کد خبر : 72819
تاریخ : 1402/6/1
گروه خبری : فرهنگی

دانش‌آموخته پسادکتری اسطوره‌شناسی مطرح کرد:

بزرگداشت حافظ با رنگ‌ها و نقش‌ها در قالب «نقاشی خط»

ظرفیت متن‌های باز موجود در ادبیات فارسی برای ایجاد گونه‌ای فضای هم‌دلانه فرازبانی

«دنیای آینده از آنِ مطالعات میان‌رشته‌ای است»، این عقیده مهیار علوی‌مقدم، عضو هیئت‌علمی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری، عضو هیئت‌مدیره و شورای سیاست‌گذاری انجمن ترویج زبان و ادب فارسی شعبه خراسان است که می‌گوید: ازجمله بایستگی‌های مطالعات میان‌رشته‌ای در عرصه دانش و دنیای مدرن عبارت‌اند از: ارتقای سطح خلاقیت افراد، پیدایش عرصه‌های جدید علمی، زدوده شدن شکاف‌های ارتباطی بین متخصصان رشته‌های تخصصی، گسترش سطح عقلانیت و عدالت اجتماعی در جامعه و غیره.

در این میان توجه و اهتمام به جایگاه مطالعات میان‌رشته‌ای در حوزه علوم انسانی به‌ویژه ادبیات، چشمگیرتر است؛ چراکه پیوندهای تنگاتنگی بین ادبیات با بسیاری از دانش‌ها وجود دارد و ضرورتی اجتناب‌ناپذیر در ایجاد پیوند بین ادبیات با انواع هنرها و دانش‌های بشری و علوم طبیعی وجود دارد و موجب غنای هر دو حوزه می‌شود.

حال از آنجا که چندی پیش توسط دکتر مهیار علوی‌مقدم، استاد گران‌قدر و دغدغه‌مند ادب و فرهنگ ایران‌زمین از برگزاری یک نمایشگاه نو و ویژه با عنوان «نقاشی خط آبستره اکسپرسیونیستی با تعظیمی به اندیشه و هنر حافظ» توسط مسعود محبی‌فر و با روایتگری دکتر علی صادقی‌منش آگاه شدیم؛ در این ارتباط با علی صادقی‌منش، دانش‌آموخته پسادکتری اسطوره‌شناسی، عضو شورای سیاست‌گذاری انجمن ترویج زبان و ادب فارسی ایران شعبه خراسان و عضو شورای سیاست‌گذاری انجمن ایران‌شناسی ایران شعبه خراسان که روایتگر اشعار حافظ در قالب نقاشی خط نمایشگاه مسعود محبی‌فر بودند، به‌ گفت‌وگو نشستیم که متن مصاحبه را در ادامه می‌خوانید:

1. عرض سلام و ادب، استاد صادقی‌منش به‌عنوان نخستین پرسش بفرمایید روایتگری نقاشی خط که به‌تازگی جنابعالی در رابطه با آثار آقای مسعود محبی‌فر انجام داده‌اید، چیست؟

به‌نام خداوند جان و خرد؛ درود بر شما و سپاس از اینکه پیگیر این‌گونه فعالیت‌های ادبی- هنری نو در کشور هستید.

اجازه دهید از روایت و روایتگری آغاز کنیم؛ روایتگری به یک معنا، کَندَنِ مخاطب از لحظه اکنون و فضای پیش رو و وارد کردنش به زمان و مکانی دیگر، سرزمینِ امن مفاهیم نو، به یاری تخیل اوست. آدمی‌زاد به‌واسطه عشقش به روایت، انسان شده است؛ از همان گذشته‌های دور که جوامع نخستین بشری به دور آتش می‌نشستند و از افسون افسانه‌ها سرمست می‌شدند و بر بی‌شمار چالش‌های پُراضطراب روز، در سایه آتش گفتار پیرِ قبیله می‌آسودند تا همین امروزی که در قرن بیست‌ویکم، یکان‌ یکانِ ما، تنها یا با هم‌اندیشان، در خانه‌‌ یا سینما، محو یک روایت سینمایی می‌شویم، از همان سازوکاری پیروی می‌کنیم که ما را رها می‌کند از این اضطراب‌های ناگزیر روزانه: روایت!

