شناسه خبر:55763
1401/3/3 11:11:28

سپهرغرب، گروه کافه کتاب: داستان این رمان از این قرار است که مصطفی بر اثر یک ماجرای خانوادگی، اختلال روانیِ کمرنگی پیدا می‌کند و از خانواده‌اش دور شده و تنهایی زندگی می‌کند. در طول داستان روایت‌هایی از مادرش و جواتی، دوستِ دوران کودکی‌اش بیان می‌شود تا دردهای نهفته در دوران کودکی‌اش را زنده کنند.

در بخشی از قصه مصطفی با دختری به اسم مهسا آشنا می‌شود و این رابطه تبدیل به عشقی عمیق اما همراه با سوظن و شک و دودلی می‌شود. موضوعی که هیجانِ داستان را بیش‌تر می‌کند این است که این شک و شبه‌ها تبدیل به واقعیت می‌شوند و از رازهایی پوشیده پرده بر می‌دارند. در این کتاب؛ شخصیتِ اصلی به دنبالِ کشفِ مرگِ همکار و دوستش سعید دیباست که به‌طور ناگهانی از دنیا رفته و مصطفی مرگِ دیبا را روزنه‌ای برای زوال خودش می‌بیند. استخوانی در گلو؛ بازتابِ هیجان، معما، اندیشه، شک و یقین است. در بخشی از متن این کتاب می‌خوانیم: «هر آدمی توی زندگی‌اش زخم‌هایی پنهان دارد که اگر بر زبان بیاورد؛ زبانه‌هایش مثل دود آتش برافروخته می‌شوند. امّا این زخم‌ها ماهی‌های زهرخورده‌ای هستند که گیج و سردرگم می‌لغزند و تبدیل می‌شوند به استخوانی در گلو…»

شناسه خبر 55763