شناسه خبر:85165
1403/5/4 13:19:58

روزنامه‌نگاران دوم خردادی همانطور که دوم خرداد را نقطه عطفی برای توسعه سیاسی خود می‌دانند، شاید بعد از انتخابات ریاست جمهوری 1403 دوباره فیل‌شان یاد بلبشوی رسانه‌ای دوران آقای خاتمی بیفتد. آن‌ها که خود را رکن چهارم دموکراسی می‌دانستند، نوعاً اگر هم در آن واویلای رسانه‌ای واقعیات سیاسی را می‌فهمیدند به مردم نمی‌گفتند و به جای آن شب و روز مشغول عملیات رسانه‌ای مثل ایجاد تقابل‌های غیر واقعی و یا تعیین مصداق‌های نادرست آن بودند. آن‌ها مرحوم علامه مصباح یزدی را مصداق تمامیت‌طلبی می‌نامیدند و از رفتارهای ناجوانمردانه مانند تهمت زدن و دادن القاب زشت به ایشان ابائی نداشتند. امروز هم همان روزنامه‌نگار کذایی با درست کردن تابوهائی مثل فیلترینگ و گشت ارشاد پیداست که سیر قهقرائی‌اش را ادامه داده است.

آقای مهرداد خدیر که از روزنامه‌نگاران زمان خاتمی است طی مقاله‌ای در روزنامه «هم‌میهن» ابتدا اسلام سیاسی را به دو دسته معتدل و تندرو تقسیم می‌کند و سپس از آقای محمدمهدی میرباقری؛ استاد فقه و فلسفه دو نقل قول می‌کند؛ نخست آنکه ملت ایران برای رسیدن به فرهنگ جدید [اسلام حداکثری] آماده گرسنگی کشیدن است و دوم آنکه مثنوی را باید با انبر گرفت و تفکر مثنوی باطل و عرفانش حداقلی است!

این دو نقل قول این زمینه را فراهم می‌کند که آقای میرباقری را به اقتدارگرایی و بنیادگرایی و به کمک این اتهام ایشان را به تمدن‌ستیزی و داشتن زاویه با رهبری، متهم می‌کند و سپس میرباقری را که استادان برجسته بسیاری داشته است، شاگرد مکتب فکری سید منیرالدین هاشمی می‌داند که در سال 79 از دنیا رفته است. او دلش تاب نمی‌آورد و بار دیگر برچسب زاویه با رهبری و بنیادگرایی شبه اخوانی را مطرح می‌کند و در آخر او را مخالف مفهوم مجهولی تحت عنوان «روحیه تکثرگرای ایرانی» می‌شمارد. (روزنامه هم‌میهن، 27 تیر 1403، صص 2و3)

اتهام تمدن‌ستیزی

آقای خدیر، چرا نگران تمدن‌ستیزی در اندیشه آقای میرباقری است؟ مگر اسلام حداکثری که مورد تأکید آقای میرباقری است و یا اندیشه «رهبری تکامل عینی جامعه» سیدمنیرالدین، مصداق تمدن‌ستیزی است؟ اگر هم نگران وارد آمدن لطمه به تمدن غرب هستید پس مصیبت آمریکا برای هیروشیما، فروریختن ابربمب‌های آمریکایی بر غزه بی‌دفاع و مفاسد اخلاقی مغرب‌زمین را از نظر دور ندارید! اگر هم اسلام را قبول داریم که فکر شیعی و اسلام سیاسی به‌دنبال ایجاد تمدن اسلامی است.

نگاهی به علم دینی

اگر به‌دنبال نقد و سنجش اندیشه «جهت‌داری علوم اسلامی» سید منیرالدین یا به تعبیر امروزی «علم دینی» هستید چرا به آثار صاحب‌نظرانی مانند آقای عبدالحسین خسروپناه و دکتر مهدی گلشنی رجوع نمی‌کنید؟ استاد خسروپناه می‌گوید اندیشه سید منیرالدین معروف به «فرهنگستان علوم اسلامی» یا «جهت‌داری علوم» باید ثابت کند که دین نه تنها در مقام گردآوری و انتخاب موضوع بلکه در مقام روش‌شناسی اثبات علوم هم نقش تعیین‌کننده دارد. (خسروپناه 204:1394) از آن طرف دکتر گلشنی فیزیکدان و نظریه‌پرداز علوم دینی می‌گوید جوزف تامسون فیزیکدان انگلیسی و کاوفمان آلمانی هر دو درباره پرتوهای کاتدی تحقیق می‌کردند اما کاوفمان چون تحت تأثیر پوزیتیویسم فقط به امور مشاهده‌پذیر تکیه می‌کرد، نپذیرفت که ذره جدیدی به نام الکترون را کشف کرده است. (گلشنی 365:1402) این یعنی به تعبیر دکتر گلشنی «جهان‌بینی فرد» حتی در نتیجه‌گیری یا به عبارتی روش‌شناسی اثبات علوم پایه هم ایفای نقش می‌کند. به هر حال کسی افکار سید منیرالدین را به طور دربست تأیید نکرده و تابوسازی از اندیشه او بدون نقد دقیق آن نوع دیگری از جریان تقابل‌سازی‌های غیر واقعی است.

