شهیدمطهری در بیانی اشاره میکنند خاصیت موجود زنده این است که بین اعضا و اجزاى آن همکارى، همدردى و هماهنگى هست. جماد و مرده است که از خراب شدن یک جزء، اثرى در سایر اجزای آن دیده نمىشود؛ جامعه نیز بهنوبه خود حیات و ممات دارد. روح اجتماعى نیز بهنوبه خود حقیقتى است از حقایق این جهان. اگر روح اجتماعى وجود داشته و جامعه زنده و جاندار باشد، بدون شک همدردى و همکارى در آن جامعه وجود دارد و دیگر در آن جامعه جنس تقلبى براى یکدیگر تهیه نمىکنند، به یکدیگر کم نمىفروشند، رعایت انصاف و عدالت را مىکنند، در خوشى و ناخوشى دیگران شریک مىشوند و...
زنده بودن جامعه به این است که در آن روح، حس و عاطفه اجتماعى وجود داشته باشد. بهلحاظ وجودی، جوامع به وجود آحاد اعضای خود معنا پیدا میکنند و بهلحاظ کیفیت حیات نیز ارتباط مستقیمی با چگونگی حیات اعضای خود دارند؛ یعنی هرچقدر اعضای جامعه به معنی واقعی کلمه صاحب حیات باشند، جمع و جماعت آنها نیز از حیات مؤثرتر و باکیفیتتری برخوردار خواهد بود. قطعاً منظور ما از زنده بودن تعریف متداول آن نیست که فرد بخورد، بخوابد، سخن بگوید، با دیگران بیامیزد و غیره، بلکه نگاه ما به کیفیت اثرگذاری آحاد جامعه در زندگی خود و دیگران است؛ اینکه همه مردم نسبت به خیر و شر و صلاح و فساد یکدیگر احساس مسئولیت کرده و به دنبال بهترین خیرها برای خود و دیگری باشند و این است که میتوان آن را از مصادیق حیات دانست.
جامعهای که در آن روح اجتماعی ضعیف شده و یا مرده است را شاید بتوان مجموعهای از افراد در کنار هم دید، اما قطعاً از آن جمع و جامعه اثرگذاری، تعالی و حرکت رو به جلو را نمیتوان انتظار داشت؛ چراکه برای این جماعت حرکت رو به جلو و یا عقبگرد دیگری مهم نیست، هریک از آنها به دنبال خوردن و خوابیدن و ارتباط با دیگران برای کسب منفعت مادی بیشتر هستند. در این جامعه چون اصل بر جلب نفع مادی بیشتر است، نهتنها افراد به دنبال پیشرفت و تعالی انسانی خود و دیگری نیستند، بلکه مانع حرکت دیگران به سمت خیر میشوند و چنین اجتماعی مصداق أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ خواهند بود؛ چراکه غفلت پیشران قلب آنها را ضعیف کرده و ایبسا از بین برده است. چنین جامعهای قطعاً جزء زندگان محسوب نمیشود؛ خداوند از مسلمانان میخواهد «ای کسانی که ایمان آوردهاید، دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامی که شما را به سوی چیزی میخواند که مایه حیاتتان است و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حائل میشود و اینکه همه شما نزد او (در قیامت) اجتماع خواهید کرد».
در این میان یکی از مصادیق تحقق حیات اجتماعی را عمل به فریضه امر به معروف و نهی از منکر میتوان برشمرد؛ درواقع با اقامه این واجب الهی، جامعه نواقص و پلیدیهای حاصل از وسوسه شیاطین جن و انس را از خود دور کرده و درعینحال با سفارش یکدیگر به خیر و خوبی، حرکت اجتماع را به سمت سلامت و فلاح تسریع میکند که انرژی حاصل از این چرخه نورانی که از یکسو تجلیبخش و تقویتکننده خیر در جامعه است و از سوی دیگر پلیدی و حتی زمینههای شر را از جامعه میزداید، باعث میشود حرکت یکان یکان مردم و کلیت جامعه هر دو به سمت فلاح حرکتی پُرشتاب داشته باشند.