گروه رسانه ای سپهر

آخرین اخبار:
شناسه خبر:99123
مهارت‌های زندگی/ بخش نخست؛ خودآگاهی

خودآگاهی؛ درک عمیق «منِ فعلی» و نخستین گام برای تبدیل شدن به «منِ مطلوب»

مهارت‌های زندگی، کلید عبور از «دانستن» به «توانستن» در عمل است
خودآگاهی؛ درک عمیق «منِ فعلی» و نخستین گام برای تبدیل شدن به «منِ مطلوب»

ما سال‌ها برای یادگیری ریاضی، تاریخ و علوم تلاش می‌کنیم، اما آیا کسی به ما یاد داده که چگونه استرس امتحان آخر هفته را مدیریت کنیم؟ یا چگونه وقتی از کاری که دوست نداریم و در آن احساس نارضایتی می‌کنیم، کنار بکشیم؟ دنیای امروز پر از پیچیدگی است؛ از فشار شبکه‌های اجتماعی گرفته تا تغییرات سریع شغلی. در این محیط، تنها داشتن دانش کافی نیست؛ بلکه باید بدانیم با دانش خود چه کار کنیم.
برای مثال، یک فرد را در نظر بگیرید که در سخنرانی، با وجود تسلط کامل بر محتوا، به‌دلیل مدیریت نکردن استرس، صدایش می‌لرزد. اینجاست که مهارت‌های زندگی اهمیت می‌یابند. در این لحظه، مهارت‌های زندگی هستند که باید با کسب آن‌ها روابط و کارهای خود را مدیریت کنیم.
سازمان جهانی بهداشت (WHO) دقیقاً به همین دلیل 10 مهارت حیاتی را تعریف کرده که این‌ها صرفاً تئوری نیستند؛ بلکه ابزارهایی عملی هستند که به ما کمک می‌کنند نه‌تنها در برابر چالش‌های زندگی مقاومت، بلکه آن‌ها را به فرصت‌هایی برای رشد تبدیل کنیم.
با توجه به اهمیت این موضوع، تصمیم گرفتیم تا در سلسله گزارش‌های اختصاصی، به تشریح دقیق این 10 مهارت بپردازیم و در هر شماره، لزوم و فواید یکی از آن‌ها را بررسی کنیم.
به همین منظور، در این شماره از روزنامه سپهرغرب و گفت‌وگو با دکتر تقی ابوطالبی؛ عضو هیئت‌علمی دانشگاه فرهنگیان، روان‌شناس و مشاور خانواده نخست در مقدمه‌ای به تعریفی از مهارت و لزوم کسب آن پرداخته و سپس به سراغ نخستین و شاید مهم‌ترین این مهارت‌ها، یعنی «خودآگاهی» رفتیم تا ببینیم چطور می‌توانیم فرمان زندگی خود را محکم‌تر در دست بگیریم.
** لطفاً در ابتدا توضیح دهید که مفهوم «مهارت» چیست و چه تفاوتی با «دانش» دارد؟
در حقیقت، مهارت یعنی توانایی اجرای عملی و کاربردی یک دانش نظری. دانش، آن چیزی است که ما به‌صورت تئوری کسب می‌کنیم؛ اما مهارت یعنی قابلیت پیاده‌سازی موفقیت‌آمیز آن علم در عمل. این تبدیل دانش نظری به اجرا، در هر حوزه‌ای از خیاطی تا گویندگی، مهارت نامیده می‌شود.
* حال، با توجه به اهمیت روزافزون این مفاهیم، «مهارت‌های زندگی» دقیقاً شامل چه توانایی‌هایی می‌شوند و چرا امروزه این قدر مورد تأکید قرار می‌گیرند؟
مهارت‌های زندگی مجموعه‌ای از توانایی‌ها هستند که به فرد کمک می‌کنند تا بتواند با واقعیت‌های پیرامون خود، ارتباطی سازنده برقرار کند و با آن‌ها سازگار شود. هدف این مهارت‌ها این است که فرد بتواند در برابر فشارهای روانی محیط، واکنش‌های مثبت و مفیدی نشان داده و مأموریت‌های اصلی زندگی خود را به نحو احسن انجام دهد.
* آگاهی داشتن از مهارت‌های زندگی چه فوایدی دارد؟
آگاهی از مهارت‌های زندگی باعث می‌شود که فرد بتواند مسئولیت‌های اجتماعی‌اش، چه معلم باشد چه پزشک، را به نحو احسن انجام دهد؛ حتی اگر با مشکلات اقتصادی یا مسائل شخصی مواجه باشد. این مهارت‌ها به او توانایی مقابله با عوامل تنش‌زا را می‌دهد تا این مشکلات نتوانند به نقش اصلی و حرفه‌ای او لطمه‌ای وارد کنند.