اتهام زاویه با رهبری

از اتهام تمدن‌ستیزی جالب‌تر نگرانی مقاله از بابت به‌اصطلاح زاویه آقای میرباقری با رهبری است. اگر واقعاً زاویه با رهبری را مذموم می‌دانیم پس لااقل در تشخیص مصداق‌های آن دقت کنیم. چرا آقای میرباقری مصداق زاویه با رهبری است؟ اگر دفاع از اسلام حداکثری زاویه با رهبری محسوب می‌شود که رهبری به‌عنوان رئیس نظام اسلامی، پرچمدار اسلام حداکثری است و اگر منظورتان حرف تندی است که درباره مثنوی مولوی گفته شده، بهتر است آن را به مفهوم ظاهری‌اش حمل نکنیم، زیرا آقای میرباقری در حوزه اسلام حداکثری می‌خواهد بگوید نمی‌توان از تفکر عرفانی تصوف، اسلام حداکثری تمدن‌ساز استخراج کرد؛ زیرا به تعبیر میرباقری «اسلام و عرفان تصوف» حداقلی است. شکایتی که امام خمینی (ره) از آب کشیدن ظرف خانه‌شان توسط قشریون می‌کردند نه به‌دلیل ظاهر آن کار بلکه به‌دلیل مخالفت قشریون با ورود اسلام به عرصه سیاسی بود وگرنه سیره ایشان به تبع اجداد طاهرینش بر این قرار داشت که از احساسات شخصی صرف نظر کند.

«سنجش اندیشه تصوف»

اگر منظور از زاویه با رهبری، نظر رهبر درباره مثنوی معنوی است، آقای میرباقری نمی‌گوید در مثنوی، اصول دین و معرفت توحیدی یافت نمی‌شود بلکه بنا به خود مقاله مذکور می‌گوید از عرفان حداقلی، اسلام حداکثری منتج نمی‌شود کما اینکه می‌شود پرسید تا به حال چند مراد صوفی، مریدانشان مجاهد فی سبیل‌الله از کار درآمده است؟ در طول تاریخ از خانقاه، انجمن فراموشخانه به‌وجود آمده اما رهبران معتقد به اسلام سیاسی به عرصه نرسیده است. آن گرسنگی، تشنگی و ساده‌زیستی که متصوفه متحمل می‌شود باعث پیشرفت اسلام سیاسی نمی‌شود؛ زیرا تصوف و به تعبیر آقای میرباقری، عرفان حداقلی با تأثیرپذیری از عناصر غیر اسلامی مانند رهبانیت مسیحی تمایلی به ورود به امور سیاسی از خود نشان نمی‌دهد.

از سوی دیگر مسئله تساهل از نوع شیخ ابوالحسن خرقانی هم در تمام دوران بعد از انقلاب اسلامی مورد تأکید محافل روشنفکری و به‌خصوص مستشرقان بوده است. مفهوم تساهل در واقع یک مفهوم اخلاقی است ولی در عالم سیاست باید به چهارچوب قانون دربیاید. اخلاق روشنفکری لیبرال با تمسک به مفهوم تساهل صوفیانه، سیره ائمه اطهار را هم با وجود سعه صدر واسعه‌شان به عدم تساهل متهم می‌کند چه رسد به اسلام سیاسی. بعد از ائمه در حالی که در عمل یعنی در عرصه سیاسی به‌خصوص در غرب که تجربه قوی قانون‌گرایی دارد همانطور که جان لاک می‌گوید آزادی بدون قانون وجود ندارد.

«علت‌یابی»

آقای خدیر می‌خواهد با دلایل سست از آقای میرباقری تابوی عجیب و غریبی مانند فیلترینگ و گشت ارشاد درست کند تا در وهله نخست اگر بتواند از به مسند رسیدن آقای میرباقری در جبهه پایداری جلوگیری کند چون می‌داند او با استفاده از اختیارات قانونی مجلس با برنامه‌های جناح متبوع آقای خدیر مقابله خواهد کرد.

دوم اینکه آقای خدیر، آقای میرباقری را بیشتر مرید سید منیرالدین می‌داند تا علامه مصباح. مگر تفکر هر دوی این اندیشمندان در راستای اسلام سیاسی و حداکثری نیست؟ شاید او می‌خواهد جامعه به یاد برخورد ظالمانه و غیر مستدل جناح دوم خرداد با علامه مصباح نیفتد ولی دلیل اصلی این تابوسازی این است که از قوت گرفتن بیشتر اسلام حداکثری جلوگیری شود؛ زیرا علم سلطان است یعنی موجب تسلط بر امور است و سید منیرالدین هم به‌دنبال دستیابی به کاخ بلند علوم اسلامی بود. البته بنیانگذار اصلی اسلام حداکثری در دوران معاصر، امام خمینی رحمت‌الله علیه بود و میرباقری بالطبع پیرو ایشان هم هست با این تفاوت که غوغا علیه میرباقری هزینه خاصی در پی ندارد.

*نادر نوری

شناسه خبر 85165