کد خبر : 91086 تاریخ : 1403/10/27 گروه خبری : جامعه |
|
بررسی الگوی رفتاری آمریکا در برخورد با ایران؛ باید از حصار تبلیغاتی آمریکایی-صهیونی خارج شویم |
|
نه، فرق هست [بین اینها]. فرقش این است که آمریکا اینجا تملّک کرده بود، از کف او و قبضهی او بیرون کشیده شد؛ کینهی او نسبت به کشور و انقلاب، کینهی شتری است و به این آسانیها دستبردار نیست.» در گفتوگو با خانم دکتر حکیمه سقای بیریا، استاد دانشگاه تهران و کارشناس مطالعات آمریکای شمالی، ریشه دشمنی و کینه آمریکا نسبت به انقلاب اسلامی و الگوی رفتاری آمریکا در برخورد با ایران را بررسی شده است که در ادامه میخوانید. چرا آمریکا از وجود یک ایران وابسته و استبدادی حمایت میکند و چه منافعی برای خود در این مدل روابط دنبال میکند؟ برای پاسخ به این سؤال شاید نیاز باشد که از محدوده جغرافیای ایران بیرون برویم و نگاهی دقیقتر داشته باشیم به اینکه اصولاً آمریکا روابطش را با کشورهای مختلف دنیا در طول تاریخ چگونه مدیریت کرده است. آیا یک الگویی در اینجا قابل دستیابی هست یا نه؟ آیا یک استمراری در روابط آمریکا با کشورهای مختلف در جهان از دوست و دشمن وجود داشته است یا نه؟ و سپس به مسئلهی ایران برگردیم. ایران هر دو وجه ممکن را در مورد رابطه با آمریکا تجربه کرده است. مردم ایران یک زمانی در کشوری زندگی میکردند که کاملاً وابسته به آمریکا بود و حتی میتوان گفت یکی از کشورهای دستنشاندهی آمریکا بود. این کشور خود را مسئول حفظ منافع آمریکا میدانست. بعد از انقلاب هم، به واسطهی انقلابی که به رهبری حضرت امام خمینی رحمهالله و مجاهدت مردم ایران صورت گرفت، ایران کاملاً از این وضعیت بیرون آمد و یک استقلال همهجانبه را تجربه کرد و در این مسیر حرکت میکند. پس من ترجیح میدهم که از دور به این قضیه نگاه کنم. این سؤال، سؤال منحصر به ما نیست. بسیاری از افرادی که روابط خارجی آمریکا را بررسی میکنند نیز همین سؤال را دارند. چرا در دولتهای مختلف آمریکا، چه دموکرات و چه جمهوریخواه، یک الگوی واحدی به نظر میرسد که استمرار پیدا میکند؟ آمریکا دست به یک سری اقداماتی میزند که در طول تاریخ تکرار میشود. تعداد کودتاهای آمریکا در دنیا و تعداد جنگهایی که آمریکا ایجاد کرده، قابل ملاحظه است. این مدل مداخلهای که آمریکا در امور داخلی بسیاری از کشورها انجام میدهد، به یک الگویی از حمایت از دیکتاتورها و مقابله با ملتهای مستقل تبدیل شده است. افرادی که روابط بینالملل و روابط خارجی آمریکا را مطالعه کردهاند، با این سؤال مواجه میشوند. کتابی که به نظرم خیلی مفید است و من در کلاسها در مواجهه با سؤالات دانشجویان به آن اشاره میکنم، کتابی است به نام «سیاست خارجی آمریکا در چشمانداز کشورهای دستنشانده، کشورهای دشمن و امپراتوری»، نوشتهی دو استاد روابط بینالملل، یکی از آنها آقای دکتر دیوید سیلوان، استاد روابط بینالملل در دانشگاه واشنگتن و دیگری آقای استفن مجسکی، استاد روابط بینالملل در دانشگاه ژنو است. این مطالعه نشان میدهد که آمریکا از ابتدا تا امروز به دنبال ایجاد یک نوع منحصر به فردی از امپراتوری بوده که در آن تلاش کرده شبکهای از کشورهای دستنشانده را ایجاد