یادداشت کیانوش کیانی هفتلنگ درباره سفرنامه «خانم! فردا کوچ است»
زائران روزگار ما یادداشتهایی از زیارت اربعین برای آیندگان به یادگار بگذارند
سپهرغرب، گروه کافه کتاب: کیانوش کیانی هفتلنگ، پژوهشگر و فرهنگپژوه در یادداشتی به سفرنامه سکینه سلطان ملقب به وقارالدوله با عنوان «خانم! فردا کوچ است» پرداخته است. وی میگوید: «از نکات خواندنی در این سفرنامه ثبت تاریخ، شرح روزانه سفر، نام دقیق شهرها و بعضی روستاها و بیان حال و هوای دقیق زیارت است.»
کیانوش کیانی هفتلنگ، پژوهشگر و نویسنده: سفرنامهها منابع ارزشمند اطلاعات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی هستند که زمان و مکان جغرافیایی خاصی را به روشنی پیش چشم مخاطب میگذارند. اهمیت سفرنامهها بر اساس دانش، جهانبینی و تخصص سفرنامهنویسها روشن میشود. از گزارشهای موجود چنین برمیآید که اندکی از سفرنامههای ایرانی را زنان نوشته اند. موضوعی که از تاخیر در سوادآموزی آنها حکایت دارد. همین تعداد معدود و محدود سفرنامهها هم عمدتا توسط همسران پادشاهان یا خوانین و صاحبمنصبان و به طور کلی طبقات بالای اجتماعی نوشته شدهاند.
سفرنامه وقارالدوله (سکینه سلطان) و خاطرات بیبی مریم و بیبی کوکب بختیاری نمونههایی از این دست هستند. در گزارش سفرشان مطالب مهمی از اوضاع سیاسی و اجتماعی و آداب و رسوم و اوضاع کشور در دوره صفویه و قاجاریه ارائه دادهاند. ارتباط جهانگردان فرنگی با درباریان سبب شد تا زنان درباری دوره قاجار - همان زنانی که برای رفتن به جایی یا با تخت روان حمل میشدند یا سوار بر اسب، قاطر و شتر با خدم و حشم مخصوص حرکت میکردند و ملازمان با فریادهای بلند در کوچه و بازار راه میافتادند و دورباش و کورباش میگفتند - هم قلم به دست بگیرند و سفرنامههایی به یادگار بگذارند. در بیشتر این سفرنامهها تصویر کاملی از طبقات پایین جامعه وجود ندارد. ولی با این همه امروزه پژوهشگران نکتهسنج میتوانند بسیاری از مسائل پنهان آن روزگار را از لابهلای سطور و از دل این سفرنامهها بیرون بکشند.
سفرنامه پیش رو یکی از دو سفرنامه سکینه سلطان مقلب به وقارالسلطنه است. این سفرنامه در دوره ناصری نوشته شده است. در سفرنامه مزبور هیچگونه پیچیدگی در ساخت و بافت عبارتهای آن وجود ندارد و با نثرهای منشیانه رایج در زمان نگارنده تفاوت اساسی دارد. جملههایش ساده، کوتاه و صادقانه است و به زبان گفتار و محاورهای گرایش اساسی دارد. تجزیه و تحلیل سبکشناسی، توجه به اماکن جغرافیایی، تاریخی و مذهبی، توجه به آداب و رسوم و مسائل فرهنگی مردم مناطق مختلف، وضعیت راهها و حمل و نقل، داد و ستد، نوع غذا و معیشت مردم، خلعت دادن مهتران به کهتران و دهها نکته دیگر را میتوان در سطر سطر این سفرنامه دریافت؛ به گونهای که گویی سفرنامه آینهای است از وضعیت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی دوره قاجار و اطلاعات فراوانی از تاریخ، جغرافیا، تاریخ و فرهنگ مردم ایران، عراق و سوریه کنونی را میتوان از میان سطور آن بیرون کشید.