مهارت‌ها چند کارکرد اساسی دارند. کارکرد نخست، «ارتقایی» است. این کارکرد باعث افزایش اعتماد به‌نفس، عزت نفس، خودباوری، و احساس «خودکارآمدی» می‌شود. به بیان ساده، فرد با کسب این مهارت‌ها به «من می‌توانم» می‌رسد و این منجر به ارتقای سطح وجودی او می‌شود.
* کارکرد دوم چیست؟ آیا این دو کارکرد مرتبط با هم هستند؟
کارکرد دوم، سازگاری با واقعیت‌های محیطی و اجتماعی است. اما باید تفاوت بنیادین میان «سازگاری» و «سازش‌کاری» را درک کنیم.
*بسیاری این دو مفهوم را یکی می‌دانند. تفاوت کلیدی این دو در چیست؟
سازش‌کاری به این معناست که فرد موقعیتی را صرفاً به‌دلیل شرایط موجود، بدون قید و شرط می‌پذیرد، در حالی که از آن متنفر است و تحت فشار روانی قرار دارد؛ این امر می‌تواند منجر به تنش درونی و عقده‌های روانی شود اما سازگاری، انطباق آگاهانه و عالمانه با موقعیت است. انسان سازگار، اگر در شرایط فعلی نقصی ببیند، خودش در رفتار یا نگاهش چرخش ایجاد می‌کند تا با واقعیت منطبق شود و موجب رشد و تعالی خود گردد.
*آیا مثالی برای درک بهتر «سازگاری آگاهانه» دارید؟
بله. یکی از مراجعان من خانمی بود که از رفتارهای همسرش ناراضی بود. به جای پذیرش کورکورانه یا تنش مداوم، ما با تمرکز بر نکات مثبت و اطمینان‌بخش همسرش، زمینه را برای پذیرش واقعیت و انگیزش او به رفتار مشابه فراهم کردیم. این یعنی مثبت‌اندیشی و پذیرش واقعیت که نقطه مقابل منفی‌نگری است و نهایتاً به «انطباق سازنده» منجر می‌شود.
* مفهوم سازگاری با واقعیت در مقابل سازش‌کاری. آیا می‌توانید با مثالی ملموس، عمق این پذیرش آگاهانه را برایمان روشن سازید؟
این تفاوت حیاتی است. سازش‌کاری یعنی پذیرش دردناکِ یک موقعیت غیرقابل تغییر اما سازگاری یعنی تطبیق هوشمندانه با واقعیت موجود.
تصور کنید فردی دچار سانحه‌ و قطع نخاع شده؛ او نمی‌تواند دوباره راه برود. اگر تمام روز بگوید «ای کاش دوباره می‌توانستم راه بروم»، این همان رنج ناشی از «ای کاش» است. سازگاری یعنی پذیرش این واقعیت جدید: «امروز شرایط من این است.» در اینجا، باید با داشته‌های فعلی زندگی را ادامه داد و به‌دنبال جنبه‌های مثبت موجود بود تا سلامت روان حفظ شود.
سازگاری یعنی تنظیم و مدیریت فشارها (تنش‌ها) تا به نقطه انفجار نرسیم و بتوانیم از داشته‌هایمان به بهترین شکل بهره ببریم. این پذیرش واقعیت است، نه فرار از آن.
*خب اکنون به کارکردهای دیگر مهارت‌های زندگی بپردازیم.
علاوه بر کارکرد «ارتقایی» و کارکرد «سازگاری» که قبلاً گفتیم، سومین کارکرد حیاتی مهارت‌های زندگی، «تقویت فرایند اجتماعی شدن و مشارکت‌های سازنده» است.
وقتی فردی مهارت‌های ارتباطی مؤثر، نقد منصفانه و فن بیان را بلد باشد، جمع او را می‌پذیرد و او نیز جامعه را می‌پذیرد. این باعث می‌شود که فرد در جامعه مفید و ارزشمند باشد و مسیر ارتقای شغلی او باز شود. ما مراجعانی داریم که با وجود سال‌ها سابقه، به‌دلیل نداشتن مهارت‌هایی مانند نقد مؤثر و موقعیت‌شناسی، در همان جایگاه ابتدایی مانده‌اند، در حالی که فردی با مهارت‌های ارتباطی پیشرفت کرده است.
* حال که اهمیت این مهارت‌ها روشن شد، سازمان جهانی بهداشت فهرستی از 10 مهارت اصلی را معرفی کرده، لطفاً این 10 مهارت را نام ببرید و موردی که اکنون قصد داریم عمیق‌تر بررسی کنیم را انتخاب بفرمایید.
