شناسه خبر:83808
1403/3/30 14:32:35

رهبر انقلاب درباره عملکرد جمهوری اسلامی درباره‌ی عدالت فرمودند: «در مورد عدالت ما عقب‌مانده هستیم... در دهه‌ی پیشرفت و عدالت بایستی هم در پیشرفت موفّق می‌شدیم، هم در عدالت؛ در پیشرفت به معنای واقعی کلمه موفّق شدیم، [امّا] در زمینه‌ی عدالت، باید تلاش کنیم، باید کار کنیم، باید از خدای متعال و از مردم عزیز عذرخواهی کنیم.» 1396/11/29 و در جای دیگر فرمودند: «حکومت امیرالمومنین در زمینه‌ى اقامه‌ى عدل، حمایت از مظلوم، مواجهه‌ى با ظالم و طرفدارى از حق در همه‌ى شرایط، الگویى است که باید از آن تبعیت شود.» 1380/09/16

به مناسبت فرارسیدن عید سعید غدیر خم گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام حامد کاشانی، کارشناس تاریخ اسلام، عملکرد امیرالمؤمنین در مسئله‌ی عدالت و مبارزه با ظلم را بررسی کرده است.
به‌عنوان اولین سؤال مهم‌ترین چالش و مانع در اجرای عدالت در جامعه چیست؟

چالش اصلی ما در بسیاری از موضوعات حکمرانی به‌ویژه در مسئله‌ی عدالت، الگوی حکمرانی ما است. ما به یک الگوی جامع حکمرانی هم در مسئله‌ی عدالت، هم در مسئله‌ی اقتصاد، هم در سیاست خارجی و هم در سیاست‌های کلان نیاز داریم. ما در سیاست مدوّنی که با تغییر دولت‌ها دائم تغییر نکند و به‌صورت الگوی عملی درآمده باشد، ضعف جدی داریم و باید روی آن خیلی کار کنیم. ما یک ضعف نظری از مبانی دینی خودمان داریم که آن مبانی دینی تبدیل به الگوی حکمرانی نشده است، لذا گاهی سلیقه‌ای عمل می‌شود. و خیلی اوقات وجه‌المصالحه‌ی جنگ‌های سیاسی و انتخاباتی می‌شود.

البته سطح جامعه نسبت به سالیان گذشته خیلی رشد داشته است، اما با توقعی که از انقلاب اسلامی می‌رود و با آرمان‌هایی که داریم خیلی فاصله‌مان زیاد است. وقتی آقا می‌فرمایند الگوی ما حکومت امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه است، ما تصویر روشنی به‌عنوان الگو از حکومت حضرت در ابعاد مختلف ارائه نکردیم که بخواهد ملاک قرار بگیرد. بلکه کار کاریکاتوری انجام شده است، و گاهی آن را هم وجه‌المصالحه‌ی اتفاقات سیاسی کردیم. یک بخش دیگرش این است که گاهی سیاست‌های ما چون از یک الگوی جامع برداشته نشده، تعارض زیادی با هم دارند. ما بعضی اوقات یا قانون نداریم، یا قانون زیادی داریم که معارض‌اند و باید در تفسیر و توجیه آن کار شود. مثلاً گاهی رفتارهایمان تولید فقر می‌کند. یا بحران‌هایی مثل دست‌کاری قیمت ارز، طلا، افزایش چندبرابری قیمت مسکن، توزیع یارانه و... که به‌شدت به زندگی مردم آسیب وارد می‌کند. عملاً قانون است، ولی غیرعادلانه است. ما قوانین غیرعادلانه کم نداریم. قوانین‌ ما با هم سازگاری و یکپارچگی ندارند. وقتی الگوی حکمرانی جامع نداشته باشیم، معارض عمل می‌کنیم. لذا اگر بخواهم روی یک نقطه‌ی ساختاری دست بگذارم، اول الگوی حکمرانی جامع است.