کند. این کشورهای دستنشانده به عنوان ستون حافظ منافع آمریکا در منطقه خود عمل میکنند. مسئله حکومت پهلوی دوم از بعد از کودتای 28 مرداد وارد این فضا میشود. یعنی آمریکا با استفاده از کودتای 28 مرداد سال 1332 عملاً جایگزین انگلیس در ایران میشود و ایران را وارد این نوع رابطه میکند. در این نوع رابطه، دقیقاً آن چیزی که مدنظر مقامات آمریکایی است، همانطور که حضرت آقا در سخنرانی خود در روز 19 دی در دیدار مردم قم فرمودند، این است که در سیاست خارجی حکومت پهلوی دوم صددرصد تابع منافع آمریکا بود. در این رابطه هیچ تخطیای وجود ندارد. این دقیقاً همان چیزی است که در تعریف کشور دستنشانده مدنظر است. در زمان حکومت پهلوی دوم، دو هدف عمده برای آمریکا متصور است: 1- حمایت از اسرائیل و 2- مقابله با کمونیسم. در این دو مورد، حکومت پهلوی دوم هیچ تخطی نمیکند و کاملاً این مسئولیت را به دوش میکشد. برای حفظ این رابطه، یک روی دیگر هم وجود دارد و آن وضعیت داخلی کشورهای دستنشانده است. آمریکا از یک سیستمی استفاده میکند که به صورت غیرمستقیم با استفاده از ابزارهای مختلف مداخلهی همهجانبهای در امور داخلی کشورهای دستنشانده انجام میدهد. هدف این مداخله، طولانی کردن عمر آن کشور دستنشانده است. این همان چیزی است که در سخنرانی حضرت آقا نیز اشاره شده بود که تلاش میشود هیچ صدای مخالفی وجود نداشته باشد. ما میبینیم که حزب توده کاملاً بعد از کودتای 28 مرداد حذف میشود و جبههی ملی منزوی و منفعل میشود. تنها جریان اسلامی باقی میماند و آن هم به خاطر عاملیت انسانی متفاوتی است که در این جریان وجود دارد. وقتی به سالهای پس از نهضت حضرت امام میرسیم، وضعیت کاملاً متفاوت میشود و این جریان اسلامی وارد فضای جهادی میشود و انقلاب اسلامی اتفاق میافتد. بنابراین این کاملاً منطبق بر الگویی است که روابط خارجی آمریکا با کشورهای مختلف وجود داشته است. ابزارهایی نظیر ایجاد ساواک بعد از کودتای 28 مرداد توسط افسران CIA، به وضوح نشاندهندهی مداخلهی آمریکا در امور داخلی کشورهای دستنشانده است. این الگو در کشورهای دیگر نیز مشاهده میشود، از آمریکای لاتین تا خاورمیانه و کشورهای مختلف در آسیا، آفریقا و اروپا. مستشاران نظامی آمریکا، که حضرت آقا به وجود 50 هزار مستشار نظامی در ایران اشاره کردند، برای کنترل ارتش به صورت غیرمستقیم عمل میکنند. ایران در آن زمان، کشوری بود که در رتبهی اول خرید سلاحهای آمریکایی قرار داشت و برای استفاده از این سلاحها نیازمند مستشاران نظامی آمریکا بود. بنابراین، یک سیستم وابستگی مطلق در امور داخلی کشورهای دستنشانده شکل میگیرد. این ابزارها، تداوم رابطهی دستنشاندگی و وادار کردن کشورها به ماندن در این مسیر را تسهیل میکنند. وضعیت نرمافزاری که در حکومت پهلوی دوم وجود داشت و حضور روشنفکران غربزدهای که این رابطهی وابستگی را تئوریزه میکردند، بیتأثیر نبوده و شاید بتوان گفت که این افراد موتور محرک این قضیه بودهاند. اگر یک کشوری اقداماتی شبیه به اقداماتی که مردم ایران انجام دادند، انجام دهد، معمولاً به صورت سختافزاری از وابستگی خارج میشود، اما در نرمافزار وابسته باقی میماند. اما در ایران، انقلابی اتفاق میافتد و کشور از این رابطه خارج میشود. در کتابی که اشاره کردم، عنوان میشود که از دید مقامات آمریکایی، چه کشوری دشمن است؟ بله، اگر ما به عنوان مردم ایران بخواهیم بگوییم چرا با آمریکا دشمنیم، دلایل زیادی داریم. میتوانیم از قبل از کودتای 28 مرداد شروع کنیم. رفتار آمریکا در آن زمان شاید خیلی متفاوت از رفتار دیگر کشورهای استعماری نبود. بعد از کودتای 28 مرداد، این رفتار استعماری به صورت غیرمستقیم ادامه پیدا کرد. پس از انقلاب، تلاشها برای مقابله با انقلاب، ایجاد کودتا، جنگ تحمیلی، و حمایت از صدام همهی اینها به شکل مستمر ادامه داشت تا به امروز. تحریمها و سایر دلایلی که مردم ایران برای دشمنی با آمریکا دارند، به وضوح قابل مشاهده است. اما اگر بخواهیم بررسی کنیم که چرا آمریکا با یک کشوری دشمن است، این یک سؤال متفاوت است. بنابراین در این کتاب عنوان میشود دشمنی آمریکا با کشوری به این دلیل است که آن کشور استقلال سیستماتیک داشته باشد. یعنی کشوری که در سیاست داخلی و خارجی در موضوعات مهم سیاسی و اقتصادی مغایرت داشته باشد با سیاستهای مورد نظر آمریکا، به عنوان کشور دشمن تلقی میشود. آیا جمهوری اسلامی این شرایط را بعد از انقلاب داشته است؟ بله، بنابراین در زمرهی کشورهای دشمن آمریکا قرار میگیرد. یک سیستم خصمانه، مشابه سیستمی که برای مداخله در امور داخلی کشورهای دستنشانده وجود دارد، برای مدیریت کشورهای دشمن شکل میگیرد. این شامل پروپاگاندا، تبلیغات سیاسی، تلاش برای ایجاد کودتا و تفرقه، و حمایت از حرکتهای تجزیهطلبانه است. در نهایت، وضعیت روابط آمریکا با کشورهای مختلف کاملاً قابل پیشبینی است. ایران به عنوان یک کشور با موقعیت جغرافیایی، جمعیتی و منابع طبیعی منحصر به فرد، از نظر آمریکاییها باید یک کشور کلاینس و دست نشانده باشد. اگر ملت ایران تصمیم بگیرد از این رابطه خارج شود، به کشور دشمن تبدیل میشود. آمریکا الان در شرایطی هست که به واسطهی انقلاب اسلامی و 46 سال مقاومت ملت ایران، این شبکه و نظام ظالمانه در معرض خطر قرار گرفته است. آن ضربهای که از انقلاب اسلامی خوردند، ضربه به کشور آمریکا به عنوان یک کشوری که در یک محدودهی جغرافیایی قرار دارد نیست. برای اینکه این ضربهای بود که به این نظام ظالمانهی سلطه در جهان، که اتفاقاً خودش را با ادبیات بسیار زیبایی به جهان عرضه میکند و مدعی رهبری جهان آزاد است، وارد شده است. بنابراین، انقلاب اسلامی یک چنین ضربهای به این نظام زده و به همین دلیل، ایران در معرض دشمنی آمریکا قرار گرفته است. چگونه کینهورزی آمریکا نسبت به انقلاب اسلامی ایران پس از گذشت بیش از چهل سال، بر سیاست خارجی این کشور هنوز تأثیر گذاشته است؟ ببینید، من یک کتاب دیگری را هم اشاره میکنم به آن، کتابی هست توسط یکی از تاریخنگاران جنگ آمریکا، خود ایشان هم یکی از افسران سابق ارتش آمریکا بوده. آقای بسویچ هست. ایشان بررسی میکند و میگوید از ابتدای پیروزی انقلاب، آمریکا وارد یک جنگ 40 ساله شده. کتاب ایشان البته در سالی منتشر میشود که انقلاب اسلامی 40 سالش شده بود. الان امروز اگر ما بخواهیم راجع به این موضوع صحبت کنیم باید بگوییم یک جنگ 46 ساله، یعنی