شواهد تاریخی و اجتماعی نشان میدهد که ملتهای خلاق و مبتکر پیوسته از روحیهای بانشاط برخوردار بودهاند.
اینکه حافظ گفته «کی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد» تنها شامل شعر نمیشود، او بهعنوان شاعر در واقع حسب حال خودش یا امثال خودش را بیان کرده، وگرنه از خاطر حزین نهتنها شعر خوب تولید نمیشود، چنانکه در دهههای اخیر شاهدیم، بلکه حزن و اندوه تأثیری ویرانگر بر ذهن فرد و جامعه در همه زمینهها دارد و در نتیجه موجب روحیهای یأسآمیز میشود که نشاط و سرزندگی را زایل میسازد و خلاقیت و ابداع و ابتکار را از آدمی سلب میکند.
شواهد تاریخی و اجتماعی نشان میدهد که ملتهای خلاق و مبتکر پیوسته از روحیهای بانشاط برخوردار بودهاند. نمیتوان جامعهای را یافت که مردمی افسرده و سردرگریبان داشته باشد، ولی شمارگان کتاب و مطبوعاتش چشمگیر یا حتی در حد قابلقبول باشد. انسانی که خاطری حزین دارد، در مرتبه نخست تمرکز فکری خود را از دست میدهد و پریشیدگی خاطر سبب میشود که علاقهاش را به مطالعه از دست بدهد. این پریشیدگی در همه قشرها تأثیری نامطلوب بهجای میگذارد و بازده فکری و عملی افراد از دست میرود.
حزن و اندوه موریانهای است که عقل و ذهن یا به قول حافظ خاطر را زایل میسازد. اینکه اشعار فردوسی را از کتابهای درسی حذف کردند تا فرزندان این ملک با اسطورههای فرحبخش ملی ناآشنا بمانند، البته جای حیرت دارد و بزرگترین ایرادش این است که آنان با دنیای نشاطانگیز شاهنامه بیگانه میشوند که بر شادزیستی تأکید دارد و در نتیجه پرورش روان آدمی بهدور از ماتم و مویه در شرایط مطلوب: «چو شادی بکاهد، بکاهد روان / خرد گردد اندر میان ناتوان». نهتنها فردوسی بارها در اثر سترگ خود بر این نکته مهم تأکید ورزید بلکه کمتر شاعر و سخنوری را در تاریخ ادب فارسی از رودکی، منوچهری و سنایی گرفته تا خیام،حافظ و شاعران امروزی میتوان سراغ داشت که آدمیان را به شاد زیستن ترغیب نکرده باشند، زیرا از غم و اندوه جز ناامیدی حاصلی بهبار نمیآید و یأس و ناامیدی زنجیری است سنگین برپای تحرک و پویایی.
علاوه بر چهرههای یادشده، بسیاری از اندیشمندان بزرگ تاریخ تفکر نیز شادی و نشاط را عنصری مؤثر در شکوفایی ذهن انسان دانستهاند که از این میان میتوان اشارتی داشت به هگل و کییر کگارد درخصوص نقش این عامل در پویایی فرد و جامعه.
بهعقیده هگل حضور شادی مساعدترین زمینه برای رشد آزادی است و نشان از عدمبحرانهای محدودیتآور دارد. بنا به گفته وی جامعه عاری از شادی «وارفته» و ازهمگسیخته میشود.
کیایر کگارد نیز چنین جامعهای را «بدون روح» میخواند که سبب ضعف نیروی آفرینندگی و خلاقیت میشود و در نتیجه بهآسانی در ورطه بیتفاوتی میافتد و نسل جوانش مأیوس و دلزده میشود.
هگل میگوید: وقتی ملتی با فاجعه اشغال سرزمین خود بهوسیله ملتی دیگر مواجه میشود، سر در وارفتگی و پریشیدگی خاطر جامعه دارد که حاصل از دست رفتن روحیه او است. ولی فردوسی پیش از همه بر این اصل تأکید داشت که غم خوردن و اندوهناکی درخور جامعهای آگاه و خردورز نیست: «جهان چونگذاری همی بگذرد / خردمند مردم چرا غم خورد». همین اندیشه در فرهنگ ایرانی بهصورت جشنها و مراسم نشاطانگیز به جلوه درآمد که بهنام جشنهای ایرانی شناخته میشوند که عمده آنها از تقارن نام روز و ماه شکل گرفته است. تمامی این جشنها شامل شادیهای اندیشمندانهاند که در هرکدام یکی از مواهب الهی ستایش میشود.
ر کهنترین متن موجود از فرهنگ ایرانی یعنی گاتهای زرتشت، بارها به عنصری به نام شادی اشاره و بر آن تأکید شده است.
همین تأکید به شاد زیستن نهتنها در شعر فارسی که ذکر آن گذشت، بلکه در آثار منثور اخلاقی و تربیتی مانند قابوسنامه، کیمیای سعادت، اخلاق ناصری و امثال اینها نیز مورد توجه بسیار قرار گرفته.
اینکه امروزه گفته میشود ایرانیان از غمگینترین جوامع بهشمار میآیند یا اینکه بدل به مردمی عصبی و پرخاشگر شدهاند، اختلافات خانوادگی و خیابانی امری عادی شده، خنده بر لبها خشکیده و یادآور اسپند بر آتشند، جملگی ناشی از گمشدن شادیهای ملی است که از آنهمه فقط نوروز باقیمانده، حال آنکه شادی در فرهنگ کهن ایرانی اصل زندگی است.
ر کتیبههای داریوش و خشایارشا آمده است: «بزرگ است اهورامزدا که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی را برای مردم آفرید...». از اینجا معلوم میشود که تا چه میزان وجود شادی برای مردم اهمیت داشته که برابر با آفرینش زمین و آسمان دانسته شده؛ بهعبارت دیگر کائنات بدون شادی معنایی نخواهند داشت. گویا ایرانیان از دورترین ایام تاکنون قدر شادی را دانستهاند که بهرغم یورشهای دهشتانگیز و اندوهباری که از بیگانگان یغماگر و ستمپیشه دیدهاند با دلی خونین، لبی خندان داشته و دل به کف غصه نسپردهاند؛ چندان که از طنزگوترین جوامع بهشمار میآیند. ولی این بذر شادی که در نهاد جامعه است از سوی مدیریت کلان فرهنگی بهدرستی پرورش نمییابد و درحالیکه «دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند» ما قلم بر سر اسباب دل خرم زدهایم.
این مشکل جانفرسایی است که در همه جوامع عقبمانده که اصطلاح مؤدبانه آن «کشورهای رو به توسعه» است، وجود دارد؛ زیرا بهرغم آگاهی از آثار ویرانگر رواج اندوه و خاطر حزین در جامعه که موجب انسداد ذوقها و ذهنهای بارور میشود، باز هم بر آن شیوهای از مدیریت فرهنگی پایمیفشارند که عاملی سخت بازدارنده در تحرک و پویایی جامعه است.
بنابراین آنچه باید مورد بازنگری مدیریت کلان فرهنگی قرار گیرد این است که جریان فضای شاد در یک جامعه با پرداختن به ویژگیهای اصیل فرهنگی شکل میگیرد و از هر نوع تلاش دیگری در سالنهای سرپوشیده و سرباز و حتی برنامههای نمایشی خیابانی عاری از اصالت، نتیجه دلخواه بهبار نمیآید. دمیدن شادی در فضای جامعه بدون استعانت از فرهنگ اصیل ملی آن جامعه راه بهجایی نمیبرد، چنانکه تاکنون نبرده است.
شناسه خبر 24602