شناسه خبر:83641
1403/3/26 09:21:48

مروج کتابخوانی در مناطق کم‌برخوردار گفت: سخت‌ترین بخشی که در روستاها با آن مواجه هستم، نبود عدالت آموزشی در روستاها است؛ هیچ فعالیت فکری و خلاقیتی هم برای این دانش‌آموزان صورت نگرفته است.

نامش اسماعیل آذری‌نژاد است؛ روحانی‌ای که در قم زندگی می‌کرد؛ اما به خاطر شرایط پدرش کار و زندگی‌اش را رها کرد و به یکی از روستاهای کهگیلویه و بویراحمد رفت تا مراقب او باشد. از سال 1392 شروع کرد به قصه‌خوانی برای بچه‌های روستا و کم‌کم تعداد روستاها و فعالیت‌هایی را که در آن روستاها انجام می‌داد زیاد کرد. برای اینکه بتواند فعالیت قصه‌خوانی و اهدای کتاب برای بچه‌ها داشته باشد، در روستاها مدرسه بسازد، مدرسه‌های قدیمی را رنگ بزند و برای توانمندسازی اهالی روستا و ایجاد شغل‌های محلی تلاش کند، افراد دیگری هم در این مسیر با او همراه شدند. او رشته ادیان خوانده است و در حال حاضر با ساختن «خانه بلوط» در روستاها، بچه‌ها را با کتاب‌ها، مسئولیت‌های اجتماعی و مهارت‌های سخت و نرم آشنا می‌کند.

در صفحه مجازی اسماعیل آذری‌نژاد خواندم: «خانه‌های بلوط به مثابه درخت بلوط هستند؛ درخت بلوط یک درخت دیرثمر است اما ریشه‌های محکمی دارد!». دیدن شرح فعالیت‌های اسماعیل آذری‌نژاد در صفحات مجازی‌اش خبر از این می‌دهد که کودکی که او برایش قصه می‌خواند شاید دیر، ولی روزگاری ثمر دانایی می‌دهد.

پیگیر کارهایش شدم و درنهایت، با آذری‌نژاد در مورد نقش قصه و روایت در رسیدن کودکان به مفاهیم والای انسانی و رویای او در مسیر کار با کودکان روستا، صحبت کردم که این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

- به عقیده شما قصه و روایت در رسیدن کودکان به مفاهیم والای انسانی و دینی چه نقشی دارد؟

قصه و روایت یک ویژگی و خاصیت دارد؛ اینکه همیشه برای انسان‌ها شیرین و جذاب است. این گیرا و جذاب و شیرین‌بودن باعث شده است خیلی از آدم‌ها، معلمان و دانشمندان از این قالب برای انتقال یک مفهوم استفاده کنند. مولانا، بالاترین مفاهیم عرفانی را در قالب داستانی ساده منتقل می‌کند. نکته دوم این است که ما نمی‌توانیم برای بچه‌ها سخنرانی و نصیحت کنیم یا برایشان کلاس بگذاریم؛ باید غیرمستقیم و در قالب موارد جذاب و شیرین، آن مفاهیم والای انسانی را به کودک منتقل کنیم. این خاصیت روایت و داستان است.

- آیا شما به عنوان یک روحانی تمایل دارید بیشتر از قصه‌ها و ادبیات مذهبی استفاده کنید یا از تنوع موضوعی در انتخاب‌های خود بهره می‌برید؟

نیاز کودک را در نظر می‌گیریم و مطابق با نیاز او، کتاب را انتخاب می‌کنیم. حال، کودک به چیزی نیاز دارد؟ کودک به این نیاز دارد که مهارت‌های زندگی رایاد بگیرد، خلاقیت و تخیلش پرورش پیدا کند، با الگوها و اسوه‌ها و اساطیر آشنا شود و مفاهیم ارزشی و دینی را یاد بگیرد. این‌ها نیازهایی است که یک کودک دارد. حالا که می‌دانیم کودک این نیازه ارا داراست کتاب‌ها را هم بر مبنای همین مسئله انتخاب می‌کنیم.

- به غیر از توصیه‌ها و پیشنهادات نظری و مرسوم در علاقه‌مندکردن کودکان و نوجوانان به کتاب و کتابخوانی، شما چه تجربه اجرایی از علاقه‌مندکردن یک کودک یا نوجوان به کتاب و کتابخوانی دارید که ممکن است برای دیگران جالب باشد؟

خیلی‌ها عقیده دارند دنیای امروز، دنیای مجازی است و بچه‌ها با کتاب انس ندارند؛ اما این‌طور نیست. ما چه در شهر و چه در روستا، چه در جایی که بچه‌ها دسترسی به فضای مجازی ندارند و چه در جایی که فضای مجازی اوج و رونق دارد، توانسته‌ایم با بچه‌ها ارتباط برقرار کنیم و کتاب را به آن‌ها بدهیم تا بخوانند. مهم این است که یک فرد معمولی یا تسهیل‌گر وجود داشته باشد که بتواند شیرینی روایت قصه و داستان را به بچه منتقل کند. امکان ندارد کودک قصه بشنود و خوشش نیاید و گوش نسپارد و ادامه ندهد یا خودش به سراغ خواندن قصه نرود. مهم این است که من به عنوان یک تسهیل‌گر، مهارت ارتباط، گفت‌وگو، قصه‌گویی و قصه‌خوانی را بلد باشم.

