محمدرضا سرشار، نویسنده، منتقد ادبی و قصه گوی خاطره ساز«قصه ظهر جمعه» درباره دلایل افول عصر طلایی قصه گویی در صداو سیما میگوید.
چند روز پیش بود که با چند نفر از نوجوانان دهه هشتاد و دهه نودی به صورت اتفاقی درباره قصه گویی و قصه هم کلام شدیم. فضای گفت و گوی جدی بیشتر از یکی دو دقیقه طول نکشید و در جواب این که قصههای رادیویی و تلویزیونی را دنبال میکنید پاسخ منفی دادند و در نهایت نامی از قصه گوهای برجسته این روزها را در خاطر نداشتند.
هر چند نمیتوان برای نتیجهگیری درباره قوت و ضعف هنر قصهگویی به جامعه آماری کوچک استناد کرد اما این موضوع در دهه شصت و هفتاد متفاوتتر بود. هرچند ورود فناوری جدید را میتوان یکی از عوامل اصلی کم شدن مخاطبان رادیو و تلویزیون بدانیم اما با کنار گذاشتن این معضلات بازهم شاهد ضعف هنر قصه گویی در این روزگار هستیم. دهه شصت و هفتاد را میتوان عصر طلایی رادیو و تلویزیون ایران دانست، آن روزهای پرخاطره قصه گوییهای جذاب ذهن و دل مخاطبان را به سمت خود جلب میکرد.
بهرام شاه محمدلو یا همان آقای حکایتی در برنامههای مختلف از جمله زیر گنبد کبود با صدا و لحن خاصش در قصه گویی، بچهها را پای تلویزیون میکشاند، عمو راستگو که روحانی خنده رویی بود هم قصههای مختلفی را با نقاشیهای جذابی که روی یک تخته کوچک میکشید به مخاطبانش که کودکان و نوجوانان بودند، هدیه میداد، ظهرهای کشدار و داغ جمعه را هم محمدرضا سرشار با صدای ماندگارش برای همه کودکان و نوجوانان دهه شصت و هفتاد، دوست داشتنیتر میکرد وگیتی خامنه مجری محبوب تلویزیون برای کودکان و نوجوانان خاطره میساخت و شبها مریم نشیبا بود که با اجرای شب بخیر کوچولو از طریق امواج رادیو برای بچهها قصه میگفت. اجرای صمیمی او به شکلی بود که بیشتر بچههایی که به صدایش گوش میدادند این احساس را داشتند که مادری مهربان بالای سرشان نشسته و با صدای دوست داشتنیاش برای آنها قصه میگوید.
همه این برنامهها علاوه بر سرگرم کردن مخاطبان به انتقال ارزشها، آگاهی و فرهنگ کمک میکردند اما با گذشت زمان و ظهور رسانههای دیجیتال، این هنر داستانی کهن، کم رنگ شد و جای خود را به فرمتهای جدید و کوتاهمدت داد. هر چند امروز همچنان مسئولان صداوسیما سعی دارند با تولید برنامههای قصه محور مخاطبانی را جذب کنند اما در این میان ضعفهای مختلفی وجود دارد که باعث میشود این برنامهها از استقبال آن چنانی برخوردار نبوده و به عبارتی روشن با شکست مواجه شود. احیای هنر قصه گوییهای جذاب در رادیو و تلویزیون مستلزم بازگشت به اصول بنیادین داستانپردازی، پرورش نسل جدید نویسندگان و توجه به ارزشهای فرهنگی است. تنها از این طریق میتوان به بازسازی ارتباط عمیق با مخاطبان و انتقال پیامها و ارزشهای ماندگار پرداخت. در غیر این صورت، این هنر داستانی کهن در لایههای تاریک فراموشی خواهد رفت.
برای بررسی دلایل افول دوران قصهگوییهای جذاب در صداوسیما و همچنین آسیب شناسی وضعیت کنونی این هنر در کشور با محمدرضا سرشار، نویسنده، منتقد ادبی و راوی شناخته شده قصههای شنیدنی کشورمان به گفت وگو پرداختهایم که در ادامه گوشهای از آن را میخوانید.
**چرا امروز دیگر در رادیو و تلویزیون مانند دهه 60 و 70 خبری از برنامههای قصهمحور نیست؟
برای پاسخ به این سوال باید مقدمهای نسبتاً طولانی را بیان کنم. قصه جذاب همیشه مخاطب را با خود همراه کرده، چه در برنامههای رادیویی، چه سریال و چه گفتوگوهای روزمره ما با یکدیگر. رادیو و تلویزیون همواره با کمبود مجریانی که قادر به خوانش درست شعر و قصه باشند، روبه رو بودهاند. قبل از انقلاب، در رادیو افرادی فعالیت داشتند که شعرخوانی اصولی و درست را بلد بودند به عنوان مثال یکی از آنها در برنامه «گلها» به اجرای برنامه میپرداخت.
خوانش درست شعر و قصه کار بسیار سختی است تا جایی که حتی بعضی از شاعران، شعر قدما را خوب نمیخوانند. در برنامههای رادیویی، ما زمانی شاهد موفقیت یک برنامه با محوریت قصهگویی هستیم که مجری علاوه بر صدای خوب، قادر به صحیحخوانی شعر و قصه باشد که این صحیحخوانی خودش مقولهای طولانی است.
دست به قلم بودن قصه گوها تا چه حد میتواند در موفقیت این قبیل برنامهها مؤثر باشد؟
اتفاقاً یکی از نکات دیگری که رمز موفقیت بعضی از قصهگوهای ما شده همین نکته است. آنها خودشان دست به قلم هستند و علاوه بر آشنایی با اصول قصهگویی و فنون داستاننویسی، خودشان هم نویسندههای خوبی هستند. تفاوت میان اجرای داستان توسط یک داستاننویس و یک فرد معمولی بسیار زیاد است. در حال حاضر در صدا و سیمای ما به ندرت مجریهایی داریم که هم صدای خوبی داشته باشند و هم بتوانند داستان را خوب اجرا کنند. این مجریها هنوز روح ادبیات را نمیشناسند و از جنس ادبیات نیستند. به همین دلیل نمیتوانند با متن رابطه برقرار کنند. وقتی قصهگو نتواند با متن، رابطهای صمیمی برقرار کند، او و متن مانند دو غریبه روبه روی هم قرار میگیرند و قصهگو فقط کلمات را به زبان میآورد و قادر به انتقال حس و عاطفه کلمات نیست. ما باید به این نکته مهم توجه کنیم که هر کلمه حقی دارد، هر کلمه بار عاطفی و انرژی خاص خودش را دارد. کلمات دارای سایهروشنها و هالههایی در اطراف خودشان هستند. گاهی یک کلمه در جملات مختلف حالتهای متفاوتی به خودش میگیرد و با توجه به تمام مواردی که به آنها اشاره شد، باید کلمه را بشناسیم و متفاوت اجرا کنیم.
**پس در متن یک داستان ما باید در اصل تکتک کلمات را اجرا کنیم؟
بله دقیقاً. در متن یک داستان ما باید در اصل تکتک کلمات را اجرا کنیم، نه جمله به جمله و سطر به سطر آن را. من زمانی که «قصه ظهر جمعه» و یا دیگر برنامههای قصهمحور رادیو یا تلویزیونی را اجرا میکردم، قبل از برنامه برای تکتک کلمات، دقیقترین نوع اجرای کلمه را در جمله پیدا میکردم. البته در این میان تعدادی از کلمات هم باید خیلی معمولی و به سادگی در قالب یک جمله بیان میشد. در هنرهای دیگر مانند دوبله نیز باید به همین شکل عمل کنیم اما در این فضا هم ما با آسیبهایی ازجمله غریبه بودن دوبلور با روح کلمات روبه رو هستیم. برای تولید یک اثر شنیدنی در قالب قصهگویی، دوبله و حتی خوانندگی، هنرمندی که در آن عرصه فعالیت میکند باید قادر به برقراری ارتباط با کلمات باشد و به تعبیر داستانگوها، هنرمند این حوزه باید متن را از آن خود کند و بعد از این مرحله است که میتواند آن متن را درست و اصولی اجرا کند.
**هماکنون نبود قصهگوی خوب باعث دوری برنامههای رادیویی و تلویزیونی قصهمحور شده یا عوامل دیگری در این زمینه دخیل است؟
قصهگوی خوب هست ولی تعداد آنها بسیار کم است. ما نیاز به پرورش اصولی قصهگو داریم. اگرچه نزدیک به 20 سال، جشنواره قصهگویی توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار میشود و به تازگی نهاد کتابخانهها چنین جشنوارهای را برگزار کرده، اما کشف این استعدادها باید به صورت هدفمندتری دنبال شود.
**علاقهمندان به این حوزه چگونه میتوانند به یک قصهگوی موفق تبدیل شوند؟
هنر، یک مهارت است. قصهگویی هم از این موضوع مستثنا نیست. هر مهارتی با مهیا کردن زمینههای آن قابل آموختن است. امکان ندارد فردی در یک رشته هنری تلاش کند و در آن رشته که به آن علاقهمند است موفق نشود. البته در این میان باید به نکتهای مهم اشاره کنم و آن هم این است که برای آموختن هر هنر باید علوم مربوط به آن را با دقت فراگرفت. تمرین، تمرین، تمرین، راز موفقیت هر هنر است. این تمرین و پشتکار در هر هنری باید ادامهدار و هر روزه باشد. یک خواننده حرفهای اگر هر روز تمرین نداشته باشد، بیتردید موفق نمیشود. قصهگو هم همزمان با یادگیری فنون قصهگویی باید هر روز تمرین کند.
**و سخن پایانی
سخن پایانی بنده با مسئولان است و آن هم این است که ما آموزش را نباید تعطیل کنیم. در هنرهایی مانند قصهگویی نیاز به ابزار و امکانات آن چنانی مثل سینما و موسیقی نیست، پس هر جایی میتواند پایگاهی برای آموزش اینگونه هنرها باشد. باید به این موضوع اهتمام زیادی داشته باشیم تا این هنر دوستداشتنی روز به روز شاهد شکوفایی بیشتری باشد.
منبع: خبرگزاری ایسنا
شناسه خبر 85780