روایت یک سازوکار رهایی در عین آگاهی است؛ رهایمان می‌کند از نگرانی و نگرانِ یک واقعیت و یا حقیقتمان می‌کند! ما چه بخواهیم، چه نخواهیم، همیشه درگیرِ روایتیم! حتی آنان که تن به سینما و رمان و داستان و قصه و هیچ اثر هنری نمی‌دهند، چه‌بسا نیاز به روایت را در غیبت کردن بجویند! و این غیبت کردن البته، ناپاک‌ترین و بی‌ثمرترین گونه روایتگری است، اما روایت است! روایتی از فلانی، با فلان افعال و گفتار و غیره روایت است و نشان‌دهنده نیاز انسان به آن.

حال وقتی به این حد نیاز است به روایت، چرا روایت والا نیافرینیم؟! بسیاری از پژوهشگران به کارا بودن روایت، پی برده‌اند؛ نشان به این نشان که در روان‌درمانی و مشاوره، در اواخر قرن بیستم شاهد پدید آمدن رویکردی نو با عنوان «روایت‌درمانی» بودیم و مایکل وایت و دیوید اِپستون از پیشروان آن بودند؛ بنابراین جهان به این نقطه رسیده است که روایت‌ها کارا هستند!

ما در سرزمین کهن و بی‌همتای روایت‌ها زندگی می‌کنیم. جزء انگشت‌شمار ملت‌هایی هستیم که می‌توانیم یک اثر ادبی و روایی فارسی از هزار سال پیش را، بدون ترجمه، بخوانیم و بفهمیم! چون گسست زبانی چندانی با هزار سال پیش خود نداریم. این ویژگی ارزشمند زبان فارسی است؛ در چنین سرزمینی چرا روایت‌پردازی‌ها صرفاً معطوف به داستان و سینما باشد؟ آیا نمی‌توان این روایتی را که نیاز آدمی، رهاکننده او از جهان پُراضطراب و بازکننده چشمش به جهانی بی‌انتهاست، در سایر هنرها جست؟ بی‌گمان شدنی است و هنرمندان ما این رویکرد را از گذشته‌های دور پی گرفته‌اند. کار ما در واقع پی گرفتن همان مسیر، با رویکردی تازه است.

اینکه چگونه این فضای روایی را به نقاشی خط کشاندیم، کاری است که با همراهی هنرمندِ توانمند و نواندیش، مسعود محبی‌فر اجرایی شد. جناب مسعود محبی‌فر که تاکنون افتخارات قابل توجهی در جشنواره‌های هنری ایران و خارج از ایران به‌دست آورده‌اند، به گمانم با سبک منحصربه‌فرد آبستره اکسپرسیونیستی خود، یک فرصت جدید برای روایت‌گری، در اثر هنری فراهم می‌آورند؛ من به این می‌اندیشیدم که ایشان با عشقی که به حافظ دارد، آثارش چقدر شبیه غزلیات حافظ شده است! تا اینکه فرصتی پیش آمد تا باهم، روایتی از هنر و اندیشه حافظ را به یاری هنر نقاشی خط آبستره اکسپرسیونیستی پدید آوریم. کار بنده روایتگری مختصات ادبی و ویژگی‌های عرفانی شخصیت حافظ با یک خط سیر ویژه بود و کار ایشان، متبلور ساختن این مختصات در قالب شعرهای حافظ و به سبک آبستره اکسپرسیونیستی!

2. تعظیم به اندیشه و هنر حافظ در نقاشی خط، چگونه محقق شده است؟

آنچه هنرمند فرهیخته، مسعود محبی‌فر و بنده پیگیر آن بودیم، روایت و اجرای عظمت هنر حافظ در قالب هنری جز سخنوری بود! ما از عظمت حافظ و شعرش، بارها گفته‌ایم و شنیده‌ایم، اما چقدر آن را در قالب رنگ‌ها و نقش‌ها، به تصویر کشیده‌ایم؟ هدف، بزرگداشت این شاعر بزرگ در قالب یک هنر نوگرا بود: نقاشی خط!

