کد خبر : 80188
تاریخ : 1402/12/14
گروه خبری : جامعه

افسردگی در کمین کدام زنان «شاغل» است؟

«مستقیم...» کنار خیابان منتظر تاکسی برای رسیدن به خانه ایستاده است. کیسه‌های خریدش را کف خیابان جلوی پایش گذاشته و با یک دست کیف و با دست دیگرش موبایلش را کنار گوشش نگهداشته است. انگار از چیزی خسته و کلافه است. انگار می‌خواهد پشت تلفن حرف‌ها و خستگی‌های لبریز از جسم و روحش را فریاد بزند.

حواسش نیست که در خیابان ایستاده و بقیه نگاهش می‌کنند. مدام پشت تلفن داد می‌زند و با بغضی کهنه می‌گوید: «دیگه خسته شدم. خودم کار می‌کنم، خودم میارم، می‌شورم، می‌پزم، جمع می‌کنم، به بچه‌ها می‌رسم و... تازه ساعت هفت شب که می‌رسم خونه کارم شروع میشه... دیگه از زندگیم خسته شدم، حوصله هیچکس و هیچ‌چیزی ندارم...»

چقدر این مکالمات برایمان آشناست. اگر شما یک زن شاغل و خانه‌دار هستید حتماً برای یک بار هم که شده این جملات را به زبان آورده یا دست کم در ذهنتان مرور کرده‌اید. یا اگر مردی هستید که همسر شاغل دارید دست کم یک بار این جملات را از زبان همسرتان شنیده و یا کنایه‌ای غیر مستقیم از او دریافت کرده‌اید. امروزه زنان بسیاری در جامعه پا به پای مردان در حال کار و تحصیل هستند. برخی از زن‌ها به‌دلیل علاقه و پیشرفت کار می‌کنند و برخی دیگر به‌خاطر کمک خرج بودن همسرشان از صبح همراه سایر اعضای خانواده از خانه خارج شده و شب تقریباً هم‌زمان با بقیه به خانه بازمی‌گردند.

  این پایان کار نیست...

اما این پایان کار نیست. این دسته از زنان و مادران، تازه زمانی که از سرکار به منزل بازمی‌گردند، کارشان شروع می‌شود. شغلی که حتی یک ریال هم بابت آن دریافت نمی‌کنند. حتی بعضی‌ها از شنیدن یک جمله محبت‌آمیز و یا دستت دردنکنه هم محروم هستند. یا در نهایت از ترس شنیدن «مگه مجبوری خب نرو سرکار...» سکوت می‌کنند. آیا تاحالا فکر کرده‌اید که درون این زن‌ها چه می‌گذرد؟ این حجم از فشار و سختی زندگی چه آسیبی به روح و جسم این زنان و مادران وارد می‌کند؟ و... در این گزارش آسیب‌های احتمالی روحی و روانی زنان شاغل و تأثیر همسران آن‌ها در شکل‌گیری و یا پیشگیری از این آسیب‌ها را بررسی خواهیم کرد.

در این خصوص با حمید فرزادی؛ روان‌شناس بالینی به گفت‌وگو نشسته‌ایم، در ادامه مشروح این گفت‌وگو را می‌خوانید:

  بانوان شاغل در معرض چه آسیب‌هایی قرار دارند؟

به طور کلی بهداشت روان یک مسئله چندبعدی است و عوامل زیادی در ایجاد و حفظ سلامت روان نقش دارند. اما در یک تقسیم‌بندی کلی عوامل زیستی، روانی و اجتماعی در بهداشت روان بسیار مؤثر هستند. هر سه این مؤلفه‌ها در بانوان، به‌دلیل مسئولیت‌های اجتماعی، مادری و خانه‌داری که بر عهده دارند، سلامت آن‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

گاهی وقت‌ها خانم‌ها در مقایسه با آقایان از نظر فیزیولوژی از قوای عضلانی ضعیف‌تری برخوردار هستند؛ یعنی قوای جسمانی و فیزیکی خانم‌ها در مقایسه با جثه نرمال آقایان، کمی ضعیف‌تر است. این مسئله آسیب‌پذیری خانم‌ها را در بعد مسائل زیستی و خستگی‌های فیزیکی افزایش می‌دهد.

این در حالی است که خانم‌ها حداقل نزدیک به یک هفته در ماه به‌دلیل گذراندن دوران عادت ماهیانه، از نظر فیزیکی بسیار آسیب‌پذیرتر می‌شوند و در طول ماه این مسئله می‌تواند مشکلات هورمون‌های درون‌ریز را برای خانم‌ها به وجود بیاورد. گفتنی است که این مسئله به‌شدت جسم و روان خانم‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

حال با این شرایط خانم‌ها باید هم پای آقایان در بعد مسائل اجتماعی و حداقل در محیط کاری فعالیت کنند، در حالیکه به‌صورت طبیعی در مقایسه با آقایان از شرایط زیستی یکسانی برخوردار نیستند.

