سپهرغرب، گروه اجتماعی - عباس سریشی: آیا بهتر نیست مدیران ضعیف و ناکارآمد به حساب خود برسند، پیش از آنکه (در این دنیا و یا در دادگاه عدل الهی) به حسابشان برسند؟!
فارغ از آنچه تاکنون بر سر این استان و شهر گذشته، بیشک یکی از بزرگترین چالشهای دیروز و امروز و احتمالاً فردای کشور و بهخصوص استان همدان در مسیر توسعه و پیشرفت و بیرونرفت از مشکلات ریزودرشت، مزمن و نوپدید وجود برخی مدیران، مسئولان و مجریانی است که درست و شایسته در جای خود قرار نگرفتهاند.
افراد ناکارآمدی که طی سالها جلوس بر صندلی ریاست و در پشت میزهایی که گاهی ارتفاعشان از قد مراجعان بلندتر است، نهفقط عامدانه و عالمانه باعث تضعیف جایگاه اشغالشده شدهاند، بلکه به هر شکل ممکن و با توسل به هر شیوه، حربه و وسیله ممکن، به دنبال حذف عناصر توانمند، فعال و مدیران باسواد، باتجربه و باصلاحیتی هستند که شایستگیهای بهمراتب بهتر و بیشتری از ایشان برای تصدی آن مقام دارند.
متأسفانه شیرینی این تصدیهای طولانیمدت آنقدر زیر زبان این برخی مدیران مزه کرده که پس از مدتی نه بهصورت رسمی، بلکه عرفی و نهفقط آن منصب را حق آبا و اجدادی، ملوکانه و مسلم خویش قلمداد میکنند، بلکه حتی در گامی فراتر از عقل، قانون و منطق عملکرد ضعیف و شکستخورده خود را بهمثابه برخی تابوهای موجود در جامعه غیر قابل نقد پنداشته و عموماً نیز با فرار رو به جلو بهجای مدیریت خویش، منتقدان را مخرب مینامند.
در این خصوص کارشناسان معتقدند که اگرچه در آسیب دیدن یک مجموعه عوامل مختلفی دخیل هستند، اما بیشک ناکارآمدی مدیران از مهمترین آنها محسوب میشود؛ هرچه ساختار یک مجموعه بینظمتر باشد، تعداد مدیرانی که به هر کم و کیف راههای انحرافی با اهداف مختلف بهجز تعالی مجموعه را درپیش میگیرند، بیشتر میشود.
موضوع این است که کوچکترین بیدقتی در انتخاب یا انتصاب مدیران، باعث وارد آمدن زخمهای عمیقی بر پیکره یک ارگان یا افراد مرتبط با آن شده و یا حتی عواقبش به جاهایی میرسد که قابل تصور نیست؛ گو اینکه کم نبوده آسیبهای تصمیمات غلطی که با روش مرسوم امروز کشور (آزمون و خطا) گرفته شده و چهبسا مسیرهای پیشرفت و یا حیات عده کثیری را دستخوش خود قرار داده است؛ بیشک برآیند و دستاورد اینگونه از مدیریتها نیز نهتنها توسعه، بلکه فاجعهسازی خواهد بود.
البته برحسب اتفاق شناسایی اینگونه مدیران فاجعهساز و ناکارآمد هم چندان سخت نیست و حتی با چشمان غیر مسلح و فقط با چند خصیصه بسیار روشن، از دیگر همصنفان خود متمایز میشوند؛ زیرا این افراد عموماً:
- فاقد دانش، توانایی و شایستگی لازم هستند، اما با اطلاعات سطحی که دارند در مورد هر چیزی و همهکس اظهار نظر میکنند.
- اظهار فضلهای فراوان در هر مورد و مطلبی نشان از تلاش سخنگو برای به رخ کشیدن خود دارد و اساساً با سکوت و انتقاد بیگانهاند.
- حوزه مدیریتشان بهمثابه ملک شخصی است که براساس سلیقه و به فراخور زمان از آن هزینه میکنند.
- با وجود ادعای مردمی بودن، تشریفاتشان زیاد و دیدارشان برای مردم پُرمشقت است.
- دستودلبازانه از تمام مواهب مادی حوزه برای شخص خود و اطرافیان و آنچه درنظر دارند، هزینه کرده و دریغ نمیکنند.
