببینم این بار کدام شهید مرا انتخاب میکند که در اینجا سوژه ما را انتخاب میکند نه ما سوژه را. در ادامه متن کامل گفتوگوی خبرنگار سپهرغرب با وی را میخوانید، بیپیرایگی کلام، تواضع و صداقت از ویژگیهای بارز گودرزیان است که در مصاحبه بیشتر خود را نشان میدهد. ابتدای گفتوگو را با معرفی شما آغاز کنیم؛ لطفاً خودتان را معرفی کرده و بگویید چطور وارد دنیای نویسندگی بهویژه حوزه ادبیات پایداری شدید؟ لیلا گودرزیانفر هستم، کارشناس ارشد تفسیر علوم قرآنی و اهل شهرستان ملایر. من از کودکی استعداد و توان نویسندگی را در خود میدیدم و انشاهایی که مینوشتم همیشه بهترین بود و تشویق میشدم. نوجوان که بودم، وقتی ناراحت میشدم تنها چیزی که آرامم میکرد خواندن کتاب و نوشتن بود. ساعتها وقت خود را صرف خواندن کتاب میکردم و همکلاسیهایم وقتی میدیدند مثلا کتاب «عدل الهی» شهید مطهری را میخوانم تعجب میکردند که چیزی از کتاب متوجه میشوم؟ و من چون مطالعهام زیاد بود میفهمیدم و نکتهبرداری میکردم. «داستان راستان» شهید مطهری را میخواندم و چون تخیل بالایی داشتم داستانپردازی میکردم. خب گذشت تا سال اول دبیرستان که معلم پرورشی ما که خواهر شهید سلامی بود کتابی معرفی کرد به نام «حرمان حور» من محو حرفهای او شده بودم و بعد از کلاس کتاب را از او امانت خواستم، چون آن زمان تعداد اینطور کتابها زیاد نبود. چند روزی که کتاب بهعنوان امانت دست من بود، از روی کتاب متن آن را نوشتم، هر بخش را چند بار میخواندم و غرق میشدم. از همان موقع علاقه من به کتابهای حوزه دفاع مقدس زیاد و مطالعهام در این زمینه نیز بیشتر شد. «خاکهای نرم کوشک» سعید عاکف مرا تحت تأثیر قرار داد و نوشتههای آقای حمید حسام هم توجه مرا بسیار به خود جلب میکرد. تا اینکه سال 1392 رسماً وارد دنیای نویسندگی شدم. بسیار خوب؛ نخستین کتابی که نوشتید چه بود؟ «عاشقانه تا حرم»؛ این کتاب زمانی نوشته شد که موضوع حضور مدافعان حرم در سوریه پررنگ بود و هجمههایی علیه شهدای دفاع از حرم و خانوادههایشان وجود داشت، من که از شهدای دفاع مقدس زیاد خوانده بودم و این شرایط را میدیدم برایم ناراحتکننده بود که چرا بین این شهدا و نگاه به آنها تفاوت هست، بنابراین نخستین کتاب را به این موضوع اختصاص دادم و وقتی یکی دو نفر از اساتید کتاب را خواندند و تشویقم کردند، جسارت نوشتن در من پررنگ شد. اساتید شما چه کسانی بودند؟ نخستین کتاب من تجربی نوشته شد. الآن هم وقتی کارآموزها از من میپرسند چطور نویسنده شویم؟ میگویم زیاد مطالعه کنید تا ذهن و قلمتان قوت بگیرد. خودم هم اینطور شروع کردم چون مطالعهام بالا بود، شروع به تألیف کردم. بعد که کتابهایم به بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس راه پیدا کردند در کلاسها و کارگاههای آنجا که با حضور اساتید استانی و کشوری برگزار میشد، بهصورت مستمر و تخصصی شرکت کرده و با این آموزشها روی محتوا و ساختار دقیقتر شدم. برای مثال ورود به عرصه کتاب کودک را زیر نظر استاد کلر ژوبرت شروع کردم و نخستین کتاب کودکم را با تأیید ایشان به چاپ رساندم. نویسندگی چقدر با جوشش درونی پیش میرود و چقدر با مهارت؟ هر دو مهم است؛ استعداد و جوشش درونی باعث شکلگیری انگیزه و علاقه میشود. این دو که پدید آمد منجر به احساس نیاز به مهارت شکل میگیرد که در سایه آموزش ایجاد میشود. اینها باید کنار هم باشد تا مثل خیلی از شغلهای دیگر یک نویسنده سرآمد شده و وارد دنیای نویسندگی شود، این کار بهویژه در حوزه دفاع مقدس سختیهای بسیاری دارد. گاهی خانواده شهدا یا رزمندگان دفاع مقدس حاضر به مصاحبه نمیشوند، گاهی دوری مسیر و هزینهها زیاد است و ناهمانگیهایی که پیش میآید. گاهی باید بر احساساتت غلبه کنی و حرفهایی که میشنوی دلسردت نکند و... ضمن اینکه حوزه ادبیات پایداری مثل حوزههای دیگر تاریخ شفاهی، داستاننویسی و... سبک و سیاق خودش را دارد. اگر نویسنده روی سبکهای تخصصی کار نکند مسلماً مخاطب متوجه نقص کار شده و نویسنده به مشکل برمیخورد. ارتباطتان با ناشرها برای چاپ کتاب چطور است؟ من بعد از تألیف نخستین کتاب، سه سال بهدنبال ناشر میگشتم. ناشران خصوصی هزینههایی میخواستند که من از آن عهده آن برنمیآمدم. برخی از ناشران هم با نویسندههای خاص و محدودی که نامشان مطرح بود، کار میکردند. انگار در این حوزه هم سلبریتیپروری شده است! بله بزرگانی مثل آقای حسام واقعاً قابل ستایش هستند اما برخی ناشران فقط کتاب عدهای محدود را چاپ میکنند. پس نوقلمها چه کنند؟ نویسندههای بزرگ هم به واسطه تجربه و بهایی که به آنها داده شد به این جایگاه رسیدهاند پس چرا ناشران حاضر نیستند راه را برای نویسندگان جوان باز کنند؟ این مسئله خیلی مرا عذاب میدهد. در جلسات مکرر میگویند تا فلان نویسنده هست ما سراغ بقیه نمیرویم، آیا این کار به رشد افراد جوان کمک میکند؟ چطور این چالش را حل کردید و کتابهایتان چاپ شد؟ سعی من غلبه بر این نگاهها و حرفها بود. مثلاً یک بار کتاب مرا با یکی از بانوان نویسنده باتجربه مقایسه میکردند. من گفتم او 20 سال است مینویسد، من هشت سال، 12 سال باید راه بروم! من هم حرف برای گفتن دارم و جوانگرایی باید در اینجا راه داشته باشد. خلاصه بعد از سه سال انتظار برای چاپ کتاب با واحد ادبیات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس آشنا شدم، آنجا یک اتفاق بزرگ رقم خورد و آن هم بها دادن به جوانها و نوقلمها و شکستن انحصار نویسندگی دفاع مقدس با برگزاری کارگاههای آموزشی، حمایت، تشویق و ترغیب و چاپ آثار بود. آثاری که بازخورد داشت تجدید چاپ شده، ترجمه و حتی صوتی میشد و انحصارشکنی و اجازه ورود به علاقهمندان اتفاق بزرگی بود که جای قدردانی داشت و البته هر کس به قدر توان و استعداد خود از این امکان بهرهمند میشد. تجدید چاپ و ترجمه برخی آثار من از همانجا شکل گرفت. میخواستم این سؤال را در پایان از شما بپرسم اما چون به مشکلات نشر اشاره کردید از دیگر موانع و چالشهای پیش روی نویسندگان هم بگویید. بزرگترین مشکل همین است. مسئله بعدی این است که علیرغم اینکه مجوز کتابهای حفظ آثار از بالاترین مرجع سازمان ادبیات کشوری میآید و کتابهای معتبری هستند اما گاهی نحوه برخوردها با آثار نویسندگان جدید که برای ارزیابی به اساتید معرفی میشوند واقعاً تعجببرانگیز است. اگرچه من معتقدم اساتید بزرگی هستند که ما برای پیشرفت باید در مقابل آنها زانوی ادب و شاگردی بزنیم و بیاموزیم، اما گاهی آنقدر اشکالات بدون دلیل و سطحی میگیرند که برخی نویسندهها میگویند حس کردیم بعد از نظرات فلان استاد باید کتابمان که حاصل زحمات یکی دو ساله است دور ریخته شود! عرض من این است اینکه به جوانترها بگوییم شما ننویسید چون تجربه ندارید، پس چه زمانی بنویسند و کتابهایشان دیده شود؟ خود این اساتید کتابهایشان را با 10 سال قبل خود مقایسه کنند میبینند چقدر تغییر کردهاند و چیزی که باعث رشد میشود تمرین و مطالعه و پژوهش است. باید این مشکل و بیاعتمادی موجود را بهصورت جدی حل کرد. به این بپردازیم که بهنظر شما نویسنده موفق چه کسی است؟ وقتی نوشتن کتاب تمام میشود، انگار از نویسنده فرزند جدیدی متولد شده. وقتی کتاب به دست مخاطب میرسد و مخاطب با آن ارتباط برقرار کند آن نویسنده موفق است. برای مثال یکی از شهدای مدافع حرم که من زندگینامه او را نوشتم تحت تأثیر شهید ابراهیم هادی قرار گرفته بود. نویسندهای، موفق است که مخاطب بتواند توشهای از کتابش بردارد بیآنکه در نوشتن اغراق کرده باشد. آفتی که ما در حوزه دفاع مقدس با آن مواجه هستیم اغراق و حاشیهنویسی است؛ اینکه نویسنده پژوهش خود را به رخ مخاطب عام بکشد سودی ندارد. مخاطب بهدنبال ارتباط گرفتن با کتاب است و وقتی ما شهید و خانوادهاش را ماورایی کنیم مخاطب آن را کنار میگذارد، در صورتی که اگر واقعیت را همانطور که هست بنویسیم مخاطب خودش میداند چه کار کند. برویم سراغ کتاب «شهیدالکرخ»، ایده تألیف این کتاب چطور شکل گرفت؟ شهید احمد روستایی نوجوان 17 سالهای بوده که به اسارت دشمن درمیآید و به گواه همرزم او، همه گمان میکنند شهید شده در حالی که اسیر بوده و بعد از 35 سال پیکر او از زندان الکرخ عراق تفحص میشود. (الکرخ یک زندان مخوف در بغداد است که نوجوانهای زیر 18 سال آنجا اسیر بودهاند.) من مقطعی با برادر شهید روستایی همکاری داشتم و بعد از دیدن فیلم وداع خانواده با پیکر او بهویژه صلابت پدر ایشان تحت تأثیر قرار گرفتم و از خانواده او کسب اجازه کردم تا درباره او کتاب بنویسم. خانواده ابتدا مخالفت کردند که او فقط 17 سال سن داشته و زمان کمی در جبهه بوده و خاطرات زیادی از او موجود نیست اما بعد همکاری کردند و به لطف خدا کتاب بسیار خوبی شکل گرفت. چرا ترجمه شد و در فهرست سه کتاب منتخب برای این کار قرار گرفت؟ این کتاب مستند روایی بوده و بین سه کتاب برگزیده شده بینالمللی برای ترجمه بود، دو کتاب دیگر «حاج جلال و من رضا هستم» بودند. اینکه بعد از 40 سال جرقه نهضت ترجمه بهعنوان اتفاق بینالمللی با «شهید الکرخ» رخ داد برای من مایه افتخار بود. این کتاب در زمان شیوع کرونا چاپ شده و همان هنگام به چاپ دوم رسید، یعنی مخاطب کاملاً با آن ارتباط برقرار کرده بود. الآن هم به چاپ ششم رسیده است. به هر ترتیب؛ این کتاب را یک فرهیخته ایرانی که در ایتالیا تحصیل کرده بود، خوانده و ترجمه کرده بود. سپس کتاب را به دانشگاه تورین فرستاده بود که آنجا یک دانشجوی لبنانی و یک دانشجوی استرالیایی کتاب را مطالعه کرده، مورد تحسینشان واقع شده و به مترجم ایمیل زده بودند که مشابهش را هم بگیرند. آنجا جرقه این کار زده شد که خود فرهیختگان و نخبگان علاقهمند خارجی وارد عرصه شده و کتابها را ترجمه کنند و سه کتاب برای این کار انتخاب شد. در حال حاضر نیز «شهید الکرخ» به زبان اردو، اسپانیایی، کردی، انگلیسی و عربی ترجمه شده و به زبان پشتو نیز توسط یک پشتو زبان در حال ترجمه است. بهزودی نیز به زبانهای روسی و فرانسوی ترجمه خواهد شد. خانم گودرزیان! در حال حاضر چه میکنید؟ از نوشتن کتاب «شهیدان حجازی» به تازگی فارغ شدهام که رونمایی آن بهزودی انجام خواهد شد. «زمانی برای عاشقی» هم بهتازگی تمام شده و قرار است یک رونمایی کشوری برگزار شود. منتظرم ببینم بعد از این کدام شهید مرا انتخاب میکند! چون ما نویسندگان دفاع مقدس معتقد هستیم سوژه ما را انتخاب میکند نه ما سوژه را. خودتان بیشتر چه کتابهایی میخوانید؟ در حوزه دفاع مقدس، علوم دینی و علوم اجتماعی چون مرتبط به رشته تحصیلی من بوده و علاقهمند هستم مطالعه میکنم، که البته در حال حاضر فرصتم محدود است. از میان نویسندهها به قلم چه کسی علاقهمندید؟ در حوزه دفاع مقدس نوشتههای استاد حمید حسام را عمیقاً باور دارم. سعید عاکف و معصومه سپهر نیز به نظرم نویسندههایی هستند که حرف برای گفتن دارند. آینده نویسندگان همدانی را چطور میبیند؟ بدون اغراق همدان با وجود داشتن افرادی چون آقای حمید حسام که خاضعانه در این عرصه فعالیت میکنند پیشتاز است. اما این پیشتازی در حوزه دفاع مقدس اگر انحصاری باشد منفعل و ناکارآمد بوده و اگر جوانان را پس بزنیم ادبیات پایداری آینده درخشانی نخواهد داشت، اما اگر تجربه پیشکسوتان را با علاقه جوانان ممزوج کنیم رشد امثال استاد حسامها را در آینده نهچندان دور در استان شاهد خواهیم بود. امیدوارم مسئولان از خواب بیدار شوند و این اتفاق در استان رقم بخورد! ان شاء الله، خیلی ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، با آرزوی توفیق روزافزون، بهعنوان کلام پایانی اگر نکتهای هست، بفرمایید. من در طول مصاحبه یک بار کلمه سلبریتیپروری در حوزه ادبیات پایداری را به کار بردم؛ این اتفاق با بها ندادن به تازهواردها و تخریب و تحقیر آثار و قلم آنها رقم میخورد که باید به آن توجه کرد. در پایان هم شاید قدردانی کردن تکراری و خستهکننده باشد اما من وظیفه خودم میدانم از بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس بهویژه سردار ظفری و آقای برخوردار تشکر کنم که با حمایتهای خود جرأت عرض اندام به نویسندگان جوان دادند و البته ممنون از شما و وقتی که برای شنیدن این حرفها گذاشتید، امیدوارم دعای خیر شهدا بدرقه راه شما باشد.
|