کد خبر : 71981 تاریخ : 1402/5/8 گروه خبری : کافه کتاب |
|
ادبیات انتقادی جای خود را به سیاهنمایی و ناامیدکنندگی داده است |
|
«خانم تواچ که لباس سرخ خونی تن کرده بود، تلفن را برداشت و از تلفن کننده خواست گوشی را نگه دارد. «یک لحظه گوشی آقا» و باقی پول مشتری زنی را داد که قیافهاش از نگرانی کج شده بود. او با پاکتی که نشانی مغازه خودکشی رویش بود، مغازه را ترک کرد. روی پاکت شعار مغازه چاپ شده بود. «آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید.» متن خوانده شده برشی از کتاب «مغازه خودکشی» اثر ژان تولی است که توسط ناشران مختلفی ترجمه و روانه بازار نشر شده است. چاپ و عرضه این کتاب و آثار شبیه آن با همین بنمایههای تلخ و ناامیدکننده در فضای ادبی کشور نه تنها در ردههای سنی بزرگسال متوقف نشده، بلکه به ردههای سنی پائین یعنی به آثار ادبی حوزه نوجوانان و جوانان رسیده است. ناامیدی به نوجوانان هم رسید «برادر کوچکمان توی گُه خودش دست و پا میزد که مادر برای هفتمین بار حامله شد. جنسمان جور شد در بدبختی و نکبت. پدر را به بهانه کسری ِ موجودی ِ انبار ِ کارخانه یک شب یخبندان انداخته بودند بیرون. گاهی چند عدل نخ میآورد خانه و بعد از مدتی چند نفر میآمدند و نخها را کول میکردند و میبردند. پدر میگفت کارخانه به جای پاداش به او جنس میدهد. او معمولاً پاداشها را شبانه میآورد و در زیرزمین جا میداد. بعد از اخراج، همه حق و حقوقش شد پانصد هزار تومان؛ با ریهای داغان که حاصل بیست سال کار در کارخانه نخریسی بود. پانصدهزار تومان را ظرف شش ماه خوردیم و باز هم منتظر ماندیم. مادر ما را نوبتی توی یک چلوار پوسیده که بوی شاش جزئی از تاروپودش شده بود، میپیچاند....» متن خوانده شده هم از کتاب «کافه مینیمال» است که انتشارات باژ آن را منتشر کرده است. نویسنده ضعفش را چگونه میپوشاند؟ در اثر بالا نویسنده تلخیهای زندگی را به مخاطب نشان نمیدهد! بلکه با بکار بردن لغاتی غیرمؤدبانه و کوچه بازاری میخواهد ضعف نویسندگی خود را پوشش بدهد. حال شاید بگوییم این حرف، موضع خبرنگار است اما استیون کینگ نویسنده آمریکایی و خالق بیش از 200 اثر در این باره میگوید: «توصیف با تجسم اینکه خوانندهتان چه چیزی میخواهد تجربه کند، آغاز میشود و با تعبیر چیزی که در مغزتان میبینید و آن را با کلمات روی کاغذ میآورید، خاتمه پیدا میکند. کار آسانی نیست. شنیدهایم که مردم میگویند: «هی، خیلی عالی (یا افتضاح/ عجیب و غریب/ مضحک) است.... اما نمیتوانم آن را توصیف کنم. اگر میخواهید نویسنده موفقی باشید، باید بتوانید آن را توصیف کنید؛ آن هم به طریقی که خواننده درک کند. توصیف زیاد باعث سردرگمی خواننده میشود و نویسنده را در جزئیات و تصورات غرق میکند. بنابراین باید میانهرو باشید. فراموش نکنید که ضمن نوشتن چه چیزی را توصیف و چه چیزی را کنار بگذارید و این همان داستانگویی است.» سیاهنمایی در همه ژانرها التبه این سیاهنمایی و انتقال تلخی نه تنها در ادبیات ترجمه بلکه در