نظام تربیتی کشور دچار «سردرگمی و لکنت» شده است
نوجوانی یکی از پیچیدهترین مراحل زندگی انسان است؛ دورهای گذار از کودکی به بزرگسالی که با تغییرات عمیق جسمی، روانی، هیجانی و اجتماعی همراه میشود. در این سن نوجوان درحال بازتعریف هویت خود است، مرزهای استقلال را میآزماید، نسبت به اقتدار والدین حساس میشود و همزمان نیاز شدیدی به دیده شدن، تعلق اجتماعی و تأیید شدن دارد. همین ویژگیها نوجوانی را به دورهای سرنوشتساز تبدیل میکند؛ دورهای که میتواند سکوی پرتاب فرد به سوی رشد سالم باشد و یا درصورت غفلت، به بستری برای شکلگیری آسیبهای ماندگار تبدیل شود.
افزایش رفتارهای پُرخطر، گرایش زودهنگام به روابط عاطفی و جنسی، مصرف مواد مخدر، اُفت تحصیلی، پرخاشگری، افسردگی و بحرانهای هویتی، تنها بخشی از آسیبهای اجتماعی است که ریشه بسیاری از آنها به همین دوره بازمیگردد. این آسیبها اغلب نه بهصورت ناگهانی، بلکه درنتیجه نبود گفتوگوی مؤثر در خانواده، ضعف نظام تربیتی، فشارهای اقتصادی، الگوهای نادرست اجتماعی و فقدان آموزش مهارتهای زندگی شکل میگیرند.
در این میان، نقش خانواده، مدرسه و نظام آموزشی بیش از هر زمان دیگری تعیینکننده است. نوجوانی که در این مسیر با سردرگمی تربیتی، پیامهای متناقض، سختگیریهای افراطی یا رهاشدگی مواجه میشود، برای پاسخ به نیازهای هیجانی خود به محیطهای جایگزین پناه میبرد؛ محیطهایی که لزوماً امن و هدایتگر نیستند.
در همین چارچوب دکتر محمدرضا ایمانی معتقد است بخش قابل توجهی از آسیبهای اجتماعی امروز، محصول نادیده گرفتن ویژگیهای خاص نوجوانی و فقدان یک نظام تربیتی منسجم و آیندهنگر است. به باور او، اگر نوجوانان بهدرستی فهم نشوند و مهارتهای لازم برای مواجهه با هیجانها، تصمیمگیری و مسئولیتپذیری به آنها آموزش داده نشود، جامعه در سالهای آینده با پیامدهای سنگینتری روبهرو خواهد شد؛ پیامدهایی که اصلاح آنها بسیار پُرهزینهتر از پیشگیری امروز است.
یک روانشناس اجتماعی با اشاره به آمارهای نگرانکننده در حوزه نوجوانان، گفت: طی سالهای اخیر با پدیدهای جدی روبهرو هستیم؛ کاهش سن نخستین تجربه ارتباط جنسی به حدود 13 تا 14 سال و همزمان افزایش شیوع مصرف مواد مخدر در میان نوجوانان در همین بازه سنی. این مسائل تکعاملی نیستند و باید آنها را در یک زنجیره بههمپیوسته از عوامل فردی، خانوادگی، آموزشی و اجتماعی، بررسی کرد.
محمدرضا ایمانی با تأکید بر حساس بودن دوره نوجوانی، ادامه داد: نوجوانی ذاتاً دوره طغیان، هیجان و تغییرات رفتاری است و میتوان گفت یک سن کاملاً بحرانی محسوب میشود. عبور سالم از این دوره نیازمند مراقبت جدی خانواده است؛ نوجوانان در این سن بیش از هر چیز به ارتباطی دوستانه و صمیمانه با والدین نیاز دارند، ارتباطی که در آن نیازها، خواستهها و دغدغههایشان دیده و شنیده شود.
