شاید به نظرِ شما هم انجامِ خیلی از کارها در کنارِ مادر بودن و همسر بودن محال به نظر برسد. شاید شما هم از وقتی بچهدار شدهاید حسرتِ مطالعه یک صفحه کتاب یا دوختن یک دامنِ ساده برای خودتان را به دل دارید و شاید مدتهاست نتوانستهاید خانه را مثل قبل برق بیندازید و از یک غذایِ خوشمزه مطبوع محروم شدهاید. شاید مدتهاست خواستهاید شام را بیرون از منزل در یک رستورانِ شیک میل کنید ولی موفق نشدهاید و خیلی کارهای دیگری که بخاطر بچه به خودتان حرام کردهاید. شاید دوست داشته باشید بدانید من و خیلی از مادرهای دیگر چطور به کارهای خارج از حیطه مادری و همسری میپردازیم و در باقیِ مسئولیتها هم کم نمیگذاریم. اگر بخواهم پاسخ سادهای به شما بدهم که حتماً از زبانِ خیلیها شنیدهاید و یا در سایتها و کتابها خواندهاید بهراحتی میتوانم بگویم: «برنامهریزی» و خودم را راحت کنم و شاید اگر بخواهم مسئله را ریزتر کنم به شما بگویم «سحرخیز باشید و وقتی بچه خواب است به کارهایتان برسید»، اما پاسخ من هیچکدام از اینها نیست. هر زنی قبل از مادر شدن همسر است و قبل از همسر شدن دختری با یک دنیا رؤیا و آرزو. تصور عمومی آن است که بعد از ورود به دنیای همسری باید دست از آرزوها کشید و سالیان سال در کنارِ همسر سوخت و ساخت و بعد هم که بچه میآید باید بشود همه آمال و آرزوی یک زن و دیگر برای خودش چیزی نخواهد و فقط بچهاش را ببیند. حتماً شما هم عبارتهای داخل گیومه را بارها و بارها از زبان زنان و مادران اطرافتان شنیدهاید و در جایی خواندهاید. اما اینطور نیست. هر زنی اگر نتواند در زندگی زناشویی و بعد در دنیای مادری، خودش باشد نمیتواند در مرحلهی اول همسر خوبی و بعد مادرِ خوبی باشد. اگر شما همه آنچه دوست دارید و برایش تلاش میکنید را یکباره کنار بگذارید پس چه چیزی دارید که به فرزندتان بیاموزید؟ چه چیزی دارید که با آن همسرتان را جذب کنید و محبتش را برای خودتان نگهدارید؟ اگر خودتان نباشید و تلاشی برای خوب بودنِ حالِ خودتان نکنید، چطور میتوانید حوصله بازی کردن با کودکی را داشته باشید که بیش از هر کارِ دیگری از شما انرژی میخواهد؟ پاسخ من به شما در جوابِ اینکه چطور میشود هم مادر بود، هم همسر بود و هم یک دخترِ پر شروشور سرشار از رؤیا و آرزو یکچیز است تغییرِ نگرش. نوع نگاهتان را به خودتان، زندگی، همسرتان، فرزندتان و کارهایی که در طولِ روز انجام میدهید تغییر دهید و با تغییرِ نگرش انرژیِ بیشتری بخرید. برای شما یک مثال میزنم: فرض کنید میخواهید غذا بپزید، از پخت این غذا چه قصدی دارید؟ قصد دارید آن را بپزید که سیر شوید؟ خب برای سیر شدن چیزهای دیگری هم در خانه هست، مثلِ نان، تخممرغ، میوه و بیسکوییت. قصد دارید غذا را بپزید چون جزو وظایف روزانه است؟ قصد دارید غذا بپزید چون در خانه بیکارید؟ میخواهید غذا بپزید چون همسرتان غُر میزند؟ اگر برای هرکدام این دلایل غذا میپزید، بهتر است همینالان کفگیر و ملاقه را زمین بگذارید و آشپزخانه را ترک کنید. ملیکا مشتاقی
|