سازمان جهانی بهداشت 10 مهارت کلیدی را معرفی کرده؛ خودآگاهی، روابط بین فردی، ارتباط مؤثر، تصمیم‌گیری، حل مسئله، مدیریت هیجانات، مقابله با استرس، همدلی، تفکر خلاق و تفکر نقاد (نقد مؤثر).
ما می‌توانیم بر «خودآگاهی» تمرکز کنیم.
* بسیار خوب، بفرمایید «خودآگاهی» به چه معناست و چه چیزی در دل این مهارت نهفته است؟
همان‌طور که امیر کلام، حضرت علی (ع) فرموده‌اند: رحم الله امراء علم من این و فی این والی این؛ «خدا رحمت کند کسی را که بداند کجا بود، کجا است و به کجا می‌رود.» خودآگاهی؛ شناخت دقیق نقاط ضعف و قوت فرد در تمامی ابعاد است، نگرش‌ها، عقاید، اندیشه‌ها، هیجانات و توانایی‌ها.
به زبان ساده، یعنی فرد دقیقاً بداند در حال حاضر کیست. این شناخت باید شامل دانستن نقاط قوت برای افزایش آن‌ها و نقاط ضعف برای مدیریت یا تبدیل آن‌ها به قوت باشد. این صرفاً پذیرش تعریف دیگران نیست، بلکه شناخت دقیق و بی‌پرده از درون است. به‌عنوان مثال، فرد باید بداند که آیا هیجانی است یا خیر، آیا در برابر دروغ واکنش شدیدی نشان می‌دهد یا خیر. این شناخت باید به مدیریت آن منجر شود.
* پس خودآگاهی یعنی درک فرد از خودش و حسی که بر اساس آن درک در او ایجاد می‌شود؟
این برداشت از خود، احساسات او را شکل می‌دهد. یک فرد خودآگاه می‌داند که اگر صحنه تصادف را ببیند به هم می‌ریزد و چون این را می‌داند، عمداً خود را در آن موقعیت قرار نمی‌دهد. او خود را می‌شناسد و بر اساس این شناخت، رفتارش را مدیریت می‌کند.
* این شناخت عمیق از خود، چه سودی برای عملکرد فرد در جامعه و زندگی دارد؟
خودآگاهی، هسته اصلی است. زمانی که فرد به شناخت دقیق از خود می‌رسد، نه‌تنها تصویری قوی از خود در ذهنش شکل می‌گیرد (اعتماد به‌نفس، عزت نفس و خودپنداره مثبت)، بلکه این شناخت قوی باعث می‌شود فرد در تعاملات اجتماعی قوی‌تر عمل کند. او می‌داند در چه جایگاهی قرار دارد، اما گذشته‌اش را فراموش نمی‌کند؛ صرفاً با واقعیت امروزش زندگی می‌کند.
* این خودآگاهی چگونه در فرد شکل می‌گیرد و آیا این مفهوم با صفاتی مانند «خودشیفتگی» اشتباه گرفته نمی‌شود؟
فرایند شکل‌گیری خودآگاهی در بستر تربیتی و شخصیتی انسان در دوران کودکی آغاز می‌شود؛ خانواده، مربیان و مدرسه نقش اصلی را ایفا می‌کنند. ما باید در عمل، با رفتارمان، الگوی خودشناسی باشیم؛ مثلاً والدین باید در جمع به نقاط قوت و ضعف خود اشاره کنند تا الگوی صحیحی برای فرزندان فراهم شود.
اما نکته بسیار مهم، تفاوت آن با خودشیفتگی (نارسیسیسم) است. خودشیفته خود را عقل کل می‌داند، انعطاف‌پذیر نیست و منتقد را پس می‌زند. در مقابل، فرد خودآگاه ضعف‌هایش را می‌شناسد، آن را می‌پذیرد و در صدد اصلاح آن برمی‌آید. او از نقد استقبال می‌کند و حتی تشکر می‌کند، چراکه می‌داند نقد، مسیری برای رشد است. فرد خودآگاه، اهل مشورت و پذیرش آرا و عقاید دیگران است، در حالی که فرد خودشیفته به‌دلیل احساس خلأ درونی، از موفقیت دیگران حسادت می‌کند.
* پس خودآگاهی به معنای داشتن یک ملاک ارزشی درونی است که فرد بر اساس آن رفتار می‌کند و در برابر فشارها مقاوم است، درست است؟
کاملاً درست است. افراد خودآگاه معمولاً خوشبین هستند، نیمه پر لیوان را می‌بینند و در برابر ضربه‌های روحی مقاوم‌اند. آن‌ها با داشتن شناخت دقیق از خود، کنترل رفتاری (خودکنترلی) و اقدامات پیشگیرانه را در دستور کار قرار می‌دهند؛ مثلاً می‌داند اگر سرما بخورد درگیر مشکلات تنفسی می‌شود، پس از خود مراقبت می‌کند. شعار آن‌ها این است: «می‌دانم با چه کسی صحبت می‌کنم، چه می‌گویم و چرا می‌گویم.»