چند روز آینده که ما برسیم به 22 بهمن انشاءالله خواهیم دید که ما وارد یک چنین فضایی هستیم. میگوید این جنگ از حملهی طبس آغاز شد و آمریکا از حملهی طبس بود که شکست خورد. یعنی درواقع اولین تجربهی شکست خودش را در خاورمیانه تجربه کرد. آمریکاییها قبلاً نظامیانشان، سربازانشان در خاورمیانه کشته نمیشدند. جنگهای آمریکا در جاهای دیگر دنیا تدارک دیده میشد. در ویتنام، کره و جاهای مختلف بود که این اتفاق میافتاد. اما از جنگ طبس، این حملهی طبس آمریکا که ناکام ماند، آمریکاییها وارد یک فضای متفاوتی شدند. آقای بسویچ، خودش یکی از تاریخنگاران منتقد سیاست خارجی آمریکا هست، میگوید به جای اینکه آمریکاییها از این وضعیت درس بگیرند و توجه بکنند که این رویکرد جنگطلبانه به حل مسائل خودشان در منطقهی خاورمیانه اشتباه است، درسی که اینها گرفتند این بود که نه، باید این وضعیت را تقویت کرد و باید وارد یک فضای جنگی متفاوتی شد. ایشان تمام جنگهایی که بعد از این در منطقهی ما اتفاق افتاده و آمریکا به نوعی در آنها دخالت داشته، به هر حال آمریکا به عنوان کشوری است که در یک زمانی در زمان جنگ سرد خودش را یکی از ابرقدرت میدانست و بعد از فروپاشی شوروی خودش را تنها ابرقدرت میداند. پای آمریکا در همهی این جنگها دیده میشود. شاید به نوعی حتی در شروع جنگها و در تداومش و در پایانش. جنگ بین ایران و عراق در ابتدای انقلاب را ایشان در این فضا قرار میدهد. یعنی درون این جنگ بیش از چهل ساله. جنگهایی که در لبنان، جنگ داخلی لبنان، جنگهایی که بعدها در افغانستان داشتیم، در عراق برای اشغال این دو کشور، جنگهای بعدی در لیبی و تمام اینها و امروز بحث غزه. اگر بخواهیم ادامهی این تحلیلی که آقای بسویچ دارد ارائه میدهد را داشته باشیم، چون ایشان زمانی این کتاب را نوشته که ما هنوز وارد فضای جنگ غزه نشده بودیم. باید بگوییم امروز جنگ غزه هم جنگ آمریکاست در عمل. رژیم صهیونیستی دارد آن را اداره میکند، اما در عمل آمریکاست که صحنهگردان این جنگ است. مسئلهی سوریه که ما در حال حاضر داریم و بعد این تقابلی که با ایران دارد اتفاق میافتد. همهی اینها برمیگردد به اینکه انقلاب اسلامی یک ضربهای به این نظام وارد کرد، نظامی که تلاش میکند یک شبکهای از کشورهای دستنشانده را در دنیا تدارک ببیند که حفظ منافع نامشروع آمریکا در اقصی نقاط دنیا بدون دغدغه و بدون کمترین مشکلی تداوم پیدا بکند. خب انقلاب اسلامی آمد و به این ضربه وارد کرد. و مسلماً این اتفاق باید بیفتد. نکتهی بعدی اینکه ما الان در شرایطی داریم زندگی میکنیم که حضرت آقا در صحبتهایشان فرمودند ما نیازمند این هستیم که امید را در نظر بگیریم. یکی از رویکردهایی که به ما امید میدهد این است که آیا مسیری که ما طی کردیم در انقلاب اسلامی، مسیر صحیحی بود یا نه. و اینکه جهان امروز نسبت به این مسیر چه میاندیشد؟ ببینید، آمریکاییها و صهیونیستها در تبلیغاتشان تلاش میکنند به ملت ایران و دیگر ملتها این را بقبولانند که آنچه که در ایران رخ داد اشتباه بود و این مسیر باید معکوس شود. یعنی ایران باید دوباره تبدیل بشود به کشوری که مسئولینش به حفظ منافع آمریکا بیندیشند به جای حفظ منافع ملی. آنها میخواهند با این تبلیغات کشور ما را به این سمت و سو ببرند. اما اگر ما نگاهی به واقعیتها در دنیا بیندازیم، میبینیم که جهان دارد از این نظم آمریکایی عبور میکند. دلیل اینکه آمریکاییها دارند دست و پا میزنند و همه جا را به آتش میکشند، به ویژه منطقهی ما، به واسطهی فعالیتهای رژیم صهیونیستی و مدیریت آمریکا، این است که این نظم از درون دچار اختلالی شده است. ما نشانههای این اختلال را میبینیم. جریانات مردمی در دنیا در حال شکلگیری و قدرتگرفتن هستند. مثلاً در دانشگاههای آمریکا، نماد مبارزهی فلسطینیها علیه رژیم صهیونیستی به طور فراگیر استفاده میشود و چفیه به نماد مبارزه برای رهایی فلسطین تبدیل شده است. این به خاطر جریاناتی است که در طول دهههای گذشته شکل گرفته و تلاش میکند جهانی که بر اساس نظم آمریکایی شکل گرفته را تغییر دهد. ما همچنین میبینیم که مبارزه برای عبور از نژادپرستی و ظلم علیه زنان در کشورهای توسعهیافته و غربی ــ که اینها همان کشورهای استعماری 500 سال گذشته هستند ــ در حال اتفاق افتادن است. این جریانات نشان میدهد که جهان در حال یک زایش دوباره است. ما داریم وارد فضایی میشویم که یک نظم جهانی جدیدی در حال شکلگیری است. اینکه جوانهای آمریکایی بتوانند فریاد بزنند که ما همه فلسطینی هستیم، نشاندهندهی این است که دارند از نرمافزار فکری که این شبکهی کشورهای دستنشانده را میخواهد مدیریت کند عبور میکنند. این نشاندهندهی امید به تغییر در جهان است به آن سمتی که جهان عادلانهتری را بتوانیم تصور کنیم. مسلماً انقلاب اسلامی و مردم ایران باید بزرگترین بازیگران در این مسیر باشند، چون اینها پیشگامان بودند و بزرگترین ضربه را به نظامهای ظالمانه زدند. برای اینکه به سمتی برویم که با امید پیش برویم و تلاش کنیم سیستم ظالمانهای که آمریکاییها سالهاست شکل دادهاند را تغییر دهیم، نیاز داریم از حصارهای تبلیغاتی که رسانههای صهیونیستی و آمریکایی برای ما ایجاد کردهاند، خارج شویم. این حصارها میخواهند به ما بقبولانند که اولاً شما تنها هستید. ثانیاً راه را اشتباه آمدهاید. ثالثاً مسیر پیش روی شما مسدود است. اما واقعیت این است که مسیر مسدود نیست و جهان در حال عبور از نظمهای ظالمانه است. زمانی که انقلاب پیروزی شد، در سال 1357 (1979 میلادی) روزنامهی واشنگتن پست سؤالی مطرح کرد: چه کسی ایران را از دست داد؟ این سؤال را برای یادداشتنویسان و سیاستمداران آمریکایی ارسال میکند و میگوید پاسخ را بفرستید برای چاپ در روزنامه. این نشاندهندهی این است ایرانی که مال آمریکا بود، مِلک آمریکا بود، حالا از دست رفته است و حالا باید به این پاسخ دهیم که چه کسی ایران را از دست داد. براساس مطالعاتی که در مورد استعمارزدایی از جهان داشتم و نشانههایی که الان مشاهده میکنم، امروز باید پرسش جدیدی در آمریکا مطرح شود، اینکه: چرا ما جهان را از دست دادیم؟ به همین دلیل است که آنها تلاش میکنند جهان را به آتش بکشند و از هر ابزاری برای حفظ قدرت خود استفاده کنند. ملتها باید از این حصارهای تبلیغاتی بیرون بیایند و از دور جهان را نظاره کنند. ما باید به عنوان انسانهایی که در این زمان زندگی میکنیم، انسانهای 533 ساله بشویم. چرا که نظم جهانی که امروز در مورد آن صحبت میکنیم، 533 ساله است. این نظم از سال 1492 و آغاز فرآیند استعمار غربی شکل گرفته و اکنون به پایان این مسیر نزدیک میشویم. اگر ما به عنوان انسانهایی که در این زمان داریم زندگی میکنیم، مسیری را که جهان از آن عبور کرده و به اینجا رسیده مطالعه نکنیم، نبینیم، نشناسیم و لمسش نکنیم، به همین واسطه است که میگویم انسان 533 ساله یعنی شما بشوید یک انسانی که کأنه تمام این مدت زنده بوده و همهی این مسیر را دیده است. اگر ما چنین انسانی نشویم، در ادامهی مسیر هم نمیتوانیم آن اثرگذاری را داشته باشیم. ممکن است راه را گم کنیم و این حصار تبلیغاتی که دور ما چیده میشود، ما را مجاب کند که مسیر را اشتباه آمدهایم و باید مسیر را تغییر بدهیم. ما باید به این نکته توجه کنیم که تجربهی انقلاب اسلامی ایران بخشی از تجربهی جهانی است. اینکه ایران به یک کشور دستنشاندهی حافظ منافع آمریکا تبدیل شود، تنها مختص ایران نیست، بلکه نمونههای بارزی از این وضعیت در دیگر کشورها نیز وجود دارد. انقلاب اسلامی ایران به وضوح اعلام کرد که استقلال میخواهیم، آزادی میخواهیم، جمهوری اسلامی میخواهیم و نه شرقی و نه غربی بودن را فریاد زد. ما نیاز داریم که این مسیر را طی کنیم. اگر این اتفاق بیفتد و ما ببینیم که مسیر پیش روی ما درست است و روندهای جهانی به ما کمک میکند تا به اهداف انقلاب اسلامی برسیم، آنگاه میتوانیم به نقاط قوت خود توجه کنیم و تلاش کنیم که به سمت آن اهداف حرکت کنیم. در این صورت، میتوانیم شاهد تحولاتی باشیم که از خاک و خاکستری که غربیها در دنیا ایجاد کردهاند، یک گلستان بیرون خواهد آمد. ما با فضایی مواجه خواهیم شد که همانطور که مردم ایران در زمان انقلاب از 19 دی 56 تا 22 بهمن 57 ورق را برگرداندند، ما نیز به جایی برسیم که این را در جهان نظارهگر باشیم که ورق برگردد. و واقعاً نظم ظالمانه به گونهای تغییر بکند که آمریکاییها مجبور بشوند از خودشان سؤال کنند چه کسی جهان را از دست داد؟ نه اینکه چه کسی ایران را از دست داد. چرا ایالات متحده از مسئولین ایرانی میخواهد منافع آمریکا را در تصمیمگیریهای خودشان مورد نظر قرار بدهند. و این رویکرد چه تأثیری بر حاکمیت ملی و مردمسالاری در ایران دارد؟ آمریکاییها با ایران به عنوان یک کشور دشمن مواجه هستند و ابزارهای مختلفی برای مقابله با آن در اختیار دارند. اگر ایران یک کشور دستنشانده بود، ابزارها متفاوت بود. مسئولین یک کشور دستنشانده، حفظ منافع آمریکا را وظیفهی خود میدانند. اما وقتی ایران کشوری مستقل است، آمریکاییها باید از ابزارهای دیگری استفاده کنند تا مسئولین کشور را وادار کنند که در راستای منافع آمریکا حرکت کنند. این انتظار آمریکاییها ناشی از این است که یا کشور مقابل آنها با آنها همراه است، یا اینکه آنها باید کشوری که تلاش میکند مستقل باشد را مجبور کنند تا با آنها همراه شود. بنابراین، ابزارهایی که استفاده میکنند، شامل دیپلماسی اجبار است. آنها از اهرمهای مختلف فشار مانند تحریم و تهدید نظامی استفاده میکنند. حتی ممکن است کشورهایی مانند رژیم صهیونیستی را به کار بگیرند تا ایران را