همچنین از لحاظ روانی هم خانم‌ها آسیب‌پذیری‌های عاطفی بیشتری نسبت به آقایان دارند. در محیط‌های اجتماعی و کاری آسیب‌پذیری‌های عاطفی- هیجانی در خانم‌ها کمی بیشتر است. این مسئله نشان می‌دهد که در یک مقایسه معمول بین بهداشت روان آقایان و خانم‌ها، خانم‌ها از آسیب‌پذیری بیشتری برخوردارند.

این نکته گویای آن است که آقایانی که همسرانشان به شغلی خارج از منزل مشغول هستند، باید دقت و توجه بسیار بیشتری به همسرشان داشته باشند. زمانی که به منزل بازمی‌گردند، مسئولیت‌پذیری لازم را در امور خانه و فرزندان داشته باشند تا فشار فیزیکی، روانی و اجتماعی کمتری به همسرانشان منتقل شود. اما در برخی از موارد، آقایان از این مسئولیت‌پذیری سرباز می‌زنند که عواقب جسمانی و روانی گوناگونی برای خانم‌ها خواهد داشت.

  افسردگی مزمن؛ عاقبت همکاری نکردن با زنان شاغل در منزل

عدم همکاری و بی‌توجهی آقایان با همسران شاغل در زندگی مشترک، چه مشکلاتی را برای خانم‌ها به وجود می‌آورد؟

اگر آقایان در زندگی مشترک «خصوصاً اگر خانم شاغل باشد» به همسرشان بی‌توجهی کنند و یا سختی‌های او در زندگی را نادیده بگیرند، هم در کوتاه‌مدت و هم در بلندمدت سلامت روان همسرانشان را تحت تأثیر قرار می‌دهند. در چنین مواقعی مهم‌ترین اتفاقی که در زندگی، برای زنان و ساختار خانواده مشکل‌ساز می‌شود، احساس یک افسردگی مزمن و یا درمان نشده است.

افسردگی مزمن، بیماری است که نشانه‌های خیلی واضحی ندارد و ما نشانه‌های مشخصی از افسردگی بالینی در فرد مبتلا نمی‌بینیم. اما در دراز مدت فرد مبتلا به این نوع از افسردگی، احساس خستگی، کوفتگی، خوشحال نبودن، سرخوردگی، درک نشدن و... خواهد داشت. در نهایت این احساسات منفی، احساسات عاطفی را در خانم‌ها کاهش داده و او را تبدیل به فردی غمگین و بی‌انگیزه می‌کند.

  این افسردگی مزمن چه تأثیری در روابط زناشویی خواهد داشت؟

مسلماً خانم‌هایی که از طرف همسرشان بی‌توجهی می‌بینند و دچار سرخوردگی می‌شوند، در رابطه زناشویی هم نمی‌توانند عملکرد کاملی را در قبال همسرانشان داشته باشند. زیرا از نظر فیزیکی خسته بوده و از نظر روانی هم آن احساس عشق، عاطفه و رضایتمندی را نسبت به همسرشان ندارند. در نتیجه کارکردهای زناشویی این افراد کاهش پیدا می‌کند. با کاهش کارکردهای زناشویی، ساختارخانواده در معرض آسیب‌ها و رفتارهای فرازناشویی قرار می‌گیرد.

  روابط فرازناشویی؛ نتیجه یک چرخه معیوب

  رفتارهای فرازناشویی به چه معناست و چرا اتفاق می‌افتد؟

رفتارهای فرازناشویی اصطلاحی است که برای روابط جنسی خارج از حریم خانواده به‌کار برده می‌شود. این مسئله یک چرخه معیوب است. بی‌توجهی مرد به خستگی‌های همسرش و عدم همکاری و همیاری او در مسائل خانه و فرزندان، آهسته آهسته باعث ایجاد یک افسردگی مزمن و کهنه‌ در خانم می‌شود؛ که در نهایت این مسئله مشکلات زناشویی و رفتارهای فرازناشویی و... «که ممکن است ساختار خانواده را تحت تأثیر قرار دهد» در پی خواهد داشت.

