کد خبر : 45013 تاریخ : 1400/6/6 گروه خبری : جامعه |
|
قفسه |
|
حکایتی چند از گلستان سعدی حکایت از باب چهارم در فواید خاموشی مگوی اندُه خویش با دشمنان که «لاحَول» گویند شادیکنان جوانی خردمند از فنون فضایل حظی وافر داشت و طبعی نافر، چندان که در محافل دانشمندان نشستی، زبان سخن ببستی، باری پدرش گفت: ای پسر تو نیز آنچه دانی بگوی، گفت: ترسم که بپرسند از آنچه ندانم و شرمساری برم. نشنیدی که صوفیی میکوفت زیر نعلین خویش میخی چند؟ آستینش گرفت سرهنگی که بیا نعل بر ستورم بند ناخوشآوازی به بانگ بلند قرآن همیخواند. صاحبدلی برو بگذشت گفت: تو را مشاهره (1) چندست؟ گفت: هیچ. گفت: پس این زحمت خود چندین چرا همیدهی؟ گفت: از بهر خدای میخوانم. گفت: از بهر خدای مخوان. گر تو قرآن بدین نمط خوانی ببری رونق مسلمانی (1) مشاهره: اجرت، مزد |
لینک | |
https://sepehrgharb.ir/Press/ShowNews/45013 |