سپهرغرب، گروه فرهنگی :یازدهمین چاپ کتاب «ذوالفقار؛ برشهایی از خاطرات شفاهی حاج قاسم سلیمانی» به اهتمام علی اکبریمزدآبادی منتشر شد.
انتشارات یازهرا(س) یازدهمین چاپ کتاب «ذوالفقار؛ برشهایی از خاطرات شفاهی حاج قاسم سلیمانی» به اهتمام علی اکبریمزدآبادی را با شمارگان 6 هزار نسخه، 248 صفحه و بهای 28 هزار تومان منتشر کرد. دهمین چاپ این کتاب امسال با همین مشخصات منتشر شده بود. انتشارات یازهرا(س) نخستین چاپ این کتاب را بهار سال گذشته (1398) با شمارگان دو هزار و 500 نسخه و بهای 24 هزار تومان منتشر کرده بود.
این کتاب خاطراتی را برای نخستینبار از دوران دفاع مقدس تا مجاهدتهایی را که در جبهه مقاومت سوریه و عراق شکل گرفت، بیان میکند. همه خاطرات و گفتارهای این کتاب از دل صحبتهای حاج قاسم و سخنرانیهای او استخراج شدهاند. 100 صفحه این کتاب به انتشار تصاویری خاص و ناب از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی اختصاص پیدا کرده و همچنین محمدعلی صمدی؛ نویسنده و پژوهشگر حوزه دفاع مقدس نیز مقدمهای ویژه بر این کتاب نوشته است.
اکبریمزدآبادی همچنین کتاب «حاج قاسم؛ جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی» را نیز در همین انتشارات منتشر کرده که تاکنون 23 چاپ را پشتسر گذاشته است.
کتاب با معرفی اجمالی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی آغاز میشود. عناوین برخی از خاطرات منتشر شده در این کتاب، از این قرار است: «نمیخواهم برگردم کرمان»، «گسترش سازمان رزم سپاه»، «عملیات طریقالقدس»، «اولین عملیات تشکیلاتی»، «فکر کردند موجی شدهام»، «سخنرانی در 23 فروردین 1362»، «سنگری تاریخی»، «عبد به معنایی حقیقی»، «سجده شکر کردیم»، «تا ابد شرمندهام»، «برشی از کربلای 4»، «مالکاشتر لشکر ثارالله»، «سخنرانی بعد از عملیات کربلای 5»، «چرا به سوریه وارد میشویم؟»، «مرام جمهوری اسلامی»، «ارزش حفظ نظام»، «اصل، ولایت فقیه است»، «حریف تو من هستم»، «باید بدانیم و بفهمیم» و...
یکی از خاطرات سردار با عنوان مرام شیعه، مندرج در صفحه 132 کتاب به شرح زیر است: «ما یکی از اشرار بزرگ سیستان و بلوچستان را که سالها بهدنبال او بودیم که هم در مسئله قاچاق مواد مخدر، خیلی فعالیت میکرد و هم از تعداد زیادی از بچههای ما را شهید کرده بود، با روشهای پیچیده اطلاعاتی برای مذاکره دعوت کردیم به منطقه خاصی و پس از ورود آنها به آنجا، او را دستگیر کردیم و به زندان انداختیم. خیلی خوشحال بودیم. او کسی بود که حکمش مثلاً پنجاهبار اعدام بود.»
در جلسهای که خدمت مقام معظم رهبری رسیده بودیم، من این مسئله را مطرح کردم و خبر دستگیری و شرح ماوقع را به ایشان گفتم و منتظر عکسالعمل مثبت و خوشحالی ایشان بودم. رهبری بلافاصله فرمودند: «همین الان زنگ بزن آزادش کنند!»
من بدون چونوچرا زنگ زدم، اما بلافاصله با تعجب بسیار پرسیدم: آقا چرا!؟ من اصلاً متوجه نمیشوم که چرا باید این کار را میکردم؟ چرا دستور دادید آزادش کنیم؟
رهبری فرمودند: «مگر نمیگویی دعوتش کردیم؟» بعد از این جمله، من خشکم زد. البته ایشان فرمودند: «حتماً دستگیرش کنید.» و ما هم در یک عملیات سخت دیگر دستگیرش کردیم. مرام شیعه این است که کسی را که دعوت میکنی و مهمان تو است؛ حتی اگر قاتل پدرت هم باشد، حق نداری او را آزار بدهی.»
شناسه خبر 26847