3. روایت‌های این نقاشی‌های خط بر چه مختصاتی از شعر یا اندیشه حافظ اتکا داشت؟

نگاه من آن است که آنچه غزل حافظ را حافظانه کرده، «آنی» است که سرچشمه‌هایش را صرفاً در به‌کار بستن آرایه‌های ادبی نباید جست؛ پیش از حافظ و بیش از وی، شعرای پارسی‌زبان در این آرایه‌ها، اوج هنر و نوآوری را به‌کار بسته‌اند و سروده‌های خویش را بدان آراسته‌اند. حافظ اما، آنی را دریافته که دیگران، عمر و روزگار به پایش نشانده‌اند و نیافته‌اند:

«شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد/ بنده طلعتِ آن باش که آنی دارد»

هنر حافظ، عبور است؛ عبور از قیود آرایه‌ها و ورود به حضرت راز! حافظانگی شعرش را صرفاً نمی‌توان و نباید در موی و میان واژگان که همان ظاهر و آرایه‌ها است، جست؛ حافظانگی او ثمره نهال تعادل است! تعادلی برآمده از مستانگی و مستانگی‌اش برآمده از پناهندگی به زمان قدسی در سایه نهضت آهستگی است؛ آهستگی و سکونی لبریز از عرفان.

از دیگر سو، ناقد است؛ ناقد قادران و ناقد مردم و تعادلش در همین مستانگی هوشیارانه! است، او را باید ناقد قادران بیدادپیشه و ریاکاران بی‌ریشه به‌شمار آورد:

«درِ میخانه ببستند خدایا مپسند/ که درِ خانه تزویر و ریا بگشایند»

در‌عین‌حال، در نقد حاکمان اقتدارگرا نمی‌ماند؛ او از خطر اقتدارگرایی و استبداد اکثریت آگاه است و به همان راهی می‌رود و از همان نشانگانی بهره می‌برد که خیام برای نقد استبداد اکثریت از آن بهره برد. او مِی را به‌عنوان یک نشانه برای ستیز با متعصبانی که خلاف هنجار ذهنی‌شان را برنمی‌تابند، انتخاب می‌کند و از پیر خرابات و پیر مغان در راستای گسترش این نشانگان بهره می‌برد و با بهره‌گیری از مِی و ملزوماتش به‌مثابه نشانگانی کارا، به جدال با اقتدار مطلق اکثریت متعصب می‌پردازد:

«مبوس جز لب ساقی و جام می‌ حافظ/ که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن»

حافظ به‌عنوان یک ناقد همه‌سونگر، گرچه شعرش را به عرصه نقد اقتدار حاکمان زمانه و نیز استبداد اکثریت تبدیل می‌کند، مخاطب خود را در میانه تکانه‌های این نقدهای پُراضطراب رها نمی‌کند و آشفته نمی‌سازد. او ناقد است، اما سرسپردگی ذهن و اندیشه مخاطب را در بند چالش‌های روزگار برنمی‌تابد و با فرا خواندن مدام مخاطب به درنگ و گونه‌ای آهستگی، گویی که او را از زمان خطی روزگار و اضطراب‌هایش می‌رهاند و به یک وادی قدسی می‌کشاند:

«بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین/ کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس

نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان/ گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم/ دولت صحبت آن مونس جان ما را بس»

این مثلث طلایی است که ضامن حافظانگی اوست: «نقد قدرت» و «نقد مردم » در سایه «نهضت آهستگی»؛ مثلثی طلایی که کلک او را زبانی و بیانی دیگرگون می‌بخشد و در آسمان شعر جهان، یگانه‌اش می‌سازد:

«مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش/ کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد»

در ادب پارسی، حافظ، گل برافشاند و به جادوی می، طرحی نو درانداخت! در دیگر هنرها، عاشقانی باید جست که دست‌افشان غزل خوانند و فلک را سقف بشکافند! در نقاشی خط، کوشش مسعود محبی‌فر در همین راستا است: تلاش عاشقانه یک خطاط است که حافظانه، مست، قلم در دست می‌گیرد و طرحی نو برمی‌اندازد!