یک خاطره از این موضوع می‌گویم: من به یک روستایی رفته بودم و به بچه‌ها گفتم بیایید با هم قصه بخوانیم. یکی از بچه‌ها که کلاس پنجم یا ششم بود گفت: «آقا ما حوصله نداریم.». من از این آقاپسر پرسیدم «تو به چه چیزی علاقه داری؟»، او گفت: «من قصه را دوست ندارم.». از او پرسیدم که «نمایش را دوست داری؟» گفت: «بله، تئاتر خوب است.». گفتم: «می‌خواهیم تئاتر یکی از داستان‌های شاهنامه را اجرا کنیم، مثلاً داستان رستم و اسفندیار.». او گفت «خیلی خوب است من آن را اجرا می‌کنم، خیلی از این کار خوشم می‌آید». گفتم: «داستان رستم و اسفندیار را بلدی؟» گفت «بلد نیستم» و من گفتم: «کتابی را بردار و ببین نقش رستم چیست و بعد تو در نقش رستم بازی کن.». کتاب را خواند و گفت «نقش را یاد گرفتم». به او گفتم: «می‌توانی دوستانت را هم به تئاتر دعوت کنی و به هر کدام از آن‌ها یک نقش بدهی؟». او موافقت کرد و من بهش گفتم: «پس ادامه داستان را بخوان و کتاب را به دیگر دوستانت هم بده تا بخوانند یا خودت داستانی که خوانده‌ای را برای آن‌ها بخوان.». این کودک، هم خودش قصه را خواند هم برای دوستانش قصه را خواند و هم نمایش را اجرا و کارگردانی کرد. این معنای مهارت ارتباط درست با کودک و شیوه علاقه‌مندکردن او به کتاب است.

- با توجه به تجربه شما، کودکان و نوجوانان روستا از چه موضوع و محتوایی در کتاب‌ها استقبال می‌کنند؟

بچه‌ها به کتاب و به هر نوعی از کتاب علاقه دارند؛ من ندیده‌ام آن‌ها بگویند ما این‌گونه کتاب‌ها را نمی‌خواهیم و آن دیگری را می‌خواهیم. معمولاً بچه‌ها همه جور کتابی را دوست دارند.

- سخت‌ترین و شیرین‌ترین بخش کار با کودکان و نوجوانان روستایی برای شما چیست؟

سخت‌ترین بخشی که در روستاها با آن مواجه هستم، نبود عدالت آموزشی در روستاها است. معلم‌ها و مدرسه‌ها بی‌کیفیت هستند. گاهی برای دانش‌آموزان کلاس چهارم، پنجم و ششم کتاب می‌بریم که کتاب بخوانند؛ اما آن‌ها هنوز عبارت‌خوانی را هم خوب فرا نگرفته‌اند و نمی‌توانند به خوبی کتاب بخوانند. هیچ فعالیت فکری و خلاقیتی هم برای این دانش‌آموزان صورت نگرفته است. از نظر من این ضعف بزرگی در روستاهای کشور است. البته شاید این ضعف در همه‌جا وجود نداشته باشد؛ اما آمار کاملاً از بالابودن این اتفاق خبر می‌دهد.

- رویای شما در مسیری که در آن پا نهاده‌اید چیست؟

یکی از رویاهای من در مسیر فعالیت‌هایم این است که «خانه بلوط»‌های زیادی در روستاها بسازیم. یکی از فعالیت‌هایی که ما در چند سال اخیر آن را دنبال کرده‌ایم ساختن خانه‌های بلوط در روستاهای پرجمعیت استان خودمان بوده است. خانه بلوط، مکانی است که کودکان و نوجوانان روستا و والدین‌شان در آنجا کتاب می‌خوانند، نقاشی می‌کشند، آموزش کامپیوتر می‌بینند و به طور کلی فعالیت‌هایی با تمرکز بر حوزه کودک و نوجوان انجام می‌دهند. امیدوارم بتوانیم خانه‌های بلوط بیشتری بسازیم تا بچه‌ها و روستاهای بیشتری را تحت پوشش قرار دهیم.

- چه دغدغه‌ای شما را به سمت کار با کودکان روستا برد؟ چه برنامه‌هایی برای توسعه فعالیت‌های خود در این زمینه دارید؟

دغدغه‌ام این بود که مشاهده کردم در استانم، کودکان با کتاب آشنایی ندارند و کتاب قصه، جزئی از زندگی آن‌ها نیست، خلاقیت جزو نظام آموزشی ما نیست و ترتیب اصولی و مهارت فرزندپروری میان والدین ما کمتر وجود دارد. این موارد باعث شد که به مبحث قصه ورود کنم.

من یک جمله کلیدی دارم و همیشه می‌گویم «کودکی ثروتمند است که والدین قصه‌خوان داشته باشد.». ثروت و سرمایه منِ والد نیز فرزندان من است. من باید فرزندانم را ثروتمند کنم؛ اما این به آن معنا نیست که آن‌ها را به کلاس‌های متعدد بفرستم یا در مهدکودک‌ها و مدارس گران ثبت‌نام‌شان کنم؛ ثروت بچه من این است که منِ والد برای فرزندم وقت بگذارم، با او بازی کنم، برایش قصه بخوانم و ارتباط درست با او برقرار کنم. اگر این موارد را داشته باشید و والد خلاق و تأثیرگذاری باشید، حتی اگر در دورترین و دورافتاده‌ترین و فقیرترین نقطه ایران هم باشید، باز هم کارکردتان بیشتر از مدارس و معلم‌های دیگر است. پس برای فرزندان خود وقت بگذارید.


منبع: ایبنا

شناسه خبر 83641