باید از مرزها گذشت و قصه جنگ را به گوش دنیا رساند
یک نویسنده داستانهای پایداری گفت: کمکم باید از مرزها گذشت و قصه جنگ را به گوش دنیا رساند و با زبان ادبیات و داستانهای موفق نهفقط دوستان، بلکه کسانی که از حقایق بیخبر بودهاند و حتی مخالفان را نیز به چالش کشید.
واقعیت پیروزی انقلاب ما و هشت سال جنگی که دشمنان با نابرابری تمام بر مردم ما اجبار و تحمیل کردند، روایتی سرشار از درس است. درس غرور و افتخار در عین مظلومیت، درس پایداری در مقابل قدرتهای جهانی با اتکا به ایمان، ایمانی که به ایستادگی در مسیر حق داشتیم و پشتمان به قدرت بیپایان الهی گرم بود.
حال که سالها از دوران پیروزی انقلاب و اتمام جنگ گذشته، دنیا باید صدای ما را بشنود؛ صدای سرافرازی و مظلومیت. سرافرازی مردان و زنانی که با دست خالی مقابل دنیا ایستادند و مظلومیت بیمانندی که با کشتارهای وحشتناک، بمباران ناجوانمردانه و غیر انسانی شهرها تجربه کردیم.
تاریخ کوتاه انقلاب سراسر شگفتی است و این داستان واقعی نباید خاک بخورد و به فراموشی سپرده شود، باید از ابزارهای قدرتمند و اثرگذار برای انتقال این واقعیات شگفت به تمام دنیا استفاده کرد؛ آرمان صدور انقلاب بدون استفاده از این ابزارها در حد ادعا باقی خواهد ماند.
در این میان هنر داستان و روایت، نقشی کمنظیر دارند. در این شماره به سراغ بانوی نویسندهای رفتهایم که با قلمش قصههای دفاع مقدس و مقاومت را به آن سوی مرزها رساند.
* لطفاً برای آشنایی بیشتر خوانندگان، ابتدا در مورد خودتان و آثارتان اطلاعاتی در اختیار ما بگذارید؛ دانستن سن، شغل و دغدغههای ذهنی شما برای مخاطب جالب و احتمالاً مفید است.
رقیه کریمی هستم، کارشناس ارشد مترجمی زبان عرب و به دو زبان فارسی و عربی در حوزه داستان کوتاه مقاومت قلم میزنم. چند کتاب تألیف به زبان فارسی و چند کتاب به زبان عربی نوشتهام که در کشور لبنان چاپ شدهاند؛ عناوین کتابهایم «در ره منزل لیلی»، «وقتی سفر آغاز شد» و «ماه پشت ابر بود» است. همچنین در «پانصد صندلی خالی» خاطرات روزانه زن سوری از سه سال محاصره روستای الفوعه به دست جبههالنصره را جمعآوری و ترجمه کردم که اسفندماه 98 توسط انتشارات شهیدکاظمی چاپ شد. عناوین کتابهایی که به زبان عربی نوشتم «ارجوک لا تمت» و «عند الساعة التاسعة الاربعا» و چند داستان پراکنده در مجموعه داستانهای مختلف عربی هستند. درحال حاضر هم آخرین اثرم در شرف چاپ است، در جشنوارههای مهم داخلی و خارجی در بخش داستان کوتاه نیز جزء برگزیدهها بودهام.
* از بین سوژههای گوناگون چرا این موضوعات را برای قلم زدن انتخاب کردید؟
خیلی از موضوعات خوب دیگری هم برای نوشتن هستند که قطعاً سایر نویسندهها این عرصهها را بهخوبی پُر میکنند. من حوزه ادبیات پایداری را انتخاب کردم، چون هنوز حرفهای ناگفته زیادی بر زمین مانده و دلیل اینکه نوشتن به زبان عربی برای من پُررنگتر از نوشتن به زبان فارسی شده نیز همین موضوع است.
کمکم باید از مرزها گذشت و قصه جنگ را به گوش دنیا رساند و با زبان ادبیات و داستانهای موفق نهفقط دوستان، بلکه کسانی که از حقایق بیخبر بودهاند و حتی مخالفان را نیز به چالش کشید.