«بیا تا گل برافشانیم و می‌ در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد/ من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم»

او گویی که خود، کلک خیال‌انگیز حافظ است، بر بومی که گویی ساغر رنگ‌هاست:

«هر کو نکند فهمی زین کِلکِ خیال‌انگیز/ نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد»

نقاشی‌های خط مسعود محبی‌فر که به‌ظاهر به راه آبستره اکسپرسیونیستی رفته‌اند، در دل، سخن عین‌القضات را پیش روی خویش نهاده‌اند که «جوانمردا! این شعرها را چون آینه دان! آخر دانی که آینه را صورتی نیست در خود؛ اما هر که نگه کند، صورت خود تواند دیدن. همچنین می‌دان که شعر را‌ در خود هیچ معنایی نیست؛ اما هر کسی از او آن تواند دیدن که نقد روزگار و کمال کار اوست».

این «کلک خیال‌انگیز» را چون آینه‌ باید دانست! صورت خویش باید دید و حافظانه‌های درون را، کاشف بود:

«در اندرون من خسته‌دل ندانم کیست/ که من خموشم و او در فغان و در غوغاست»

این شیوه آبستره اکسپرسیونیستی در هنر نقاشی خط مسعود محبی‌فر، هنر او را مستعدِ آئینگی کرده‌ است و آینه بودن دقیقاً اوج هنر حافظ است! به همین روست که به دیوان حافظ تفأل می‌زنیم، تا آینۀ اسرار درون ما باشد و شما فرض کنید که این شعر آئینه‌گونِ حافظ را مسعود محبی‌فر با شیوه آیینه‌گونِ آبستره اکسپرسیونیستی اجرا کند، گویی ترجمانِ هنر حافظ است به زبانِ نقاشی خط! و چقدر شبیه خواننده‌محوری ویژه‌ای می‌شود که در برخی نظریات هرمنوتیکی، به‌خصوص نظریه «واکنش خواننده» (Reader-Response Theory)، مطرح می‌شود. غزل حافظ به‌مثابه یک متنِ باز و خواننده‌محور، در قامت هنری که سرتاسرش متن باز است، جلوه‌گر می‌شود و عظمت کار حافظ را به تمام‌معنا نشان می‌دهد.

4. بسیار عالی، استاد بازخورد بازدیدکنندگان از این نمایشگاه چگونه بود؟

بیشینه مخاطبان با قرار گرفتن در این فضا، گونه‌ای احساس رهایی داشتند و با دیدن هر اثر و تحت تأثیر هیجانات و حالات انتزاعی نقاشی خط، به تفسیری از شعر حافظ می‌رسیدند که ویژه خود آنان بود؛ متن باز غزل حافظ، به‌خوبی پیش روی مخاطبان گشوده شده بود و نمودِ خواننده‌محوری این غزلیات را می‌شد از میانه گفت‌وگوهای بازدیدکنندگان دریافت.

5. جناب دکتر بفرمایید این کار ابتکاری و بدیع چقدر در شناساندن ادبیات فارسی مؤثر است و آیا ادامه خواهد داشت؟

به گمانم تأثیر اصلی این کارها، یادآوری سه نکته است:

1ـ ظرفیت گسترده ادبیات فارسی برای ایجاد فضاها و سبک‌های تازه در هنرهای تجسمی

2ـ تأثیر روایت‌ها و به‌ویژه روایت‌های ادبی، بر حس و حال و مختصات روان‌شناختی بازدیدکننده

3ـ ظرفیت متن‌های باز موجود در ادبیات فارسی برای ایجاد گونه‌ای فضای هم‌دلانه فرازبانی؛ این فضای هم‌دلانه البته زمانی کارایی‌اش مورد توجه قرار می‌گیرد که این نمایشگاه‌ها در خارج از ایران برگزار می‌شود. جناب مسعود محبی‌فر مشابه این نمایشگاه‌ را با موضوعاتی دیگر، تاکنون در امارات، هند و بلاروس نیز برگزار کرده و این هم‌دلی برآمده از متن بازِ هنر، گویشوران سایر زبان‌ها را به زبان و ادبیات فارسی علاقه‌مند ساخته؛ این دقیقاً همان چیزی است که برای ترویج زبان و ادبیات فارسی در جهان بدان نیازمندیم.