تحت فشار قرار دهند. هدف این است که با استفاده از این ابزارها، مسئولین ایران دچار خطای محاسباتی شوند و به سمتی حرکت کنند که منافع آمریکا تأمین شود. اینگونه ممکن است مسئولین تصور کنند که برای حفظ برخی اهداف انقلاب، باید از برخی دیگر کوتاه بیایند. در حالی که دیپلماسی اجبار یکی از ابزارها در جعبه ابزار دشمنی آمریکا هست. اگر پای میز مذاکره هم بود، با ابزارهای فشار سعی میکنند طرف مقابل دچار خطای محاسباتی بشود. نگاه آمریکا به کشورهای دنیا یک نگاه دوگانه است. یا شما دوست و همراه ما هستید، یعنی در واقع کشور دستنشاندهای هستید. به واسطهی یک منظومهای از ابزارهای مدیریت، ما شما را به گونهای مدیریت خواهیم کرد که در فعالیتهای مختلف داخلی و بینالمللیتان، در سیاست داخلی و خارجیتان، حافظ منافع ما باشد. توجه داشته باشید که بحث نرمافزاری در هر سهی این قسمت نیز مهم است، یعنی به واسطهی یک نوع خاص از نرمافزار فکری، این اتفاق خواهد افتاد. اگر شما کشوری دشمن ما باشید، ما شما را اجبار خواهیم کرد به این مقوله. نکتهی قابل ملاحظه در بحث دیپلماسی اجبار، که در کتابهای متعددی در این زمینه مورد توجه قرار گرفته، این است که اگر آمریکا احساس کند دیپلماسی اجبار با مشکل مواجه میشود، زمانی است که آمریکاییها احساس کنند کشوری که مقابل آنهاست، عزم برای مقاومت دارد و احساس میکند توانایی برای مقاومت نیز دارد. به عبارت دیگر، عزم برای فعال کردن ابزارهای مقابله با اجبار، یعنی ابزارهایی که اجبار آمریکا را خنثی کند، وجود دارد. در کنار آن، احساس میکنند که این توانمندی نیز وجود دارد که تلاش آمریکا برای اجبار را خنثی کند. این موضوع در طول سالها در انقلاب اسلامی وجود داشته است. امروز نیز باید مسئولین ما و ملت ما توجه داشته باشند که این ظرفیت در انقلاب اسلامی و در ایران وجود دارد. میبینید که در ادبیات حضرت آقا در طول این سالها، تلاش بر این بوده که هر دو اتفاق بیفتد: عزم برای مقاومت و احساس توانمندی برای مقاومت. همچنین تلاش برای فعال کردن ظرفیتهایی که برای مقاومت وجود دارد و ایجاد فضای رشد و پیشرفت در کشور به واسطهی مقاومت. این مسلماً امکانپذیر است. بنابراین، انتظارات آمریکاییها به خاطر آن به اصطلاح دوبینی است که در سیستم آمریکایی و نگاه آمریکا به جهان وجود دارد. چه زمانی اینها از این عبور خواهند کرد؟ زمانی که یک بار دیگر سرشان به سنگ بخورد و تجربهای تلختر نسبت به انقلاب اسلامی داشته باشند. یعنی به جایی برسند که از یک جای دیگری ضربه بخورند که محاسبهاش را نمیکردند. توجه داشته باشید که بار دیگر عرض میکنم، آمریکای امروز از نظر اقتدار با آمریکای زمان کودتای 28 مرداد متفاوت است. با مطالعه نهادهای مختلف آمریکایی، ضعفهایی که در این نهادها وجود دارد را ملاحظه کنید. به عنوان مثال، فقط یک مورد خشونت جنسی را در ارتش ملاحظه کنید و ببینید که این چه بلایی بر سر ارتش میآورد. همچنین، بحث خودکشی در ارتش و روحیهی ارتش را در نظر بگیرید. آنچه که از آمریکا به ما مخابره میشود با واقعیت زمین تا آسمان متفاوت است. آمریکایی که در مقابل ماست، با آمریکای زمان ابتدای جنگ سرد قابل مقایسه نیست. خب، این