سپهرغرب، گروه کافه کتاب: نویسنده کتاب «قصه قبرستون» در آیین رونمایی این اثر تاکید کرد که آنچه در کتاب آورده، حاصل یک مشاهده است.
نویسنده این کتاب گفت: «قصه قبرستون» مربوط به دوران قبل از فعالیت من در سازمان آرامستانهای شهرستان خوی است و وقتی در سال 95 به مدیرعاملی این سازمان منصوب شدم، این یادداشتها ادامه پیدا کرد. مواجهه انسان با مرگ، یک فیلترینگ است که فقط آنجا اتفاق میافتد. انسانها مقید به آداب و اصول و نزاکتهای اجتماعی هستند و حتی حواسشان به سر و وضعشان است؛ اما وقتی اتفاق مرگ برای کسی یا برای منسوبین حادث میشود، ناگهان آن آداب برداشته میشود و منِ حقیقی آن آدم بروز و ظهور پیدا میکند. اگر کسی به تماشای این اتفاقها بنشیند، خواهد دید که آن رفتارهای غیرمترقبه از افراد سرمیزند. «قصه قبرستون» دنبال مچگیری این افراد نیست بلکه دنبال منِ حقیقی افراد در مواجهه با قصه مرگ است.
حسین شرفخانلو، افزود: ما سالهاست دنبال دور زدن قوانین هستیم و هرکسی در محدودهای که میتواند و از دستش برمیآید سعی میکند کارش را بدون عبور از فیلترهای قانونی و فقط به شکل قانونی انجام دهد که دو فصل از کتاب، این کارها را هجو میکند. بخشی از کتاب هم مربوط به موضوع شهادت است چون شهدا را هم در همان قبرستان به خاک میسپارند و از طرفی من ساکن یک شهر مرزی هستم که هنوز هم افرادی در آن منطقه به شهادت میرسند.
وی افزود: فصل دیگری از این کتاب مربوط به روابط کارمندی است و فصل دیگری، مربوط به کروناست که اتفاق بیسابقهای بود و وقتی آمد، کسی از آن خبر نداشت و قرائتهای مختلفی دربارهاش وجود داشت و البته مشاهدات خودم را در آن فصل نوشتم و امروز یک طنز تلخ است؛ اما میتواند یک گزارش برای آیندگان باشد.
نمایش یک تجربه زیستی
شرفخانلو ادامه داد: قصد اصلی من از نوشتن کتاب این بود که یک تجربه زیستی را به نمایش بگذارم و بگویم که از هر مواجهه با مردم میشود روایتی خلق کرد و مطالبی خواندنی نوشت. اصراری بر روایت نداشتم و مطالبی که در کتاب آوردهام، حاصل یک مشاهده است. سعی کردم بخشی از تصویری که از مرگ داشتم را در مقدمه بیاورم و به نظرم آمد که همین مقدار کافی است.
کورش علیانی، نیز درباره «قصه قبرستون» گفت: کتاب را که میخواندم احساس میکردم آدمی برای من صحبت میکند که راحت حرفش را میزند و این راحت بودن، برخی جاها خوشایند است و برخی جاها خوشایند نیست. فاصله، بین نویسنده و مخاطب بسیار حساس است و نگه داشتن آن در متن مکتوب مهم و سخت است.
این منتقد ادبی ادامه داد: حسین شرفخانلو میتواند به خوبی بنویسد و نیازی نیست این را به خودش و دیگران اثبات کند؛ اما در یک دوراهی قرار دارد که از یک مسیر میتواند فقط بنویسد و راه دومش این است که فکر کند چرا مینویسد و چطور مینویسد و چه چیزی میخواهد از آن دستگیرش شود؟ او الان بعد از نوشتن شش کتاب در این دوراهی است و باید مسیرش را انتخاب کند. نویسنده در این فکر بوده که مطالب بامزهای بنویسد؛ اما به نظر من، همه مطالب با مزه، لزوما مفید نیستند و نویسنده بعد از آن باید به زیباییهای ارتباطی در تعریف روایتهایش دقت بیشتری داشته باشد.
علیانی با اشاره به کتاب گفت: در روایت عمه و آنا، نویسنده در جای خودش قرار دارد و مرگ را از نگاه خود تعریف میکند و این، از بهترین بخشهای کتاب است. نویسنده همچنین مخاطب را نامحرم نکرده و این، آرامش و خودمانی بودن را به مخاطب ارایه میکند. همیشه در موقع نوشتن، این وسواس برای ما هست که ترتیب خطی را رعایت کنیم و نویسنده گاهی آگاهانه این ترتیب را برهم زده که بسیار قابل توجه است و متن خوبی از آب درآورده است. شجاعتِ رفتن سراغ این موضوع هم که حسن اول و آخر این کتاب است.
وی در پایان گفت: بسیار متعارف شده که نویسندگی به موقعیت نویسنده پیوند میخورد و این اصلا مزیت نیست چون این موقعیت است که کتاب را پدید آورده و نه نویسنده. نویسنده خوب، از هر جایی که در آن نشسته، میتواند کتاب خوب بنویسد.
شناسه خبر 51928