- چینش زیرمجموعه را براساس اصل بقای خویش انجام میدهند. تکتک افراد زیردست را با اولویت بقای میز خود برمیگزینند و نه صلاحیت، سواد، توانایی و غیره؛ زیرا اینگونه گزینش باعث میشود افراد زیردست هیچگاه توانایی زیر سؤال بردن مدیران بالا را نداشته باشند.
- مدیران ناکارآمد مانع رشد و ارتقای کارکنان زیرمجموعه خود شده و معیار ارتقای افراد را میزان نزدیکی و وفاداری به خود میدانند.
- محدوده و افق دیدشان در بهترین حالت فقط بقای خود است، برنامهای برای نیروسازی ندارند.
- بهصورت خیلی خاص لابی با شخصیتهای سیاسی مذهبی و بهویژه نمایندگان مجلس برای بقای پست، از وظایف روزمره آنها است.
- قانون بقای پست در مورد آنها صادق است، یعنی از دولتی به دولت دیگر همیشه مدیر میمانند و انگار مدیر متولد شدهاند.
- خطرپذیر نبوده و در انجام امور بهدلیل عدم آگاهی از قوانین، دستور مستقیم بر انجام و یا عدم انجام کار نمیدهند.
- از بورس تحصیلی و مأموریتهای پُرسود برای خود و اطرافیانشان کمال بهره را میبرند.
- انواع و اقسام توجیهات مختلف برای گرفتن صلاحیت خود و دوستانشان در برخورداری از مواهب و موقعیتها را فهرست کرده و تا لحظه حصول اطمینان از ارائه یا تحمیل آنها دست نمیکشند.
- بیشتر وقتشان صرف جلسات بیثمر میشود. هر زمان که سراغشان را بگیرید، درحال جلسه هستند؛ جلسات مکرر، طولانی و بدون بازده! جلساتی که دقایق مفید آن خیلی کم است و هرآنچه در آنها مصوب میشود، همانجا و روی کاغذ باقی میماند.
- برنامه جدید و تأثیرگذاری ندارند و از ترس تغییر، برنامه مدیران شکستخورده قبلی را دنبال میکنند؛ البته گاهی هم در مناسبتها، حضور یا حمایتی نمادین دارند تا بعدها برای دفاع از عملکرد خود مستمسکی داشته باشند.
- بهصورت ویژه علاقه شدیدی به برگزاری همایشهای بزرگ، پُرهزینه و بعضاً بیمحتوا دارند؛ محتوا و درونمایه همایشها برایشان اهمیت چندانی ندارد و صرفاً نام همایش و گستره آن برایشان اولویت است.
- مقدسمآبی در وجودشان موج میزند. صف اول هر مناسبتی مینشینند و زاویه دید دوربین رسانهها را بهخوبی شناسایی میکنند، اما در پس پرده این تظاهر انواع تخلفات قانونی، دینی و اخلاقی را انجام میدهند.
- آهنگ انتظار گوشیهای تلفن همراه، تصاویر پروفایل حسابهای کاربری و پیامهای ارسالی آنها بسیار معنوی و شامل سخن بزرگان است، به شکل اغراقآمیزی از تظاهر به معنویت و تقدسگرایی لذت میبرند.
- از ردیف بودجه دولت و یا محل درآمدهای نگو بعضی از رسانهها را اجیر کرده و تبلیغات پُرسروصدایی دارند؛ همواره تعدادی از افراد رسانهای و خبرنگارنما را در کنار خود داشته و بهصورت دورهای و مناسبتی طی قراردادی نانوشته از آنها خدمات تبلیغاتی و رسانهای میگیرند.
- با وجود نداشتن وقت کافی، رزومه فربهای از کتب و مقالات بهچاپرسیده از خود دارند.
- عناوین استادی دانشگاه و مدارک اعتباری زیادی را در هر زمانی یدک میکشند. برای اینکه خود را شیفته آموزش و علماندوزی نشان دهند، دانشجویی را رها نمیکنند؛ به طرز معجزهآسایی هم به تمام وظایف مدیریتی، دانشجویی و استادی خود به نحو احسن میرسند.
- درودیوار اتاقهایشان مملو از تقدیر و تجلیلنامههای مختلف با امضای اشخاص متفاوت است.
- بیرق سیاست بر پشتبام خانهشان افراشته و جهت وزش باد را بهخوبی حس میکنند. مدیران ابنالوقت نام دیگر ایندسته از مدیران است؛ بهسرعت تغییرات جریانها و سیاستها را تشخیص داده و با آنها همسو میشوند و حتی در خط مقدمشان حرف و شمشیر میزنند.