این روانشناس اجتماعی افزود: نوجوانان معمولاً تمایل دارند زمان بیشتری را با دوستان خود بگذرانند، استقلال بیشتری داشته باشند، آزادی عمل را تجربه کنند و وارد تجربههای جدید شوند. سبک زندگی آنها در این دوره عمدتاً احساسی است و هنوز کنترل کاملی بر برخی رفتارهای خود ندارند. در این میان دو الگوی رفتاری رایج مشاهده میشود؛ برخی نوجوانان گوشهگیر، منزوی و درونگرا میشوند و برخی دیگر بهشدت تحت تأثیر دوستان، پُرهیاهو و اجتماعی هستند که هریک از این الگوها، نیازمند درک و مواجهه متفاوت است.
ایمانی با اشاره به نقش خانواده و مدرسه، تصریح کرد: نوجوان باید بداند پدر و مادر بهعنوان حامی در کنار او هستند؛ نهفقط با نگاه کنترلی، بلکه با دوستی و گفتوگوی مؤثر. حتی زمانی که نوجوان دچار خطا یا اشتباه جدی میشود، نیاز دارد بداند کسی هست که مراقب او بوده و مسیر درست را نشان میدهد. همین نگاه باید در مدارس نیز حاکم باشد و معلمان تلاش کنند ارتباطی صمیمانهتر با دانشآموزان برقرار کنند.
وی در ادامه هشدار داد: اگر تربیت مناسب از سالهای قبل شکل نگرفته باشد، اگر خانواده برای فرزند خود وقت نداشته باشد، اگر نیاز نوجوان به دیده شدن، تحسین و حمایت عاطفی و روانی سرکوب شود، زمینه بروز آسیبهای جدی فراهم میشود. همچنین بسیار مهم است که بدانیم نوجوان در چه محیطی و با چه دایرهای از دوستان تجربههای خود را کسب میکند.
این روانشناس اجتماعی یکی از عوامل تشدیدکننده آسیبها را دسترسی آسان به فضای مجازی دانست و گفت: متأسفانه در کشور ما دسترسی نوجوانان به شبکههای اجتماعی بسیار آسان و بدون آموزش کافی است. خانوادهها بهدلیل فشارهای اقتصادی و معیشتی، زمان کمتری برای گفتوگو با فرزندان دارند و همین موضوع باعث میشود نوجوانان بسیاری از تجربهها و مسائل خود را پنهان کنند و به سمت رفتارهای پُرخطر بروند.
ایمانی با انتقاد از نبود آموزش صحیح در حوزه روابط جنسی، تأکید کرد: برای بسیاری از نوجوانان، چه دختر و چه پسر، توضیح روشنی درباره ماهیت روابط جنسی، پیامدها و مخاطرات آن وجود ندارد. آنچه رخ میدهد، غالباً یک طغیان هیجانی است؛ نوجوان وارد رابطهای عاطفی و احساسی میشود، بدون آنکه درک درستی از عواقب آن داشته باشد. آسیبها برای پسران و دختران متفاوت اما همزمان و جدی است و پس از آن، ترس، اضطراب و نگرانیهای عمیق روانی شکل میگیرد.
وی با تأکید بر راهکارها، گفت: موفقیت زمانی حاصل میشود که چه در خانواده و چه در مدرسه، بهصورت شفاف، صریح و آگاهانه با نوجوانان گفتوگو کنیم؛ نه با رویکرد صرفاً کنترلی، بلکه با مثال، داستان و آموزشهای تدریجی که حتی پیش از ورود به سن نوجوانی آغاز شده باشد. همچنین نباید از آسیبهای جدی مواجهه بیضابطه با اینترنت و محتوای غیر اخلاقی، بهویژه فیلمهای پورنوگرافیک، غافل شد؛ محتواهایی که واقعیت ندارند، اما آسیبهای عمیق و گاه جبرانناپذیری به مغز، فرایند تصمیمگیری و نگرش نوجوان وارد میکنند.
