کد خبر : 75103 تاریخ : 1402/8/4 گروه خبری : کافه کتاب |
|
بهزودی «دویدن به دنبال باد» فاخر همدانی چاپ میشود |
|
در این شماره صفحه «کافه کتاب» روزنامه سپهرغرب به سراغ شاعر نامآشنای همدانی، «سیدمهدی موسویفاخر» رفتهایم تا با ما و شما از کتابهای شعر دلانگیز خود با محتوای لطیف عاشقانه بگوید و آن نگاه فلسفی ایشان به شعر و شاعران و زندگی را نیز در حد مجال این مقال، دریابیم؛ با ما همراه باشید:
* جناب موسویفاخر لطفاً ابتدا یک معرفی مختصر از خودتان داشته باشید.
سیدمهدی موسویفاخر هستم، متولد دوم فرودینماه سال 1338 در همدان. در گذشته کتابهایی که چاپ کردهام با عنوان «موسویفاخر» بوده است، اما اکنون کتاب جدید در دست چاپ خود را با نام «فاخر همدانی» ارائه کردهام تا تفاوتی در کار شاعرانه و زندگی عادیام باشد.
* و احتمالاً همدانی بودن شما هم بارز و مشخص شود.
بله، همینطور است.
* گویا مدتی در همدان نبودهاید؟
بنده تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در همدان گذراندم، اما تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته فلسفه سال 57 در دانشگاه تهران آغاز کردم و به همین خاطر مدتی در این شهر اقامت داشتم.
* جناب موسویفاخر فعالیت ادبی خودتان را از چه زمانی آغاز کردید؟
بنده از 12 الی 13 سالگی شعر گفتن را شروع کردم و بهواقع احساساتی در این زمینه در من جوانه زد و متوجه شدم علاقهمند به این حوزه هستم. از آن زمان تاکنون مسیر شاعری برای من ادامه یافته است. البته همواره فرازونشیبهایی داشته؛ برای مثال در سالهایی همچون اوایل انقلاب رکود داشته و فعالیت خاصی نداشتهام، اما بعدها میتوان گفت از دوران دفاع مقدس به بعد با سرودن شعرهایی در این حوزه، دوباره شروع به کار کردم.
بعد از انقلاب انجمن میلاد تشکیل شد که در آن عضو شدم و فعالیت داشتم. فعالیتهای ادبی و مطبوعاتی و همکاری با مجلات جوانان، اطلاعات هفتگی، سروش و برخی از روزنامههای کشور نیز میکردم و نخستین شعرهایم سال 1355 در مجله جوانان به چاپ رسید.
* لطفاً آثارتان را برای مخاطبان ما معرفی کنید.
موسم چشمها (مجموعه شعر) نخستین کار بنده و گزینشی از شعرهایم است که در آن غزل، سپید و نیمایی دارم و توسط انتشارات فراگیر هگمتانه در همدان سال 1383 چاپ شد.
* از اسم اثر برمیآید که مضمون غنایی و عاشقانه داشته باشد!
بله، همینطور است؛ بهواقع غالب اشعارم چنین محتوایی دارند. بنده شعرهای دفاع مقدسی خود را تقریباً میتوان گفت که چاپ نکردهام (بهجز آنکه در زمان خودشان در مجلات چاپ شدند)، چراکه به نظرم قوی نبودند.
* به نظر میآید که اشعار عاشقانه با روح هنر تطابق بیشتری دارد تا اینکه بخواهیم بهصورت کوششی و نه جوششی، در رابطه با موضوعی سفارشی شعر بگوییم. تأیید میفرمایید؟
دقیقاً. به این نوع مذکور، شعر موضوعی گفته میشود و زمانی که موضوع برای شاعر مطرح میشود، میتوان گفت به شعری ناب نخواهیم رسید؛ چراکه معمولاً شاعر در زمان سرودن شعر، یک حس درونی در وجودش مییابد که شاید خودش هم نداند چه میخواهد بگوید و بسراید.
* یک حس الهامگونهای که غالب شاعران از آن سخن گفتهاند.
بله.
* از دومین مجموعه خود بگویید جناب فاخر همدانی.
دومین کتاب بنده «کودکانههای یک مسافر» باز یک مجموعه شعر است که در قالب دوبیتی (بنده 144 دوبیتی دارم) و غزل بوده و انتشارات سبزان در تهران سال 1386 آن را چاپ کرد.
* برای کودکان است؟
خیر، فقط نام مجموعه «کودکانههای یک مسافر» است.
* بله، لطفاً بقیه آثارتان را نیز به ما معرفی کنید.
سومین اثرم بهنام «دلم برای پرندگان تنگ است»، مجموعه غزل بوده که مؤسسه فرهنگی هنر رسانه اردیبهشت در تهران سال 1388 آن را چاپ کرد.
