شناسه خبر:59422
1401/6/8 09:48:48

سپهرغرب، گروه خانواده: صبح جمعه است. هیچ کس عجله‌ای برای بیداری ندارد. اولین نفری که بیدار می‌شود، کوچک‌ترین عضو خانواده است که به‌نوعی خروس خانواده محسوب می‌شود! به محض بیداری سراغ مادر خانواده می‌رود و هر طور شده، مادر بخت‌برگشته را از خواب بیدار می‌کند. با گریه و زاری یا فروکردن انگشت در چشم یا پرش جفت پا روی شکم به این معنی که وقت صبحانه است.

مادر بیدار می‌شود و اولین کارش، رسیدگی به کوه ظرف‌های کثیف باقی مانده از دیشب است. تازه اگر خروس کوچولو لطف کند و خودش با اسباب بازی‌های پخش در جای جای خانه مشغول شود و کاری با مادرجان نداشته باشد. مادر در حین ظرف شستن به ناهار ظهر فکر می‌کند. ظرف‌ها که تمام شوند، کتری هم جوش آمده و آماده دم کردن چای است. مادر چای را دم می‌کند. گوشه سفره را باز می‌کند و نان و پنیری در آن می‌گذارد. هروله بین سفره و صدر تا ذیل خانه شروع می‌شود. یک لقمه نان و پنیر در دهان می‌گذارد و چند تا وسیله پخش و پلا از یک گوشه را به سرمنزل مقصود می‌رساند. کوچولوی خانه میلی به نان و پنیر ندارد. یک تکه نان هم قد خودش زیر بغل می‌زند و در حالی که دنبال مادر مسیر بین سفره تا پذیرایی و اتاق‌ها را طی می‌کند، نان را هم به دندان می‌کشد. کم‌کم خیل مستان از زیر لحاف و پتوهایشان سر بلند می‌کنند و با موهای ژولیده و صورت خواب‌آلوده هرکدام در یک گوشه خانه سنگر می‌زنند و به افق‌های دوردست خیره می‌شوند. سفره به امید آنکه رهگذری گرسنه از کنارش رد شود و لقمه نان و پنیری از آن برگیرد، همین طور باز می‌ماند. اما دریغ که این جماعت، آنقدر دیر بیدار شده‌اند که هیچ کدام کششی به سفره و محتویاتش ندارند. مادر خیلی زود درمی‌یابد که باید به سرعت چیزی برای ناهار سرهم کند وگرنه بعد از گذشت ساعتی، گرسنگان به هیچ‌کس و هیچ‌چیز رحم نخواهند کرد و با شمشیرهای آخته به آشپزخانه حمله‌ور می‌شوند! پس چای سرد شده‌اش را به سرعت سر می‌کشد و یک دست پیاز و یک دست چاقو، به سمت اجاق گاز می‌شتابد. در این فرصت کم، غذایی در خور شأن یک ضیافت ناهار خانوادگی که نمی‌توان فراهم کرد اما امید است غذایی فراهم شود که ته دل لشکر صبحانه نخوردگان را بگیرد و وعده و وعیدها برای یک شام کامل و مجلسی، مانع از آن شود که فرزندان و همسر بر سلطان آشپزخانه خشم بگیرند.

این بود آرمان‌های یک خانواده متعالی؟! چه شد که این چنین سایه شوم بی‌حالی و کسالت، بر جمعه‌های یک خانواده سایه افکن شد؟! آیا دیگر امیدی به بهروزی و گرمی و خوش احوالی در روزهای تعطیل این خانواده وجود دارد؟!

بله! وجود دارد! همیشه روزنه‌ای برای امید هست! بیایید فیلم را به عقب برگردانیم و زندگی را جور دیگری رقم بزنیم.

روز پنجشنبه خانم و آقای خانواده مواد لازم برای صبحانه اعیانی جمعه را تدارک می‌بینند. کمی سوسیس خانگی بهداشتی که در ترکیب با گوجه و تخم مرغ، ترکیب درخشانی را رقم می‌زند. کره و پنیر که جای خود را دارند. عسل در صورت امکان. در یخچال مربا پیدا می‌شود؟ آن هم بیاید دم دست. انگور یا سبزی خوردن یا گوجه و خیار، بسته به ذائقه اهل خانه، می‌تواند به چشم‌نوازی سفره، و دلچسب‌تر شدن ترکیب نان و پنیر کمک کند. اگر در فصل گرم یک آب طالبی و در فصل سرد یک آب پرتقال هم آماده شود، که دیگر به سطح صبحانه هتل‌های پنج ستاره می‌رسد. این تمهیدات آماده می‌شود و به یخچال می‌رود. شب هنگام، پس از شام، در یک حرکت جهادی خانوادگی، ظرف‌ها شسته می‌شوند، به‌هم‌ریختگی‌های اساسی جمع و جور می‌شوند و خلاصه خانه به حدقابل قبولی می‌رسد که صبح فردا همه دل‌شان بخواهد با رغبت چشم به این خانه باز کنند.

صبح هنگام، خوان نعمت پروردگار برای یک صبحانه باشکوه آماده و چیده می‌شود. بوی سوسیس خانگی و گوجه تفت خورده و نان تازه، مشام هر بزرگ و کوچک به خواب آرمیده ای را نوازش می‌دهد تا برای یک صبحانه شاد خانوادگی و شروع یک روز شیرین، به سرعت رخت خواب را رها کنند و به سمت سفره به پرواز درآیند.

می دانم. لابد می‌گویید ترکیب همه این مواد با هم در یک وعده مضر است. قبول دارم. اما همه اش را که آدم‌ها با هم نمی‌خورند. بیشتر چشم‌شان را با دیدن این ترکیب در کنار هم سیر می‌کنند. حالا یک وعده در هفته هم دو سه جور خوردنی با هم برود در معده، خیلی اتفاق دردناک پزشکی‌ای نمی‌افتد.

محتوای سفره گران و لاکچری است؟ نه لزوماً. هرچه در خانه هست و تهیه‌اش زحمت و هزینه چندانی ندارد را بیاورید. بیش از آنکه محتوا مهم باشد، ذوق و سلیقه و چینش خوب و انرژی مثبت اهل خانه، جان‌ها را جلا می‌دهد. خانه تمیز است، مادر آرام است، بابا شاداب است، سفره زیباست، پس دل اینجا گرم است و روزگار آفتابی است.

*مژده پورمحمدی

شناسه خبر 59422