* در بحث روابط، این خودآگاهی چگونه نمود پیدا می‌کند؟
در روابط، خودآگاهی منجر به خودتنظیمی می‌شود. فرد خودآگاه می‌داند که طرف مقابلش (همسر، رئیس، همکار) انتظاراتی دارد. او رفتار، پوشش یا کلام خود را تنظیم می‌کند تا در تعامل با دیگری به مشکل برنخورد یا موجب رنجش نشود. این فرد محیط و افراد را می‌شناسد و روابطش را بر اساس این شناخت تنظیم می‌کند.
* درنهایت، اگر بخواهیم مفهوم خودآگاهی را خلاصه کنیم، پیام اصلی شما به مخاطبان چیست؟
انسان خودآگاه کسی است که شناخت دقیقی از توانایی‌ها و ضعف‌های خود دارد و بر اساس آن، رفتار خود را در تعامل با دیگران تنظیم می‌کند؛ او منعطف، نقدپذیر و در نتیجه، فردی بسیار مؤثر برای خود و جامعه است.
* اگر قرار باشد در یک جمله خلاصه، یک راهکار بسیار عملی برای شروع خودآگاهی به آن‌ها ارائه دهید، چه باید بکنند؟
ببینید، موضوع «خودآگاهی» فراتر از صرفاً شناخت درون است؛ باید خروجی آن را در تعاملات روزمره دید. به جای اینکه صرفاً به درون نگاه کنیم، باید نگاهی انتقادی و ارزیابانه به رفتار خود در اجتماع داشته باشیم.
* منظور شما این است که تأثیر رفتارمان بر دیگران را بسنجیم؟
دقیقاً. ما باید در نقش‌های مختلف زندگی‌مان، چه به‌عنوان یک فرد در خانواده، چه به‌عنوان یک پلیس، یک قاضی، یک معلم، یا یک پزشک نوعی «خودنظاره‌گری» و «خودارزیابی» مستمر داشته باشیم.
توصیه من این است در پایان هر روز، یک زمان کوتاه برای مرور عملکردمان بگذاریم. امروز در ارتباط با جامعه و افراد مختلف چگونه بودم؟ بازخورد دیگران درباره من چه بود؟ البته، قبل از هر چیز، خودمان باید یک جمع‌بندی اولیه داشته باشیم.
پس از جمع‌بندی اولیه، خروجی تعاملات روزانه خود را از نظر دیگران (فرد اول، دوم، دهم) بسنجیم. سپس باید بیاییم و اصلاحات لازم را اعمال کنیم؛ آنجایی که عملکردمان «جذاب نبود»، «اثر نهایی‌اش منفی شد»، یا «اثربخش نبود» را شناسایی کرده و حذف یا تقویت کنیم.
در صورت لزوم، باید شجاعت عذرخواهی از چند نفر به خاطر تأثیرات منفی ناخواسته را داشته باشیم. در واقع، این فرآیند شبیه به برگزاری یک کلاس آموزشی است که در انتهای آن یک برگه نظر‌سنجی برای خودمان پر می‌کنیم؛ ارزیابی روزانه، جمع‌بندی هفتگی عملکرد، شناسایی نقاط ضعف و قوت، و در نهایت، برنامه‌ریزی برای اصلاح. این، هسته عملی خودآگاهی است.
در پایان باید گفت؛ در کوران زندگی پرتلاطم امروزی، شنیدن این کلام گهربار از ساحت مقدس امیرالمؤمنین علی علیه السلام بیش از هر زمان دیگری راهگشاست: «خدا رحمت کند کسی را که بداند کجا بود، کجا است و به کجا می‌رود.» این سه پرسش بنیادی، جوهره‌ «خودآگاهی» را تشکیل می‌دهند؛ فرآیندی که در آن، فرد به شناخت دقیقی از نقاط قوت و ضعف خود در تمام ابعاد زندگی ازجمله نگرش‌ها، عقاید، اندیشه‌ها، هیجانات و توانایی‌ها، دست می‌یابد. این شناخت، صرفاً یک خودکاوی نظری نیست، بلکه مبنای اصلی هرگونه پیشرفت و هدایت موفق در مسیر زندگی است.

ارسال نظر

سوال: جمع پنج و سه؟ 8

*شرایط و مقررات*
کلمه امنیتی را بصورت حروف فارسی وارد نمایید
بعنوان مثال : پایتخت ارمنستان ؟ ایروان
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار