بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد، پسر را گفت: باید که این سخن با هیچکس در بین ننهی. گفت: ای پدر فرمان تو راست، نگویم ولیکن خواهم مرا بر فایده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت: تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه.
حکایتی چند از گلستان سعدی
حکایت از باب چهارم در فواید خاموشی
مگوی اندُه خویش با دشمنان
که «لاحَول» گویند شادیکنان
جوانی خردمند از فنون فضایل حظی وافر داشت و طبعی نافر، چندان که در محافل دانشمندان نشستی، زبان سخن ببستی، باری پدرش گفت: ای پسر تو نیز آنچه دانی بگوی، گفت: ترسم که بپرسند از آنچه ندانم و شرمساری برم.
نشنیدی که صوفیی میکوفت
زیر نعلین خویش میخی چند؟
آستینش گرفت سرهنگی
که بیا نعل بر ستورم بند
ناخوشآوازی به بانگ بلند قرآن همیخواند. صاحبدلی برو بگذشت گفت: تو را مشاهره (1) چندست؟ گفت: هیچ. گفت: پس این زحمت خود چندین چرا همیدهی؟ گفت: از بهر خدای میخوانم. گفت: از بهر خدای مخوان.
گر تو قرآن بدین نمط خوانی
ببری رونق مسلمانی
(1) مشاهره: اجرت، مزد
شناسه خبر 45013