- از تسلیم اختیارات مدیریتی خود برای ضمانت بقا ابایی ندارند، اما برای کسب منافع مورد نظر خود مستقیم و بیواسطه وارد گود میشوند و در اغلب موارد معامله مورد نظر را جوش میدهند.
- بهسرعت کارمندان و زیردستان را گناهکار قلمداد کرده تا خود از معرکه بگریزند؛ با وجود ناشایستگی و نالایقی رؤسای قبلی، از آنها تقدیر میکنند تا در زمان برکنار شدن خودشان مورد تقدیر قرار بگیرند.
- پشتیبانهای خوبی برای انتخابات هستند. انتخابات را پله اصلی ترقی خود میدانند و راحتترین گزینه برای کاندیداهای انتخاباتی هستند.
- برای دیدار مدیران بالادستی هدایا میبرند. همیشه هر مقامی را به فراخور درجه و جایگاهش با هدایایی نمکگیر میکنند؛ از بذل و بخشش هدایای گرانقیمت هم پرهیزی ندارند و اصولاً اینگونه مراودات و معاملات را ضمانت ابقای خویش میدانند.
- پروندهسازان حرفهای برای رقبای احتمالیاند. رقبا را خطری جانی تلقی میکنند که در حذفشان از چیزی مضایقه نمیکنند؛ در راه این حذف هم خط قرمزی ندارند و تمام تلاششان را میکنند تا از مبهمترین و ناقصترین اطلاعات هم نقاطی کور و تاریک بسازند.
- درحالی که همیشه سعی در اختفا و حفظ اسرار خود، خانواده و اطرافیانشان دارند، اما همواره برای دیگران و رقبایشان حاشیههای پُررنگتر از متن ایجاد میکنند.
- بیانصافانه برای زمین زدن رقیب دست بهکار شده و برای رساندن اطلاعات جمعآوریشده مستقیم از سوی خود عمل نمیکنند. حتی برای جمعآوری اطلاعات هزینه میکنند تا خوب پرونده را قوام آورده و بعد به خورد مقامات انتصابکننده بالادست بدهند.
- جهت تحکیم ریاست خود با مدیران قبلی زدوبند و تساهل میکنند.
- از هرچیز و هرکسی که احتمال دارد جایگاهشان را تضعیف کند، برحذر هستند.
- سعی میکنند بهجای تقابل که آسیبهای احتمالی برایش در پی دارد، تساهل را درپیش گیرند. از رؤسای شکستخورده قبلی بهعنوان مشاور استفاده میکنند تا تجربیاتشان را به نفع خود برگردانده و از آسیبهای احتمالیشان در امان باشند.
- بسیار نمایشی و شعاری حراف و حاضرجواب بوده و با شگرد فرار رو به جلو، پیش از پرسش جواب میدهند.
- با وجود داعیه مردمداری و مردمی بودن، اما خود را نخبگان و برگزیدگان بلافصل جامعه و مالک رعیت میدانند.
- در آشکار با مردم و در نهان از آنها جدا و حتی در مقابل ایشان قرار دارند.
- مردم را فقط در جایگاه رأیدهنده و گوش مجانی برای سخنرانی دانسته و برای احترام، شخصیت و فهم و درک ایشان محلی از اعراب را قائل نیستند؛ از منظر آنها همه آحاد جامعه یک مشت بی... بی... بی... هستند که فقط باید تابع حرفوحدیث آنها باشند.
- دیکتاتورمآبی جزء ذات و اوصاف مخفی آنهاست که گاه ناخواسته و ندانسته آن را نمایش میدهند.
- بهصورت شعاری انتقادپذیر اما در عمل نقدستیز هستند و از هر سخن حقی برآشفته شده و منفعل میشوند.
- دائماً در اطراف خود ثناگویان و تمجیدکنندگان و دعاگویان فعالی را دارند و اینکه بهصورت غیر مستقیم از گروهای فشار برای تهدید و دور کردن مخالفان خود نیز استفاده و حمایت میکنند.
- عادت به گرفتن عکسهای مردمی در کنار طیف ضعیف، خانواده شهدا و ایثارگران، مناطق مصیبتزده و غیره داشته و آنها را بهکرات توسط خود و اطرافیانش به ضمیمه عبارات احساسی و جملات قصار دینی، بازپخش میکنند.
- بدون اشاره به نقش خود در بروز مشکلات با بازپخش مطالبات مردمی در سخنرانیهای آتشین و فضای مجازی، عموماً خود را طرفدار مردم نشان میدهند.