«پروازها و فاصلهها» هم چهارمین کتاب بنده و یک مجموعه شعر است که باز مؤسسه فرهنگی هنر رسانه اردیبهشت در تهران سال 1391 آن را چاپ کرد؛ غالب اشعار این مجموعه هم غزل است، اما تعدادی دوبیتی هم از «کودکانههای یک مسافر» در آن آوردهام.
* خیلی هم عالی، از سال 91 تاکنون دیگر مجموعه شعری به چاپ نرساندهاید؟
«دویدن به دنبال باد»، جدیدترین مجموعه شعرم است که 109 غزل دارد و مجموعه اشعار بنده از سال 91 تا سال 1401 بوده؛ این کتاب را نیز مؤسسه فرهنگی هنر رسانه اردیبهشت در تهران طی همین سال 1402 در دست چاپ دارد.
* پس طرفداران آثار شما منتظر این مجموعه باشند! جناب موسویفاخر گویا کتاب نقدی هم در رابطه با سهراب سپهری و باباطاهر همدانی دارید، از آنها با ما بگویید.
بله، بنده یک مجموعه به نثر بهنام «نقدهای بیعیار» دارم که نگاهی به شعر سهراب سپهری و باباطاهر همدانی است و انتشارات تیرگان در تهران سال 1392 آن را چاپ کرد.
* چرا بیعیار؟!
حافظ میفرماید «نقدها را بُوَد آیا که عَیاری گیرند؟»؛ بهواقع نقدهای ما بر شعر شاعران بزرگی همچون سهراب و باباطاهر که عیاری ندارند!
* درست میفرمایید. نیمی از این کتاب نقد اشعار سهراب و نیمی نقد اشعار باباطاهر است؟
خیر، قسمت نخست در رابطه با اشعار سهراب و قسمت دوم در مورد تنها یک دوبیتی «اگر دل دلبر و دلبر کدام است/ وگر دلبر دل و دل را چه نام است/ دل و دلبر بهم آمیته وینم/ ندونم دل که و دلبر کدام است» باباطاهر است.
* چطور شد که از سهراب و باباطاهر همدانی نوشتید؟
در مورد قسمت نخست و سهراب باید بگویم که حاصل یادداشتها و مطالعاتم در دوران دانشجویی و سخنرانیهایی است که آنها را سامان دادم و تدوین کردم؛ از آنجا که رشته بنده فلسفه بوده و اشعار این شاعر هم بیشتر رنگوبوی فلسفی دارد، این علاقه به نوشتن و مطالعه در مورد شاعر مذکور بهوجود آمد. سهراب سپهری جزء پنج شاعر شاخص قبل از انقلاب است؛ این شاعران بیان، مکتب و زبان ادبی مختص خود را ساختند و راه جدیدی در ادبیات فارسی باز کردند که آن چهار نفر دیگر نیما، فروغ، اخوان و شاملو هستند.
* به نظر میآید سهراب را اگر با دیگر شاعران مقایسه کنیم، میبینیم حتی در محتوا هم نوآوری داشته و در زمانی که برخی تنها به مسائل سیاسی و اجتماعی میپرداختند، او به فراانسان پرداخته است و گویا به وی ایراداتی هم وارد میکردند که چرا در دفاع از مردم و مسائل اجتماعی شعر نمیگویی و ایشان معتقد بوده اگر آدمی به راز گل سرخ پی ببرد، جنگی با کسی یا چیزی نخواهد داشت.
بله، اتفاقاً بنده در آن کتاب چنین مقایسهای را انجام دادهام و گفتهام که در اشعار دیگران، دغدغه انسان است، اما در اشعار سهراب، دغدغه «وجود» بوده که فراتر از انسان است و به این دلیل دیگر به آن مسائل کوچک اجتماعی نمیپردازد؛ چراکه مسائل سیاسی ازنظر مرتبه معنوی و ادراکات انسانی، در نازلترین سطح قرار دارند (البته جامعه به سیاست هم نیاز دارد، اما بنده نگاه سهراب را در این مورد تحلیل میکنم که دیدش عمیقتر بوده و به دنیا و بازیچههای آن، وقعی نمینهد).
سهراب سپهری از افق بلندتر و وسیعتری به موضوعات مینگرد؛ مولانا نیز در این ارتباط میگوید: «عقل جزوی، عقل استخراج نیست/ جز پذیرای فن و محتاج، نیست»؛ یعنی عقل جزئی نیازمند ابزار برای درک و فهم است، اما عقل کلی اینگونه نبوده و بر همه مسائل احاطه دارد.
سهراب فرهنگ بسیار گستردهای دارد و متفکری است که اندیشه او در سیر بوده و در جایی متوقف نمیشده و درنتیجه از تعصب و تعفن یکجا ماندن، رهایی پیدا کرده است؛ وقتی میگوید: «همیشه با نفس تازه راه باید رفت»، منظورش همین است که مدام میبایست نفسهای ادراکی ما در تزاید بوده و حالت استعلایی داشته باشد و اگر اینگونه نباشد، یک فرد متحجر میشویم که کمکم خرافات نیز بر ما چنبره میزند و به انسانی تهی و خالی از حقیقت تبدیل میشویم.