تألیف رمانهای بزرگسال، کودک و نوجوان آن هم با موضوعات مختلف دیده میشود. ادبیات دفاع مقدس، جنایی، وحشت و... از این نوع دیدگاهها که شاید محور اصلی داستان یا رمان نباشد، اما در نقاط کلیدی داستان این دیدگاه منفی گرایانه ظهور و بروز خودش را خواهد داشت، دیده میشود. البته نباید دیدگاه نقادانه را سرکوب کرد، اما این نوع آثار نقادگونه به مسائل نمیپردازند یا درصد کمی نقد از شرایط اجتماعی در آنها وجود دارد، اما میتوان گفت که محتوای قالبش، سیاهنمایی شرایط روز جامعه است. در ادبیات دفاع مقدس نیز کتابی به تازگی از نشر سوره مهر منتشر شده و در آن پسری روایت میشود که بخاطر دوستش که یوسف نام دارد و شهید شده است، به جبهه میرود. همین نقطه آغاز داستان است. شخصیت اول داستان که صابر نام دارد بعد از سالهای جنگ به گوشهای میرود و انزوا اختیار میکند و از کمرنگ شدن عدالت میگوید. بعد از پایان مطالعه این کتاب، نقطهای که از کتاب برای خواننده پررنگ میشود، ناامیدی و یأس شخصیت اول بعد از جنگ است. وقتی که نقد جای خود را به سیاه نمایی میدهد! یک وکیل جوانِ آرمانگرا به نام سینا که با دلبستن به رؤیای تحقق «عدالت» رشته حقوق را انتخاب کرده، در نخستین پروندهاش درگیر گرهگشایی از یک قتل میشود. یکی از همکلاسیهای سابقش به قتل رسیده و او قرار است از دختری که متهمِ اصلی این پرونده است، دفاع کند. او اما تصوری از پیچیدگیها و روابطی که پشتِ این پرونده پنهان است، ندارد؛ روابطی که همزمان گذشته دور، گذشته نزدیک و اکنونِ او را به چالش میکشد. سینا از نسل جوانانی است که در نخستین مواجهه عیانش با دستگاه بروکراتیکِ قدرت، متوجه میشود که قافیه را از پیش باخته است. «رد خون بر پلکهایمان» رمانی در دسته «رمان سیاه» است که به بهانه گرهگشایی از یک جنایت، زوایایی از بسترِ سیاسی که وضعیت موجود را رقم زده عیان میکند. این مطلب در پشت کتاب ذکر شده بود. این که یک جوان آرمانگرا قافیه را از پیش باخته، حاکی از انتقال حس شکست و سرخوردگی است که خواننده باید در این رمان درک کند. البته مشکلاتی هم در روند موجود اداری کشور وجود دارد، اما این مسأله در اثر ذکر شده موضوعی فرعی است و ایجاد احساس شکست و ناامیدی در مخاطب اصل است. نقد کن اما کسی را ناامید نکن انتقاد، سیاهنمایی و ایجاد حس شکست و سرخوردگی 2 لبه آثاری هستند که نویسندگان بنا به وضعیت اجتماعی و اقتصادی کشور مینویسند. کتبی که در ظاهر روحیه انتقادی دارد، اما در باطن پُر از نرسیدنها، شکستها، بدیها، پلشتیها و... است که امید مخاطب را ناامید میکند. از سوی دیگر آثاری چون «شریان مکران»، «سلولهای بهاری»، «آرزوهای دستساز»، «تندتر از عقربهها حرکت کن»، «داستان رویان»، «صعود چهل ساله» و... با محتوای روایت پیشرفت نیز به چاپ رسیدهاند. نکته قابل توجه این است که در نهضتهای اجتماعی و مطالبهگری موفق اثری به چاپ نرسیده است تا بگوییم: قافله را از پیش نباختهایم. |
لینک | |
https://sepehrgharb.ir/Press/ShowNews/71981 |