  بی‌توجهی مرد، افسردگی زن، آسیب فرزند

بی‌انگیزگی و افسردگی در خانم‌ها چه تأثیری بر فرزندان خانواده خواهد داشت؟

چیزی که در روان‌شناسی کودکان در خصوص تأثیر رفتار والدین بر شخصیت کودک مورد توجه قرار گرفته، کمیت و کیفیت رابطه والدین با کودک است. زمانی که مادر خانواده از توجه و محبت همسرش تأمین نمی‌شود، تبدیل به یک مادر عصبی، بی‌قرار و افسرده خواهد شد؛ بنابراین این فرد نمی‌تواند به‌درستی نقش مادری خود را ایفا کند. بارها در مراجعین مراکز مشاوره خانم‌هایی دیده‌ شدند که از طرف همسرشان احساس سرخوردگی کرده‌ و خشمشان را سر فرزندانشان خالی کرده‌اند. چون این مادر فرد دیگری را به غیر از فرزندش دم دست ندارد که خشم و عصبانیتش سر او خالی کند. بنابراین با فرزندانش رفتار عصبی و پرخاشگرایانه‌ای دارد.

از آنجایی که بچه‌ها زمان بیشتری را نسبت به پدر با مادر خود می‌گذرانند، فرزندان چنین خانواده‌هایی آسیب بیشتری از مادرشان دریافت می‌کنند. اما اگر مادری که شاغل است و در محیط خارج از خانه کار می‌کند و باید تا آخر شب به وظایف مادری و همسری‌اش بپردازد، از طرف همسرش حمایت، توجه، همراهی و کمک لازم را دریافت کند، تبدیل به مادری می‌شود که شاد است و در زندگی احساس رضایت و خوشحالی می‌کند.

این مادر برخلاف اینکه ممکن است به نسبت مادران دیگر زمان کمتری را با فرزندانش سپری کند، اما چون کیفیت رابطه‌اش با بچه‌هایش خوب است، آسیب کمتری را به آن‌ها منتقل می‌کند.

  مشکل باید از ریشه حل شود

  آیا این آسیب‌ها فقط به محیط خانواده محدود می‌شود؟

زمانی که یک مرد به وضعیت روانی، فیزیکی و اجتماعی همسرش توجه نمی‌کند حتی اگر آن زن خانه‌دار باشد، این چرخه معیوب منجر به اختلالات و آسیب‌های بسیار زیادی در نظام خانواده، رابطه زناشویی، ارتباط مادر با فرزندان، ارتباط خانم با خانواده همسر و حتی خانواده خودش و... می‌شود.

  این چرخه چه تبعات روحی و روانی برای فرد ایجاد می‌کند؟

تمام این مشکلات تبدیل به افسردگی، اضطراب، وسواس، بدبینی و... شده و عموماً به بهداشت روان آسیب می‌زند. این بیماری‌های روانی در خانم‌هایی که کمتر مورد توجه همسرشان قرار می‌گیرند، شایع است. البته باید گفت که تمام این رفتارها و مشکلات به‌صورت ناخودآگاه و به مرور زمان در خانم‌ها شکل می‌گیرد. این مسئله در خانم‌ها مانند ظرفی است که پرشده و چه ما بخواهیم و چه نخواهیم در حال سرازیر شدن است. این رفتارها و واکنش‌های عصبی دست خانم نیست. هر چقدر هم که به او بگوییم خواهشاً لبریز نشو فایده‌ای ندارد مگر اینکه مشکل به صورت اساسی برطرف شود.

  خانم‌ها خصوصاً خانم‌های شاغل، برای دوری از افسردگی ناشی از فشار کار و زندگی چه کاری باید انجام دهند؟

مهم‌ترین کاری که خانم‌ها در این حوزه می‌توانند انجام دهند، آگاهی از وضعیت سلامت روانشان است. آن‌ها باید بدانند که در چه شرایط روحی و روانی قرار دارند. همچنین باید در یک فضای آرام و بدون قضاوت و تنش، نیازهای خودشان را با همسرشان در میان بگذارند و در آخر باید از فعالیت‌های اجتماعی مانند روابط خانوادگی، فعال کردن استعدادهای ذاتی، شرکت کردن در کلاس‌های گوناگون، بهره‌گیری از ظرفیت‌ها، مشغول شدن به فعالیت‌های ورزشی در مکان‌ها و باشگاه‌های ورزشی، افزایش روابط اجتماعی و... که می‌تواند به آنها احساسات مثبت دهد، به‌عنوان یک عامل کمک‌کننده در کاهش صدمات و آسیب‌های مرتبط با افسردگی استفاده کنند.

آگاهی افراد و آحاد جامعه نسبت به عملکردشان در ساختار خانواده و تأثیراتی که در نسل آینده و فرزنداشنان می‌گذارد، بسیار حائز اهمیت است.

طناز اصفهانی

  لینک
https://sepehrgharb.ir/Press/ShowNews/80188