- پس از پیروزی خود را محبوب مردم و پس از شکست خود را مغضوب حاکمیت و دشمن معرفی میکنند.
- عادت به حرکات کاملاً تبلیغاتی و نمایشی از قبیل گریه و آه کشیدن و حتی خم شدن برای بوسیدن دست و پای طرف مقابل در مقابل دیدگان مردم و دوربینها دارند.
مواردی از ایندست شاید تنها بخش کوچکی از مشهودترین ویژگیها و خصایص مدیران ضعیف، ناکارآمد و نالایق همایشی و نمایشی بوده، انسانهایی که شرایط امروز نتیجه تصمیمات دیروز آنها است و گاه تأثیرات این تصمیمات بهگونهای بوده که حتی تا سالها بعد نیز گریبانگیر یک شهر، استان و حتی کشور خواهد بود.
مدیران ضعیف در پیله حمایت
اما با وجود همه خصایص پیشگفته، شاید نکته تأسفبارتر این است که بسیاری از همین افراد به تعدد و تکرار در هر محفل، مجلس و یا تریبون با اشارات مستقیم و شفاف بر لزوم شایستهسالاری، حرکت جهادی، سادهزیستی، مردمداری و چه و چه و چه و صدالبته تأیید و تحسین همگنان، به دنبال معرفی غیر مستقیم خود در مصداق همین معانی هستند. این مدیران متظاهر سالها است که عادت کردهاند با سوء استفاده از سادگی و شاید بیتفاوتی عوام، با محوریت شعار نخنمای برخورد با هر تخلف و عملکرد ناثواب و یا مدیر ناکارآمد، در هرجا و در هر منصبی خود را از زیر بار فشار اجتماعی جامعه و رسانهها برهانند.
البته از دیگر شگردهای جالب اینگونه مدیران آن است که گاهی در پی بروز و افشای برخی موضوعات و معضلات و یا تخلفات مربوط به خود و یا اعوانوانصارشان، بهیکباره در یک خیزش انقلابی و یا در نقش یک فعال جهادی و مردممحور با مستمسک قرار دادن چند دیدار مهندسیشده از افراد و اماکنی که خود میدانند و میخواهند، ضمن موجسواری روی امواج بلند اشتباهات قبلی خود و فرافکنی و بازخوانی ضعف مدیران قبلی ولو با قربانی کردن چند مدیر میانی و کارمند دونپایه بیخبر از همهجا، از خود یک شوالیه، منجی یا مصلحالدهر جدید به جامعه معرفی کرده و به نمایش میگذارند.
متأسفانه اینهمه تنها یک مشت نمونه از خروار آفتزده مدیریت حاکم بر جامعه و استان و شهر ما است که البته مشخص هم نیست تا چه زمان ادامه خواهد داشت، زیرا اگر جامعه با درک عمق این فاجعه به آن سمت پیش میرفت که ضمن استیضاح و مطالبهگری واقعی، مدیران ناکارآمد و بیکفایت را پس زده و یا به جدوجهد خواستار حذف آنها و خواهان شایستهسالاری به معنای واقعی در انتصاب حاکمیت میشد، قطعاً چالش مهم مدیریتی تا این پایه و به این وسعت در ساختار مدیرت شهری ما ریشه نمیدواند.
موضوع این است که یا مردم نمیخواهند و یا اگر هم بخواهند، نمیتوانند تا مدیران نالایق و بیکفایت را از مسند قدرت کنارزده و فرد باکفایتتری را بهجای وی بنشانند؛ زیرا همانگونه که پیشتر نیز گفتیم، لابی با شخصیتهای سیاسی مذهبی و بهویژه نمایندگان مجلس و دولت برای بقای پست، از امتیازان این مدیران است.
درواقع آنها بهصورت تأملبرانگیزی همیشه و در همهحال از یک شبکه حمایتی غیر رسمی و پشت پرده برخوردار بوده و حتی با وجود آشکار شدن ضعف، قصور و گناهانشان و یا حضور در دادگاه و محاکمه شدن، درنهایت با کمترین تبعات قانونی از صحنه مدیریت کنار گذاشته میشوند و خلاصه اینکه در جامعه ما و درحالی که برای تکتک رفتار مردم عادی و حتی کارمندان و مدیران میانی به مجرد کمترین و کوچکترین اشتباه و قصور پرونده قطور، ثبت و ضبط اعمال تشکیل میشود، اما درخصوص یک دنیا تبعات عملکرد مدیران ناکارآمد بالادستی، هیچگاه پروندهای وجود ندارد و آنان در پیلههای امن و محکم حمایت و دفاع همصنفان خود جا خوش کردهاند.
