با زبان طنز؛
«بچههای داجسیتی» به کتابفروشی آمدند
این کتاب طنز، داستان سه نوجوان است که اتفاقات بامزه، تلخ و شیرینی در محله و مدرسه رقم میزنند و سپس تحتتاثیر دوستان شهید خود به جبهه میروند. بعد از آموزش عازم منطقه شده و در عملیاتی اسیر میشوند و در نهایت پس از امضای قطعنامه به خانه و میهن بازمیگردند.
«بچههای داجسیتی» با لحنی شیرین و طنزآمیز به دنیای نوجوانان دهههای قبل میپردازد که برای خواننده خواندنی و خاطرهانگیز است. این اثر در دو فصل با عنوانهای «روزی روزگاری در داجسیتی» و «روزی روزگاری در دوکوهه» نوشته شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «اسلحههای بابام فرق داشتن بستگی داشت با کی چقدر دشمن باشه؛ پنیسیلین مخوفترین سلاحش بود؛ بهخصوص پنیسیلین یک میلیون و دویست هزار تا دشمن در تیررس قرار میگرفت چشمهاش برق میزد. انگار نوعی حس غریزی تو وجودش زنده میشد که میتونستی اون رو در لبخندی که روی لبش مینشست حس کنی…»
ارسال
نظر
*شرایط و مقررات*
کلمه امنیتی را بصورت حروف فارسی وارد
نمایید
بعنوان مثال : پایتخت ارمنستان ؟ ایروان
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین
(فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر
شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای
نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.