ضعفها تلاش میشود از چشم ما پوشانده شود. آن چماق و هویج که آمریکاییها همیشه از آن حرف میزنند، در دست گرفته میشود. گاهی آن چماق بزرگتر است و تلاش میشود فشارها حداکثریتر باشد، و گاهی هویج مثلاً آبدارتر است، ولی در عمل سیستم همان است. آمریکاییها باید یک بار دیگر سرشان به سنگ بخورد و در مقابل ملت ایران به جایی برسیم که انتظار داشته باشیم، شاید امید داشته باشیم که این آمریکاییها نیز سر تعظیم فرود بیاورند در مقابل مقاومت ملت ایران. فعلاً در فضایی هستند که در واقع تلاش میکنند این اتفاق نیفتد. متنی را میخواندم که در یکی از این اندیشکدههای نزدیک به دولت ترامپ نوشته شده بود. یک فرد اسرائیلی در آن متن گفته بود که ایران نقطهی تلاقی دو محور مقاومت است. خب، محور مقاومت که همهمان میدانیم، چون بحث غرب آسیاست، شامل حماس، حزبالله و دیگران میشود. از طرفی، گفته بود که یک محور دیگری هم وجود دارد که در مقابل نظام سلطه و نظام آمریکایی ایستاده است و آن ایران، چین و روسیه است. یعنی هر دو را با هم میبیند. چرا؟ چون میخواهد ظرفیتهای مقاومت ایران را در همهی موارد محدود کند. به دولت آقای ترامپ پیشنهاد میدهد که شما باید نگاهتان به ایران این باشد که یک راهبرد منسجمی داشته باشید و ایران را به عنوان نقطهی تلاقی این دو محور ببینید. این دو را جدای از هم نبینید. خب، مسئولین ما اگر بخواهند یک نگاه راهبردی به مقاومت در مقابل آمریکا داشته باشند، باید این دو محور را در کنار هم ببینند و تلاش کنند تقویت کنند. مسلماً تمام ظرفیتهایی که درون کشور وجود دارد، نیازمند تقویت هستند و باید از آنها حفاظت شود. مهمترین اتفاقی که باید بیفتد تا ما به این وضعیت برسیم، این است که از آن حصار تبلیغاتی آمریکایی-صهیونیستی خارج شویم که خیلی وقتها به زبان خودمان به ما مخابره میشود. از نظر شما ملت ایران در ادامه مسیر انقلاب، چه نقش و رسالتی باید ایفا بکنند؟ من فکر میکنم در خلال بحث خودم این نکته را عنوان کردم که امروز ما یک رسالت در پیش داریم. این رسالت به خاطر ایستادگی ملت ایران در انقلاب اسلامی و در 46 سال عمر جمهوری اسلامی به ما محول شده است. این رسالت این است که این راهی که آمدیم را ادامه دهیم و مردم دنیا را در این مسیر تنها نگذاریم. بسیاری در دنیا تلاش میکنند، نه به صورت انفرادی، بلکه به صورت فعالیتهای اجتماعی، که جهان یک بار برای همیشه از آن نظم استعماری که 533 سال بر جهان حکمفرما است عبور کند. بسیاری از این افراد در خود کشورهای غربی نشستهاند، دانشگاههای کشورهای غربی مشغول نوشتن کتاب و مطالعه هستند و فریاد اینها شنیده میشود. اتفاقی که باید بیفتد این است که ما توجه داشته باشیم که این مسیر باز است. راه برای حرکت شاید هموار نباشد، اما به واسطهی فعالیتها و مقاومتهای ما میتواند هموار شود. آیندهای که ما امید داریم، آیندهای است که زایش جدیدی اتفاق بیفتد و یک نظم جهانی عادلانه برقرار شود. این نیازمند این است که ملت ایران عزمش را برای مقاومت قویتر کند و تلاشش را برای عملیاتی کردن و بالفعل کردن ظرفیتهایی که وجود دارد بیشتر کند. |
لینک | |
https://sepehrgharb.ir/Press/ShowNews/91086 |