سپهرغرب، گروه جوانی: مولانا در مثنوی معنوی میگوید: آن یکی مرد دومو آمد شتاب/ پیش یک آیینهدار مستطاب/ گفت از ریشم سپیدی کن جدا/ که عروس نو گزیدمای فتی/ ریش او ببرید و کل پیشش نهاد/گفت تو بگزین مرا کاری فتاد
فرض کنید مردی نزد آرایشگری میرود و به او میگوید من عروسی در پیش دارم، موهای سفید ریشم را جدا کن. چرا او این را میگوید؟ به خاطر اینکه میخواهد از آنچه در زندگیاش به شکل طبیعی روی داده فرار کند. میخواهد خود را جوانتر از آنچه هست نمایش دهد و آن آثار پیری را بپوشاند. آرایشگر هم کل ریش او را یک جا میبرد و جلویش میگذارد و میگوید من کارهای مهمتری در پیش دارم و وقت این کارها را ندارم، خودت بنشین سر صبر موهای سفید ریشت را از موهای سیاه جدا کن.
مولانا در این حکایت کوتاه در واقع طعنهای به بیدردی انسانها میزند. فرد به جای اینکه به زندگی بپردازد و رویدادهای زندگی از جمله سپید شدن مو و گذر ایام را بپذیرد مدام میخواهد از آنچه هست بگریزد و با خاطره گدَشتهها خود را مشغول نگه دارد. اگر کسی حقیقتاً اهل زندگی باشد نیازی به نمایش دادن نخواهد داشت. من چرا میخواهم آن موهای سپید را پنهان کنم؟ چون نمیخواهم آنها را بپذیرم.
شناسه خبر 71358