زندگی انسان ساحتهای مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آنها ایمان خود را ظهور و بروز دهد. در ساحتهای فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحتها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) درباره وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه اینکه باعث شرمندگی ما باشید. در این راستا حضرت علی (ع) میفرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» سعی کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید. آنچه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان آیت الله مصباح یزدی؛ در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال 87 ایراد کردهاند. بخش سی و ششم آن را باهم میخوانیم: موضوع بحث ما در این مطالب روایت نوف بکالی از امیرالمؤمنین (ع) در وصف شیعیان بود. در بخشی از این روایت آن حضرت علامتهایی را برای شیعیان ذکر فرمودند. همچنان که عرض شد این اوصاف مربوط به مؤمنین ممتاز است؛ کسانی که به حداقل ایمان اکتفا نمیکنند و در پی آن هستند که به مراتب عالیتری از ایمان ترقی کنند. لازمه ایمان این است که انسان ملتزم به رعایت احکام الهی و عبادت خدا باشد؛ آنچه که سرلوحه دعوت همه انبیاء؛ بوده؛ وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ.؛ کمترین مرتبه عبادت آن چیزی است که اغلب مؤمنان انجام میدهند و در حد اسقاط تکلیف است؛ به جا آوردن تکالیف واجب. اما اینکه عبادت چه اندازه در تکامل روح و سعادت اخروی فرد مؤثر باشد، بستگی به شرایط خاصی دارد که در قرآن و روایات به تفصیل بیان شده است. مهمترین شرط، خشوع در حال عبادت است. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ 2؛ فلاح و رستگاری از آن مؤمنانی است که در نمازشان خاشعاند. خضوع و خشوع یکی از کلیدواژههای مطرح در فرهنگ اسلامی «خشوع»؛ است. هر مؤمنی که در صدد ترقی و تکامل معنوی است باید خشوع در عبادت را وجهه همت خود قرار دهد. بعضی تصور میکنند خشوع حالتی ظاهری در بدن است؛ انسان هنگام نماز نگاهش به محل سجده باشد، یا در حال رکوع گردنش کشیده و در حال قیام به حالت تواضع باشد. این حالات که در ظاهر نمازگزار پدیدار میشود و حاکی از تبعیت و تسلیم اوست، «خضوع»؛ نامیده میشود. اما «خشوع»؛ حالتی ادراکی است که متعلق به قلب است؛ هر چند اثر آن ناخودآگاه در بدن هم ظاهر میشود. أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ؟ «خشوع»؛ به معنای فروشکستن و در اینجا مرادف دلشکستگی است. «شکستن»؛ در مورد چیزی قابل تصور است که قابلیت آن را داشته باشد. مثل ظرف چینی که با ضربهای ترک بر میدارد و هر چه ضربه شدیدتر باشد بیشتر میشکند. دل انسان هم در مقابل بعضی ادراکات حالت انفعالی دارد و اثری در آن ظاهر میشود. این اثر گاهی کم است و دوامی ندارد؛ گاهی هم این اثر شدیدتر است؛ تا جایی که انسان به حالتی میرسد که به کلی خود را میبازد، بیاختیار اشکش جاری میشود و بدنش به لرزش میافتد. این، مرتبه شدید خشوع است؛ مراتب پایینتری از خشوع هم به حسب ظرفیت و آمادگی روحی و قلبی اشخاص در آنها ظاهر میشود. مهم این است که بدانیم خشوع چگونه پیدا میشود. قرآن کریم میفرماید: لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ؛ اگر قرآن را ما بر کوه که نماد سختی و مقاومت است نازل کرده بودیم، در اثر خشوعی که در آن ایجاد میشد، از هم میشکافت. چرا باید کوه از هم بپاشد؟ در ادامه آیه منشأ «خشوع»؛ و از هم پاشیدن و شکافتن کوه را چنین بیان میفرماید: مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ. خوف از عظمت الهی ما معمولاً تصور میکنیم فقط زمانی که انسان به یاد عذابهای قیامت و شهیق و زفیر جهنم بیافتد، میترسد و خشیت و خوف پیدا میکند. خوف و خشیت منحصر به خوف از عذاب نیست. بلکه مهمترین خشیت،؛ خشیتی است که از احساس حقارت در مقابل شخصیتی عظیم حاصل میشود. روشن است که منظور از «خشیت»؛ در این آیه ترس کوه از عذاب نیست. زیرا اولاً لازم نیست در هر آیه قرآن ذکری از عذاب باشد. ثانیاً کوه امکان ارتکاب گناهی را ندارد که از عذاب بترسد. در آیه دیگری نیز به خشیت کوه از خدا اشاره شده: وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ 5؛ بعضی از سنگها از خشیت الهی از کوه به پایین فرو میغلطتند. تعبیر دیگری شبیه این در داستان حضرت موسی (ع) وارد شده، هنگامی که آن حضرت در کوه طور از خدای متعال درخواست کرد: رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ؛؛ جواب داده شد: لَن تَرَانِی وَلَکِنِ انظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ موسَی صَعِقًا 6؛ جلوهای از خدا برای کوه ظاهر شد، کوه از هم فروپاشید و حضرت موسی (ع) بیهوش روی زمین افتاد. به بعضی موجودات دیگر، حتی موجودات بیشعور، که به ظاهر از درک و فهم برخوردار نیستند، نیز خوف و خشیت الهی نسبت داده شده: وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ. این چه حالتی است که وقتی جلوهای از خدای متعال برای موجودی ظاهر میشود، اینچنین از هم فرو میپاشد؟ آنچه اجمالاً میتوانیم در قالب مفاهیم ذهن خود بگوییم این است که این حالت ناشی از درک گوشهای از عظمت خداست. اما اینکه این چه درکی است و چگونه در دل اثر میگذارد، هر کس شمهای از این حالات برایش پیدا شده و درک کرده باشد، میتواند تصور مبهمی از آن داشته باشد. این واقعیتی است که قرآن به صورتهای مختلفی به آن اشاره کرده است که همه موجودات خدای متعال را تسبیح میگویند و در برابر او سجده میکنند و خشیت و خوف الهی دارند. روشن است که این خوف همیشه ترس از عذاب نیست؛ زیرا همه موجودات عصیان نمیکنند. بلکه این، حالت فروشکستن در مقابل درک عظمت الهی است و هر موجودی به اندازه ظرفیت وجودی خود، آن را درک میکند. اگر بخواهیم چنین حالاتی برای؛ ما پیدا شود و از شیعیان و متقین محسوب شویم، باید سعی کنیم حالت خوف و خشیت به معنای وسیع آن در ما ایجاد شود، تا در اثر این خوف و خشیت حالت شکستگی، خودباختگی و احساس حقارت دربرابر خداوند در ما پیدا شود. در چنین حالتی عبادت اثر میکند؛ نماز همراه با خشوع موجب فلاح و رستگاری میشود. عوامل خشوع درباره چه چیزهایی باید فکر و تمرکز پیدا کنیم تا موجب خشوع شود؟ ابتدا باید ببینیم چه چیزهایی موجب خوف و خشیت میشود. برای امثال ما که در سطح پایینی از بندگی هستیم، اولین چیزی که به صورت طبیعی موجب خوف میشود، ترس از عذاب است. شاید از همین رو در قرآن کریم آیات فراوانی به انذار از عذابهای جهنم اختصاص داده شده؛ تعابیری که مکرراَ در قرآن به کار رفته: عَذَابًا شَدِیدًا؛ عَذَابًا أَلِیمًا؛ لَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ؛ و توصیفهای مختلفی که برای عذاب ذکر شده است؛ مانند زفیر، شهیق، غسلین، زقوم، نار جهنم، سوخته شدن پوست و چروکیده شدن آن. طبعیت