این روانشناس اجتماعی با اشاره به ریشههای رفتاری و آموزشی آسیبهای نوجوانان، عنوان کرد: نحوه رفتار ما نقش تعیینکنندهای در شکلگیری این وضعیت دارد؛ بسیاری از موضوعات مهم سالها بهصورت جزئیجزئی یا بهعنوان موضوعات ممنوعه کنار گذاشته شدهاند. درحالی که اگر در یک فضای دوستانه، چه در خانواده و چه در محیطهای آموزشی، بهصورت غیر مستقیم برای بچهها توضیح داده شود که مصرف مواد مخدر، دیدن تصاویر پورنوگرافی و تجربه زودهنگام روابط جنسی چه آسیبهایی به آنها وارد میکند، نوجوانان بهدلیل هوشمندی ذاتی خورشان، میتوانند درک درستتر و تصمیمگیری آگاهانهتری داشته باشند.
وی ادامه داد: اتفاقی که امروز شاهد آن هستیم، این است که جنبههای آموزشی ما تقریباً بهطور کامل به سمت کتابهای درسی، کنکور، مافیای آموزشی و رقابتهای فرساینده سوق پیدا کرده است؛ از یک طرف شاهد کاهش تمایل واقعی به دانشگاه هستیم و از طرف دیگر، ادامه تحصیل به شکل صوری درحال افزایش است. نتیجه این روند آن است که در آینده نیروی انسانی متوازن و توانمند برای اداره کشور نخواهیم داشت و این موضوع یک نگرانی جدی است.
این روانشناس اجتماعی با تأکید بر سردرگمی نظام تربیتی، تصریح کرد: به نظر میرسد نظام تعلیم و تربیت، از خانواده تا دانشگاه، دچار نوعی سردرگمی و حتی لکنت در حوزه تربیت شده است؛ از یکسو برخی میگویند باید کاملاً بهروز و بدون مرز حرکت کرد و از سوی دیگر، نگاههای بسیار سختگیرانه و غیر منطقی وجود دارد. بهطوری که حتی برخی خانوادهها اجازه تماشای تلویزیون داخلی را هم به فرزندان خود نمیدهند! در این میان، مدارس نیز غالباً فاقد یک راهبرد تربیتی مشخص و منسجم هستند.
ایمانی با اشاره به فقدان نقشه راه آموزشی، افزود: این سردرگمی بسیار عمیقتر از آن چیزی است که به چشم میآید؛ ما نقشه راه روشنی نداریم که مشخص کند در نظام آموزشی قرار است به کجا برسیم. لازم است به عقب برگردیم و ببینیم چه مؤلفههایی را به کودکان آموزش میدهیم و باید محتوای کتابهای تاریخ، جغرافیا و ادبیات را بازبینی کنیم.
وی خاطرنشان کرد: در بسیاری از این کتابها مضامین تربیتی، داستانها، حکایتها و مفاهیم عمیق اخلاقی که در متون فاخر ادبی ما وجود دارند، کمرنگ شده است. اشعار سعدی، حافظ، مولانا و روایتهای فردوسی بهویژه در شاهنامه سبک زندگی، باورها و اعتقادات را بهصورت ناخودآگاه به بچهها منتقل میکنند و این یعنی در کنار آموزش رسمی، تربیت نرم و غیر مستقیم نیز شکل میگیرد؛ موضوعی که امروز بهشدت به آن نیاز داریم.
این روانشناس اجتماعی با اشاره به تجربه کشورهای دیگر، گفت: اگر به نمونههای موفق نگاه کنیم، میبینیم که برای مثال در ژاپن طی دوره ابتدایی امتحان رسمی وجود ندارد و تمرکز بر یادگیری و رشد شخصیتی است، اما در نظام آموزشی ما با مدارس طبقاتی متعددی مواجه هستیم؛ از دولتی و غیر انتفاعی گرفته تا نمونه دولتی، تیزهوشان و حتی مدارس بینالمللی با شهریههای سنگین!