این قسمتی از یک جنگ فرهنگی بزرگ است که من تصمیم گرفتهام تا جایی که میتوانم با سلاح قلم در این میدان یک سرباز باشم.
* بین نویسنده و آثارش علقه و ارتباط ویژهای هست، شما چه حسی به آثارتان داشته و کدامیک از آنها را بیشتر دوست دارید؟ برای مخاطب شما کدام جذابتر بوده است؟
احساس نویسنده به داستانش شبیه احساس مادر به فرزند است. احساس خالق بودن باعث میشود که نویسنده تمام آثارش را دوست داشته باشد؛ اما گذشت زمان مثل آینه نقاط ضعف هر کار را بیشتر به نویسنده نشان میدهد. من تمام داستانهایی که به زبان عربی در مورد شهدای ایران و یا جبهه مقاومت نوشتهام را دوست دارم، چون مخاطب این داستانها بهسرعت با آن ارتباط برقرار کرد و این یعنی من موفق بودهام.
* چطور از بازخوردهای مخاطبان مطلع میشوید؟
گاهی داستانهایی که به زبان عربی مینویسم، بهسرعت در بین دوستان منتشر میشود و گاهی بعد از انتشار به دست خودم میرسد و من متوجه میشوم در فضای مجازی سرعت نشر بالایی داشته که این نشانه علاقهمندی مخاطب و همچنین موفق بودن داستان در رسیدن به هدفم بوده است.
* برای مخاطب خاص مینویسید یا عموم مردم؟
مخاطب من عموم مردم هستند، مردم را دست کم نباید گرفت. گاهی همین آدمهایی که به نظر ما عادی بهشمار میآیند، در درون خودشان خاصترین آدمها هستند.
مگر نه اینکه بزرگترین حماسهها را همین مردم عادی رقم زدهاند؟ داستانهای من از نوجوانان تا رزمندههای مقاومت و حتی رزمندههای قدیمی مقاومت، زنان خانهدار، مادرها، دانشگاهیان و هر قشری که به مقاومت ایمان داشته باشد، مخاطب دارد و از قشرهای مختلف تابهحال واکنشهایی دیدهام که من را برای ادامه راه امیدوارتر کرده است. 10 سال بوده که نوشتن در جبهه زبان عربی را شروع کردهام، شاید این موضوع باعث شده باشد در بخش فارسی کمی کمرنگتر باشم و این کمرنگی به معنای در میدان نبودن نیست، بلکه انتخابیتر و گزینشیتر شده است. اما مطمئنم جریانی که شروع کردهام، جریان درستی است که جای خالی آن از مدتها پیش واضح بود و وقتی دیدم میتوانم در این عرصه وارد شوم، آستینها را بالا زدم و منتظر کسی نماندم.
منتظر نماندم که سازمان، ارگان یا نهادی به این نتیجه برسد که کمکم باید ادبیات مقاومت ما جهانی شود و صدای شهدای ما به گوش دنیا برسد. شاید سالها زمان ببرد تا مسئولان به این نتیجه برسند، درحالی که وقت محدود است و من نمیتوانستم منتظر کسی بمانم، بنابراین بهتنهایی شروع کردم و موفق بود.
در داستانهایی که به زبان عربی و برای مخاطبان برونمرزی مینویسم، یک اتفاق جالب افتاده؛ اتفاقی که شاید بتوان گفت یک تلفیق است. نویسنده عرب با زبان عربی و براساس روشهای عربی مینویسد، اما من با زبان عربی و براساس شیوههای فارسی مینویسم که شکل جدیدی از داستان در فرم ایجاد شده است. فرمی که برای مخاطب عربزبان جدید بوده و بهشدت مورد استقبال قرار گرفته، بهطوری که از بعضی دوستان شنیدم برخی نویسندگان مقاومت در لبنان سعی میکنند داستانهایی با فرم داستانهای من بنویسند و این یعنی موفقیت.