نویسنده زن جوانی است که با نگاه کنجکاو و گاه پرغرولند و گلایه خود مخاطب را به سفری میبرد و با نگاه جستوجوگرش دنیایی را میگشاید با اسامی و رسم و رسوم عجیب و غریب و مکانهای قدیمی آشنا میکند. در این سفرنامه از نکات خواندنی ثبت تاریخ، شرح روزانه سفر، نام دقیق شهرها و بعضی روستاها و بیان حال و هوای دقیق زیارت است که با همراهی گروهی از نزدیکان عازم سفر به عتبات و حج میشود و ماجراهایی را رقم میزند که در سفرنامه خود سعی کرده بخشی از آن را به نگارش دربیاورد.
یکی از نکاتی که درباره سفر در مسیر کربلا به آن اشاره شده است، بیمار شدن زائران است: «بعد از خواب وقت چای بود که حاجی مجید آمد، گفت باقیمانده کرایه پانزده لیره است که میخواهم یکشنبه حرکت کنیم. برای اربعین شما را به کربلا برسانم... صبح برخاسته عطش داشتم. قدری هندوانه خوردم که تب بروز کرده. پناه بر خدا...» سختی راه و دشواری مسیری که طی میشد هم در سفرنامه ذکر شده است: «امروز باید به شعبه برویم. صبح سوار شده به راه افتادیم. بعد از طی مقداری مسافت ما را پیاده نمودند. نماز خوانده و سوار شدیم. راه این منزلها خاک زرگری است. بسیار زمینها خوشگل است. ولی برای پیادهها سخت است تا ساق پاهایشان توی خاک فرو میرود.»
جزئیات خوبی از مسیر اسامی شهر یا روستاهای سر راهها و وصف نکات جالبی از آنها هم خواندنی است: «باید به لحنه برویم. پنج ساعت از شب گذشته، سوار شدیم تا دو ساعت از دسته گذشته. وارد لحنه شدیم. سیاه چادر زیادی اینجا بود. آب خوبی دارد. چاه متعدد دارد. آبش گواراست. دوغ ترش خوبی آوردند...»
در گذشته رسم بود برخی از اعیان و اشراف پیکر مردگان خود را طبق وصیت متوفی به کربلا میبردند تا در صحن مطهر امام حسین(ع) دفن شود؛ گاهی نیز زائر در مسیر راه فوت میکرد که همراهان تصمیم میگرفتند در صحن نجف یا کربلا به خاک سپرده شود: «امروز حاجی آقا برای آوردن جنازه مرحومه والده به طرف خانقین عرب و عجم رفتند. دوازده روز سفر ایشان طول کشیده. روز پانزدهم همین ماه معاودت نموده. جنازه را آورده بودند. جناب آقای آقا سید هاشم خدام اصرار کردند که در همین صحن مطهر دفن کنید. اخوی هم اصرار زیاد نمودند. من هم راضی شدم.»
اما آنچه از ورود به کربلا مینویسد هم خواندنی است: «... به باغات کربلا رسیدیم. تا به جای ایستادن عربانه وارد شدیم. دیدیم آقا سید باقر. سیده خانم استقبال آمده بودند. سیده خانم مرا که دید قدری گریه کرده. به اتفاق آمدیم به حرم حضرت امام حسین (ع) مشرف شده،»
شاید امروز قدری عجیب به نظر برسد که عدهای از اشراف و درباریان خطر بیماری و مسیر پرخطر سفر از تهران به نجف و کربلا را به جان میخریدند تا موفق به زیارت حرم امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) بشوند. امروز دیگر سفر به عراق دشوار نیست و زمان زیادی هم لازم نیست صرف شود تا به زیارت امامان شیعه در عراق رفت. با این حال مرور آنچه در گذشته روی داده جالب و خواندنی است تا درکی از حال و هوای زائران دیروز داشته باشیم. به نظرم زائران روزگار ما هم خوب است یادداشتهایی از این سفر زیارتی را با ذکر جزییات برای آیندگان به یادگار بگذارند.
شناسه خبر 60290