از همین رو است که در مسافر نیز به این مفهوم میپردازد و میگوید: «هنوز در سفرم» یا «مرا سفر به کجا میبرد؟/ کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند؟/ و بند کفش به انگشتهای نرم فراغت/ گشوده خواهد شد؟ کجاست جای رسیدن و پهن کردن یک فرش؟» که بهواقع استفهام انکاری بوده و به این معنی است که هیچجا نباید ایستاد؛ چراکه منزلی به آن معنا که ما فکر میکنیم، وجود ندارد و مقصد حقیقی، رفتن و پیوستن است. پس شاعر، مسافر سرزمین معنا را مد نظر دارد و سالک راه عشق را تفسیر کرده است.
«صدای پای آب» سهراب هم درحقیقت تولد حقیقی شاعر است و رزومه زندگی فلسفی، فرهنگی و فکری او بوده که دیدگاههای خود در مورد خدا، انسان، طبیعت و غیره را در آن بیان میکند و میگوید:
«کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ/ کار ما شاید این است/ که در افسون گل سرخ شناور باشیم/ پشت دانایی اردو بزنیم/ دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم/ صبحها وقتی خورشید درمیاید متولد بشویم/ هیجانها را پرواز دهیم/ روی ادرک، فضا، رنگ، صدا، پنجره، گل، نم بزنیم/ آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی/ ریه را از ابدیت پُر و خالی بکنیم/ بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم/ نام را بازستانیم از ابر/ از چنار، از پشه، از تابستان/ روی پای تر باران به بلندی محبت برویم/ در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم/ کار ما شاید این است/ که میان گل نیلوفر و قرن/ پی آواز حقیقت بدویم».
* سپاس از اینکه ما را میهمان شعر سهراب عزیز کردید؛ لطفاً از آنجا که بخشی از هویت ما همدانیها به باباطاهر تکیه دارد، از این شاعر و کاری که در موردش انجام دادید نیز بگویید.
در رابطه با باباطاهر همدانی باید بگویم که ابتدا یک زندگینامه مختصر از شاعر در این کتاب ارائه دادهام و سپس شعر ایشان را هم از جنبه فلسفی نقد کردهام، البته ذکر این نکته هم ضروری است که بنده کاری با آنکه برخی میگویند این اشعار از باباطاهر نیست، ندارم؛ بهواقع آن مجموعهای که بهنام باباطاهر در دست ما است را مد نظر داشتم.
اشعار باباطاهر در عین سادگی، بسیار عمیق است و از نوجوانی تا اکنون هربار که آنها را میخوانم، گویی نخستینبار است.
* عرفانی که در اشعار باباطاهر هست، درواقع با فطرت آدمی عجین است.
بله و گاهی میتوان گفت اشعار و نگاه باباطاهر فراعرفانی بهشمار میرود؛ البته آثار تمام بزرگان شعر و ادب ما مانند حافظ، خیام، مولانا و دیگران، اینگونه است.
* همینطور است؛ لطفاً بفرمایید آیا کتاب دیگری هم درحال نگارش دارید؟
بله، «به روایت باران» را درحال تدوین دارم که یک مجموعه شعر آزاد بوده و «جشن عروسک» هم اتوبیوگرافی (خودزندگینوشت) است، گرچه باید بگویم که این زندگینامه تم فلسفی دارد؛ البته هنوز به نتیجه قطعی برای چاپ آنها نرسیدهام!
* انشاالله که آنها را چاپ میکنید و ما از خواندنشان لذت میبریم و درس میگیریم؛ جناب فاخر همدانی لطفاً در انتهای این گفتوشنود یکی از اشعارتان را برایمان دکلمه کنید.
«عشق رخداد کمی نیست که انکار شود/ صرفه آن است که دل صرف در این کار شود/ ساحت باغ پُر از ناز صنوبر باشد/ روش سرو تو گر سایۀ جوبار شود/ انتخاب چمن اینجا، نفسی گل شدن است/ فرصت از دست مده تا نفست یار شود/ نرگس آنگاه که آیینۀ چشمت گردد/ عجبی نیست اگر آینه بیمار شود/ لاله جامی است، که این دشت تو را پیموده است/ مست شو مست، مگر راه تو هموار شود/ اینهمه رنگ که دادند به نقش من و تو/ قصۀ خواب و خیالی است که تکرار شود/ چه خیالی! که در اینجا به عبث میرویید/ علفی خُرد که میخواست سپیدار شود/ ای خوشا پنجرۀ کلبۀ سنگی دلی/ که به باران سرانگشت تو! بیدار شود.»
|
لینک | |
https://sepehrgharb.ir/Press/ShowNews/75103 |