ایمانی ادامه داد: در گذشته فرزندان اقشار مختلف جامعه در کنار هم رشد میکردند؛ بچه استاد دانشگاه، پزشک، راننده تاکسی یا کاسب، همه کنار هم مینشستند، از هم یاد میگرفتند و درک واقعیتری از زندگی پیدا میکردند، اما امروز با تفکیک شدید مدارس، سبک زندگیها جدا شده، دایره ارتباطی محدود شده و حتی سرمایه اجتماعی و هوشی جامعه نیز بهصورت نابرابر توزیع میشود.
وی با اشاره به پیامدهای این تفکیک، تأکید کرد: در برخی مدارس خاص بهویژه مدارس تیزهوشان، احساس برتری شکل میگیرد؛ اینکه من باهوشترم، من بهترینم! ممکن است این افراد در آینده استاد یا پزشک برجستهای شوند، اما آن بخشی که دچار ضعف است، بخش تربیتی، مهارتهای زندگی و ارتباطات اجتماعی آنها است.
ایمانی در ادامه گفت: ما آموزش را به یک رقابت ماراتنگونه برای رسیدن به کنکور و دانشگاه تقلیل دادهایم، درحالی که تنها درصد محدودی به آنچه میخواهند میرسند؛ بسیاری از نوجوانان پس از پایان این مسیر، آمادگی ورود به زندگی واقعی و بازار کار را ندارند. اگر در این 12 سال آموزش رسمی مهارتهای زندگی، ارتباطی و کسبوکار آموزش داده میشد، شرایط آینده آنها کاملاً متفاوت بود. امروز کفه آموزش صرفاً تستمحور با حضور پُررنگ مافیای آموزشی، سنگینتر شده و این مجموعه، یک زنجیره بههمپیوسته از عوامل است که آینده تربیتی نسل جدید را تهدید میکند.
این روانشناس اجتماعی با انتقاد از وضعیت کنونی نظام آموزشی کشور، اذعان کرد: وضعیتی که امروز با آن مواجه هستیم، متناقض، پُرچالش، بدون دستاورد مشخص و درعینحال پُرآسیب است؛ کافی است نمونه کشورهای موفق را ببینیم، آنها در فرهنگ آموزش دقیقاً میدانند قرار است چه کاری انجام دهند. آموزش باید انسانها را برای پذیرش مسئولیتهای بزرگ در دوران بزرگسالی آماده کند؛ بهگونهای که هم خودِ فرد به موفقیت برسد و هم بتواند در چارچوب راهبردها و برنامههای کشور نقشآفرین باشد.
وی ادامه داد: نیروی کاری که 12 سال در آموزشوپرورش و چهار سال در دانشگاه، درمجموع 16 سال، تحت تأثیر نظام آموزشی ما بوده، باید درنهایت به انسانی خوشفکر، پُرانرژی، شاداب و مسئولیتپذیر تبدیل شود؛ فردی که بتواند اتفاقات بزرگ برای کشور رقم بزند. اگر چنین نشود، باید بگوییم یک فاجعه جدی در انتظار ما است.
این روانشناس اجتماعی با طرح یک پرسش اساسی، تأکید کرد: سؤال این است که چگونه میتوان نقطه پایانی بر این موج آسیبزا گذاشت که روزبهروز درحال گسترش است؟ واقعیت این است که چارهای نداریم جز اینکه افراد صاحبسبک، باتجربه و دلسوز کشور وارد میدان شوند و با نظارت و مراقبت جدی، نظام آموزشوپرورش را بهصورت بنیادین دگرگون کنند. این نظام باید چشمانداز، راهبرد و استراتژی روشن داشته باشد؛ مبتنی بر نگاه آیندهمحور، تعهد اجتماعی و یادگیری واقعی.