* آیا ذائقه مردم به آثار شما جهت میدهد و یا شما برای تغییر ذائقه مردم تلاش دارید؟
حوزه کار من داستان کوتاه است. نمیتوان جنگ را با تمام تلخیهایش بهصورت روایتی تاریخی برای تمام مخاطبین جذاب کرد؛ شیوه داستانی روش صید مخاطب است و در خلال داستان، حقایق زیادی از جنگ را بیان میکنم.
اجازه دهید یک مثال بزنم، چند سال پیش بعد از یک داستان کوتاه در مورد اسرای ایران در اردوگاههای مخوف صدام یک جوان از اردن برای من نامه نوشت و پرسید آیا این فقط یک قصه بود و یا اینکه واقعیت داشت؟ من برایش توضیح دادم که این فقط یک قسمت کوچک از اتفاق دردناکی بود که در جنگ ما افتاد. واکنش این شخص که نه هموطن ما بود و نه هممذهب ما، جالب بود؛ برای من نوشت ما و پدران ما را بهدلیل تمام بدیهایی که به شما کردیم، ببخشید! میدانم بخشیدن ما سخت است، اما شما دوستداران مکتب اهل بیت هستید، پس میتوانید ما را ببخشید.
قطعاً اگر زبان جذاب حادثه و داستان نبود، ما شاهد جملات اینچنینی نبودیم. چراکه تاریخ مخاطبان خاص خودش را دارد و اگر آدمها با علاقه تاریخ را ورق میزدند، شاید امروز شاهد اینهمه تکرار حوادث مشابه تاریخی نبودیم، اما زبان داستان جذاب است و راهکاری موفق.
* به افرادی که علاقهمند به قلم زدن در این حوزه هستند، پیشنهاد میکنید از کجا شروع کنند؟
به کسانی که علاقهمند به ورود به عرصه ادبیات مقاومت خصوصاً در بخش داستان کوتاه هستند، توصیه میکنم ابتدا با خودشان حسابکتاب کنند و ببینند برای چه میخواهند وارد این عرصه شوند. آیا به مقاومت ایمان دارند؟ آیا برای ادای دین به راه شهدا میخواهند کاری بکنند؟ این اهداف خوب است، اما اگر تواناییهای لازم برای ورود به این عرصه را نداشته باشند، نتیجه برعکس میشود. نتیجه داستانهایی ضعیف خواهد شد که در این سالها بهشدت به کیفیت داستان دفاع مقدس آسیب وارد کرده است. بنابراین فقط علاقه کافی نیست و اگر میبینند نمیتوانند در این زمینه کاملاً موفق باشند، بهتر است وارد این عرصه نشوند. اگر استعداد و توانایی لازم را داشتند، احتیاج به تجربه و آموزش دارند، بنابراین عجول نباشند. تجربه نشان داده است که حتی بهترینها وقتی به پشت سر نگاه میکنند، بر این باورند که اگر دوباره برگردند، آثار نخست را بهتر خواهند نوشت.
توصیه بعدی این است که منتظر نمانند. اگر حس کردند جایی میتوانند وارد شوند و کار مهمی ارائه کنند، منتظر این نمانند که کسی از آنها بخواهد. گاهی سالها زمان میبرد تا مؤسسات و نهادها به نتیجهای که امروز ممکن است یک نویسنده برسد، برسند و نویسنده زمان برای منتظر بودن، ندارد.
* سخن پایانی
حمایت از نویسندهها بحثی بوده که سالها حتی از زمان نظامی عروضی و چهارمقالهاش مطرح است، اما هنوز به آن نتیجهای که باید، نرسیدهایم. نویسندهای که دغدغه نان دارد، مثل کاتب چهارمقاله نظامی عروضی بهجای نوشتن حکم سلطان، خواهد نوشت: «آرد تمام شد!». نویسندهای که با خستگی کار میخواهد دست به قلم ببرد، بخش عمدهای از توان جسمی و روحی خود را صرف کرده است، برای حمایت از نویسندهها باید برنامهای اندیشیده شود و این متفاوت است از حمایتهای بیاصولی که از هر کتاب ضعیفی صورت میگیرد که خود یک آسیب است. عدم حمایت در زمانی که باید حمایت شود و حمایت در زمانی که باید در کیفیت اثر سختگیری کنیم، ما را از رسیدن به نتیجه مطلوب دور میکند.