6. بله، سپاس از وقتی که در اختیار ما قرار دادید و دغدغه‌ای که برای ادب و فرهنگ ایران‌زمین دارید؛ به‌عنوان سخن پایانی اگر مطلبی هست، بفرمایید.

مایلم به‌عنوان سخن پایانی به یکی از دغدغه‌های مدام خودم اشاره کنم: همگرایی میدان هنر و آموزش و بهره‌گیری از سرمایه‌های پدیدآمده در این همگرایی به سود فرهنگ و تمدن ایران! این به چه معناست؟ پی‌یر بوردیو وقتی از انواع سرمایه سخن می‌گوید و سرمایه‌ها را به گونه‌هایی چون اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تقسیم می‌کند، از گونه‌ای سرمایه به‌نام سرمایه نمادین نیز سخن می‌گوید؛ گونه‌ای که توان دوچندان‌سازی سایر سرمایه‌های پیرامون خود را دارد! او همچنین از انواعِ میدان‌های اجتماعی سخن می‌گوید و مهم‌ترین این میادین را میدان قدرت، میدان اقتصاد، میدان آموزش و میدان هنر می‌داند. طبیعتاً میدان قدرت به سبب امکاناتش از سایر میدان‌ها توان و خودمختاری افزون‌تری دارد، بااین‌حال اگر بتوان روشی برای بارورسازی سرمایه‌ها و نمادین‌سازی آن‌ها در هر کدام از این میدان‌ها یافت، امکان اعمال سلطه آن میدان بر دیگر میدان‌ها بیشتر می‌شود؛ این بدان معناست که اگر یک همگرایی میان کنشگران میدان آموزش و کنشگران میدان هنر ایجاد شود، می‌توانند آثار و رویدادهایی بیافرینند که تبدیل به سرمایه فرهنگی و حتی نمادین شود. آفرینش این‌دست از آثار و ایجاد سرمایه‌هایی بدین ارجمندی، در بلندمدت، این دو میدان را در جایگاهی فراتر از سایر میدان‌ها قرار می‌دهد و این دقیقاً همان چیزی است که ما بدان نیازمندیم. ما باید به سمت‌وسویی برویم که استادان و پژوهشگرانی که اغلب در میدان آموزش جای می‌گیرند، به سمت‌وسویی روند که با اهالی میدان هنر، کارهای مشترک بیشتری انجام دهند. به گمانم در سرزمین ایران، با این پیشینه هنری، ادبی و علمی سترگ، اگر چنین همگرایی فرخنده‌ای شکل گیرد، سرمایه‌های پدیدآمده از این همگرایی در سطح بین‌المللی کارساز و گره‌گشا خواهد بود و جایگاه میدان هنر و آموزش را به‌گونه‌ای چشمگیر تقویت خواهد کرد؛ طبیعی است که به همان میزان که سرمایه‌های نمادین بیشتری در این همگرایی پدید آید، شکوفایی اقتصادی بیشتری نیز ایجاد خواهد شد.

بنده در همراهی با جناب مسعود محبی‌فر کوشیدم این همگرایی دو میدان آموزش و هنر را بیازمایم؛ از ایشان سپاسگزارم که مشتاقانه در این راه می‌کوشد. حاصل این کوشندگی نوآورانه، اقبال مجامع هنری بین‌المللی به کارهای این هنرمند نوگرا و توانمند است.

  لینک
https://sepehrgharb.ir/Press/ShowNews/72819