ایمانی با اشاره به پیامدهای فرهنگی این وضعیت، افزود: جامعهای که امروز ساختهایم، جامعهای مصرفگرا، منفعتطلب و فردگرا است؛ درحالی که هدف ما باید ساختن جامعهای باشد با روابط انسانی سالم، نگاههای متعالی، خداجویی در شأن انسان و پایبندی به ارزشهای دینی و اخلاقی. اما واقعیت این است که آنچه امروز میکاریم، همان چیزی است که فردا برداشت خواهیم کرد و نباید انتظار محصول متفاوتی داشته باشیم.
وی با اشاره به نقش محیط در یادگیری کودکان و نوجوانان، گفت: امروز بچهها بیش از هر چیز از محیط اطرافشان یاد میگیرند؛ آنها معلمی را میبینند که از زندگی و درآمدش رضایت ندارد، پدر و مادری را میبینند که تحت فشار شدید اقتصادی، ناراضی و آشفتهاند. نوجوان همه اینها را تحلیل میکند و درنهایت به این جمعبندی میرسد که مسیری که والدینش رفتهاند، نتیجه مطلوبی نداشته است.
این روانشناس اجتماعی ادامه داد: در چنین شرایطی حتی اگر والدین بارها به فرزندشان بگویند کدام راه درست است و کدام غلط، ذهن نوجوان تصمیم خودش را گرفته است؛ ما در الگوسازی هم دچار خطا شدهایم. مفاخر، چهرههای موفق و اثرگذار جامعه را از مقابل چشم نسل جدید کنار گذاشتهایم و درنتیجه، آنها افق روشنی برای آینده خود نمیبینند. نمیدانند دانشمندان، پزشکان، ادیبان و فرهیختگان این کشور چه نقشی در تاریخ و پیشرفت جامعه داشتهاند.
ایمانی با تأکید بر فقدان آموزش مهارتهای زندگی، گفت: ما فرزندانمان را برای زندگی واقعی آماده نمیکنیم، آنها به مهارتهای نرم نیاز دارند؛ مهارتهایی مثل تابآوری، کنترل هیجان، مدیریت خشم و واکنش. در دوره نوجوانی حجم خشم و عصبانیت بسیار زیاد است؛ بهواقع با خشم خاموش در برخی نوجوانان و خشم فورانگر در نوجوانان برونگرا مواجه هستیم. والدین برای آرام کردن فرزند، ناخواسته امتیاز میدهند و همین مسئله زمینه رفتارهای پُرخطر را فراهم میکند.
وی در ادامه تصریح کرد: نه خانوادهها و نه نظام آموزشی، مهارتهای نرم را بهدرستی یاد نگرفتهاند و منتقل نکردهاند و نتیجه آن است که ما مدام درحال تولید آسیب هستیم.
ایمانی با اشاره به ریشههای ساختاری این بحران، گفت: سالها است هشدار داده میشود که اگر نظام آموزشی با همین روند ادامه پیدا کند و پشت این ساختار صرفاً منافع اقتصادی برخی گروهها باشد، با تغییر وزیر یا حتی دولت هم اتفاق جدی رخ نخواهد داد؛ مسئله فراتر از افراد است و به نگاه کلان تصمیمگیران بازمیگردد.
این روانشناس اجتماعی در پایان سخنانش تأکید کرد: بازنگری اساسی در نظام آموزشوپرورش، حذف مدارس طبقاتی و ایجاد یک سیستم آموزشی واحد برای همه، ضروری است. همه مدارس باید در یک چارچوب واحد آموزش دهند و دولت میتواند با یارانه، از خانوادههای کمبرخوردار حمایت کند. اگر نظام آموزشی ما مبتنی بر نیروی انسانی باسواد، کارآزموده و باانگیزه باشد، خروجی آن میتواند چشمگیر باشد؛ در غیر این صورت نهتنها دستاوردی نخواهیم داشت، بلکه با آسیبهای بسیار بزرگتری در آینده مواجه میشویم.