مدیران خوب و بد شهر ما
و اما با وجود تمام سطور پیشگفته و حتی در بحبوحه مجالس تکریم، تجلیل و بدهبستانهای تبلیغاتی و خودمانی بین مدیران، هدف از این نوشتارها و بیان دغدغهها نه سیاهنمایی است و نه تخریب و نه نادیده گرفتن زحمات مدیران و مجریان دلسوز، متعهد و مردمدار، بااینحال هنوز این سؤال اذهان بسیاری از ما را به خود مشغول داشته که با وجود اینهمه شعار، نمایش، همایش، عدد، رقم و نمودار، بهراستی این مدیریت بهاصطلاح توسعهمحور فعلی در پیشرفت شهر چقدر اثرگذار بوده؟
زیرا با توجه به مقایسه با دیگر استانها و دستاوردهای ایشان، آنچه بیشتر از همه به چشم میخورد، مدیریتهای جزیرهای و سلیقهای بوده که سالیان متمادی بلای جان استان است و باعث شده تا از سوء مدیریت رنج ببرد.
ساختار غیر متخصص و نیروهای انسانی ناکارآمد، هدررفت منابع، عدم دلسوزی، سوء استفادههای فراوان و ریزودرشت و به تعبیر برخی صاحبنظران و کارشناسان کمتر از 30 دقیقه میانگین کار مفید مدیران، مدتها است که استان را در سرازیری سقوط قرار داده و شکی نیست که اگر به همین روند ادامه پیدا کند، اتفاقات خوبی منتظر کهنشهر تاریخی کشور نخواهد بود.
البته درخصوص اثبات بیتدبیریها و سوء مدیریتها وجود صدها طرح و پروژه زمینمانده و بلاتکلیف و یا هدررفت بیتالمال و نارضایتیهای مردمی از نحوه عملکردها، شاید تنها مشت نمونه خروار است و چالشی واضح و نتیجه اشتباهات مدیریتی که اگر بازهم ادامه یابد، یکی پس از دیگری این شهر را به سمت عقبماندگی و درجا زدن و حتی ورشکستگی سوق خواهد داد.
بیایید آرمانهای کلانشهر همدان را بهعنوان پایتخت گردشگری دوباره بازخوانی کنیم و با واقعیاتی چون افزایش ترافیک، حاشیهنشینی، آلودگی هوا، افزایش طلاق و آسیبهای اجتماعی و غیره مقایسه کرده و سپس از خود بپرسیم واقعاً این چالشها و معضلات نتیجه چیست؟ آیا جز این است که با وجود اینهمه پتانسیل و توانشهای اقلیمی و فرهنگی، این مدیریتهای چندساله بوده که سبب بروز مشکلات مزمن و فرسایشی شده؟
ختم کلام اینکه استان ما در بسیاری از سویههای اجرایی، اداری و مدیریتی خود مشکل سوء مدیریت عمیق و مزمن دارد؛ بنابراین اکنون این سؤال مطرح است که با این وضعیت، پس برخی کی میخواهند به خود بیایند؟
چه وقت قرار است از مرزهای شعار، تبلیغات، آمارسازی و تعریف و تمجیدهای آبکی و نان قرض دادنهای سیاسی فراتر رفته و به معنای واقعی به وظایف خود عمل کنیم و صدالبته انجام وظایف عقبمانده را نیز در قالب لطف و منت و صدقه به مردم برنگردانیم؟
سؤال این است که مفهوم مدیریت و خدمت به مردم و دریافت حقوق و مزایا از بیتالمال در طیف مدیرانی که با هر کسوت و ردا و جایگاه و منصب داعیه دین، خدا، پیغمبر، عدل، انصاف، ایمان، مردمداری و غیره دارند، اما طیف گستردهای از همین مردم غرق در مشکلات ریزودرشت اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی شدهاند، چیست؟
و اینکه همین مدیران و مسئولان و مجریان که امروز دم به دم از دینداری و خدامحوری داد سخن میدهند و گریبان چاک میکنند، فردای قیامت به خداوند چه جوابی خواهند داد؟ آیا بهتر نیست به حساب خود برسند، پیش از آنکه (چه در این دنیا و چه در دادگاه عدل الهی) به حسابشان برسند؟
شناسه خبر 24041