آدمی، به خصوص در مراحل اولیه که هنوز معرفتش اوج نگرفته، بیش از همه چیز از چنین اموری متأثر میشود. لذا خداوند بیشتر از تبشیر، با زبان انذار در صدد هدایت و تربیت مردم بر آمده است. ترس از عذاب اولین راهکار برای ایجاد خوف و خشیت این است که ما بیش از پیش در باره اوصاف عذاب و جهنم که در خود قرآن آمده، دقت کنیم و برای خود لحظهای را مجسم کنیم که ما را به جهنم میبرند، جهنمی با همان اوصافی که در قرآن و روایات توصیف شده؛ در چنین لحظهای چه حالتی برای انسان پیش میآید و چه کسی میتواند ما را از عذاب نجات دهد؟ تجسم عذاب و توجه به اینکه فقط خدا میتواند ما را از این عذاب حفظ کند، اولین گام در راه خشوع است. البته ما باید به لطف خدا امید داشته باشیم و از عنایت او مأیوس نشویم که یأس از رحمت الهی از شدیدترین گناهان است. اما بحث در این است که چه کسی میتواند از عذاب الهی ایمن باشد؟ چه کسی میتواند بگوید همه تکالیفی را که خداوند واجب فرموده، انجام دادهام، شکر همه نعمتهایش را به جا آوردهام، گناهی مرتکب نشدهام، یا از همه گناهان توبه کردهام؟ و چه کسی مطمئن است که توبهاش قبول شده باشد؟ بنا بر این احتمال عذاب برای همه وجود دارد. لذا باید خوف از عذاب هم برای همه ما باشد و کسی نمیتواند بگوید: من مطمئن هستم که به جهنم نمیروم. این، امن از مکرالله است که از بزرگترین گناهان کبیره است. اگر انسان عذابهای قطعی را که در قرآن ذکر شده و قابل انکار نیست، قبل از عبادتهای خودش مجسم کند، حالت خوف و خشیتی برای او پیدا میشود، و به دنبال آن حالت دلشکستگی و فروشکستگی ایجاد میشود که اسمش «خشوع»؛ است. ترس از بیمهری مرتبه بعدی خوف و خشیت متعلق به کسانی است که علاوه بر خوف از این عذابها، عذابهای روحی را که بسی سختتر از عذابهای جسمی است، درک میکنند و از آنها هراس دارند. بندگانی هستند که ترس از محرومیت از رحمتها و نوازشهای الهی دارند. قرآن کریم یکی از عذابهای سخت را برای کسانی که جنایتهای بزرگ مرتکب شدهاند، چنین توصیف میفرماید: وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ 8؛ خدا با ایشان سخن نمیگوید و به آنها نگاه نمیکند. یکی از نیازهای انسان باشعور در قیامت این است که احساس کند خدا نظر رحمت به او دارد. لذا اگر کفار احساس کنند که از چشم خدا افتادهاند و خدا به آنها اعتنایی نمیکند، این برایشان بدترین عذاب است. شاید امروز ما نیاز به لطف و عنایت خدا را درک نکنیم؛ اما وقتی در روز قیامت پردهها برداشته میشود و نیاز فطری ما ظهور پیدا میکند، میفهمیم چقدر به لطف و رحمت خدا نیاز داریم. چه کسی مطمئن است که در روز قیامت از لطف الهی بهرهمند خواهد شد؟ همه ما نگران هستیم که مبادا از این لطف محروم بشویم. اگر انسان وارد صحنهای شود و منتظر است نگاهی از لطف به او بشود، یا کلام محبتآمیزی بشنود، ولی به جای آن، به او بگویند: اخْسَؤُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ؛ 9؛ این بزرگترین شکنجه و دومین خوفی است که برای انسان پیدا میشود. ترس از شرمساری کسانی که معرفت بیشتری دارند، با یادآوری لطف و محبت بیکران خدا نسبت به خودشان، و عصیان و سرکشی که در برابر او داشتهاند به ویژه در حالی که خدا ایشان را نظارهگر بوده شرمسار و خجل میشوند. از امام حسن مجتبی (ع) نقل شده است که ایشان از «هَول مُطَّلَع»؛ بسیار گریه میکردند. این برای ما تعبیر ناآشنایی است؛ چون در حجابیم و خود را مواجه با خدا نمیبینیم. اما روزی که از این دنیا به عالم دیگر برویم و وارد صحنه قیامت شویم، خود را با خدا مواجه میبینیم؛ خدایی که هزاران مرتبه او را مخالفت کردهایم؛ در حالی که او از هیچ لطفی در حق ما دریغ نکرده است. در چنین لحظهای چقدر انسان خجالتزده و شرمسار خواهد شد؟ خجالتی که از هر عذابی بدتر است. آیا نباید همین امروز، قبل از اینکه به آن عالم برسیم و اینچنین سرافکنده شویم، با خود بیاندیشیم که هر روز چند بار از احکام و دستورات خدا تخلف میکنیم و به نوامیس الهی خیانت میکنیم؟ مگر نه این است که احکام خدا نوامیس الهی است؟ چگونه میخواهیم در روز قیامت با خدا روبرو شویم؟ در دعای بعد از زیارت حضرت رضا (ع) استغفارهای متعددی ذکر شده که اول آنها این است: رَبِّ إِنِّی أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفارَ حَیاءٍ.؛ خوب است کمی با خود بیاندیشیم که با چه کسی حرف میزنیم؟ با چه کسی مخالفت کردهایم؟ با چه ابزار و وسایلی او را مخالفت کردهایم؟ با نعمتهایی که او به من داد، تا از آنها برای تکاملم استفاده کنم؛ اما من همان نعمتها را وسیله گناه قرار دادم! چقدر زشت و ناپسند! تصور چنین مسائلی باعث میشود حالت خشوع برای انسان پیدا شود. خشوع در برابر عظمت الهی گفتیم یکی از عوامل خشیت این است که انسان حقارت خود را در برابر عظمت الهی درک کند و هر چه بیشتر در این زمینه تأمل کند، بیشتر زمینه خشوع برای او فراهم میشود. اما ما نمیتوانیم عظمت خدا را به درستی درک کنیم؛ لذا از طریق تفکر در عظمت مخلوقات او در جبران این نقیصه سعی میکنیم. برای این کار از عظمت حسی و حجمی که نزدیکترین مفاهیم به ذهن ماست آغاز میکنیم. ما در مقابل حجم عالَم چه هستیم؟ نسبت ما با کره زمین، مانند قطرهای است به اقیانوس؛ حال اگر کره زمین را نسبت به منظومه شمسی بسنجیم، مثل پرتغالی است که روی زمین افتاده باشد؛ خود منظومه شمسی در برابر کهکشان به قطرهای در دریا میماند؛ و این کهکشان در میان میلیونها کهکشان دیگر؟ حال ما چه هستیم؟! همه این عالم عظیم که ما قادر به درک عظمت آن نیستیم با یک اراده الهی ایجاد شده و با قطع اراده او نابود میشود. ما بنده چنین خدایی هستیم و با گستاخی تمام او را مخالفت میکنیم! تأمل و اندیشه در این مسائل زمینه را برای پیدایش حالت خشوع در انسان فراهم میکند. انسان هر قدر بتواند ناچیزی و حقارت خود را در برابر عظمت الهی درک کند، حالت شکستگی و بریدگیپیدا خواهد کرد؛ حالتی که قابل وصف نیست. مانند کسی که عمری به عنوان فردی ثروتمند زندگی کرده؛ اما دفعتاً خود را در حالی ببیند که حتی مالک یک پول سیاه نیست؛ ناگهان فرو میریزد، میشکند، آب میشود و حالت انقطاع و بریدگی برایش پیدا میشود و طبیعتاً در چنین حالی ناله و زاری سر میدهد و اشکش جاری میشود. هر چه معرفت بندگان خدا بیشتر شود، چنیین حالتی در آنها بیشتر میشود؛ تا جایی که نیمه شب صیحه میزنند و خوابشان نمیبرد. حالت مرحوم آیتالله بهجت را در نماز به خاطر دارید؟ چنین حالی برای ما قابل فهم نیست. همین اندازه میدانیم که خدا به او معرفتی داده که به اندازه ظرفیت خود، عظمت خدا را درک کند و در نتیجه درک عظمت الهی و حقارت خود، حالت خشوع در دلش ایجاد شده، و دل، صدا و بدنش را نیز به رعشه انداخته است. 1. نحل / 36. 2. مؤمنون / 1-2. 3. حدید / 16. 4. حشر / 21. 5. بقره / 74.6. اعراف / 143.7. رعد / 13. 8. بقره / 174. 9. مؤمنون / 108.
|