خیلی از اوقات هم سعی شده یک اتفاقی بیفتد، اما حداکثر دنبال یک الگوی حکمرانی غربی بودیم. اگر الگوی حکمرانی اسلامی باشد آن‌وقت شفافیتش، قوه‌ی قضائیه‌اش و مبارزه با فسادش ممکن است نزدیک به غرب باشد و یا نباشد، ولی منبعش غرب نیست. یک بازنگری از درون است. به نظر من علت‌العلل همه‌ی مشکلاتمان اینجا است. این دولت می‌رود، آن دولت می‌آید و الگوها تغییر می‌کند. عملاً نگاه روندی نداریم. وقتی نگاه روندی نباشد، احتمال بی‌عدالتی زیاد است. کمااینکه الان داریم فقر تولید می‌کنیم و به‌شدت سبد زندگی معیشتی مردم دچار آسیب شده است. چرا؟ چون الگوی حکمرانی نداریم.

آیا اسلام نظریه‌ای در باب عدالت ندارد، یا اینکه جمهوری اسلامی نتوانسته از این نظریه استفاده و روزآمدش کند؟

واقعیتش ما چون تجربه‌ی حکومت کردن به این گستردگی در زمان عالم مدرن و پست مدرن را نداشتیم، لذا نتوانستیم به‌صورت کامل مفاهیم و معیارها و داشته‌های دینی‌مان را به زبان الگوی حکمرانی دربیاوریم. وگرنه اولین قدم این است که آقا ما را با حکومت امیرالمؤمنین علیه‌السلام قیاس می‌کند. قیاس کردن نه از آن جهت که ما خودمان را با حضرت قیاس کنیم، هیچ‌کس با امیرالمؤمنین قابل قیاس نیست. بلکه از این جهت که از ایشان تبعیت کنیم. قدم اول در تبعیت هم شناخت است.

امیرالمؤمنین نماد عدالت است، ولی در نگاه جامعه‌ی ما مدل حکمرانی امیرالمؤمنین‌ یک خطّی است. اگر بخواهم واضح بگویم جامعه‌ی ما نگاه و عینکش معمولاً به امیرالمؤمنین‌ از نگاه آقای شریعتی است. یعنی امیرالمؤمنینی را جامعه می‌شناسد که آقای شریعتی می‌گفت. این امیرالمؤمنین تک بعدی است. یعنی امیرالمؤمنینی که در رفتارش مصلحت نیست و یک خطّی است. فکر می‌کنیم همه‌ی تصمیماتش لحظه‌ای و شمشیر کشیدن است. گاهی اوقات می‌گویند اگر الان امیرالمؤمنین بود شمشیر می‌کشید. این با امیرالمؤمنین واقعی فاصله دارد. امیرالمؤمنین نماد عدالت و عقلانیت است. امیرالمؤمنینی که مظهر عدل است، گاهی برای اینکه یک ظلم بزرگ‌تری رخ ندهد وارد وادی مصلحت شده است.

نمونه‌اش همین روایت معتبر است که حضرت می‌فرمایند من باید صبر کنم تا جای پایم سفت شود، بعد بعضی چیزها را تغییر دهم. اقتضای عدالت در حالت عادی این است که همه را در یک روز عزل و نصب کنی، ولی حضرت این کار را نمی‌کند. امیرالمؤمنین به‌دنبال تدریج است. اگر یک جایی امیرالمؤمنین مماشاتی کرده این به‌خاطر عدلش برای جلوگیری از ظلم بزرگ‌تری بوده است، والّا تحقق عدل بیشتر بوده است. چرا؟ چون مماشات را صرفاً مداهنه و سازش‌کاری می‌دانیم.

اگر ما بخواهیم الگوی حکمرانی مثل الگوی امیرالمؤمنین داشته باشیم که حضرت آقا می‌فرمایند، اولین قدم این است که باید این الگو را کشف کنیم. برای اینکه این الگو کشف شود، لازمه‌اش این است که ما سیره‌ی امیرالمؤمنین را جامع و ابعادش را باهم ببینیم. فرق سیره حکومتی حضرت با دیگر روایات ائمه‌ کجاست؟ فرض بفرمایید حضرت می‌فرمایند اگر خواستی کسی را نصب کنی از یک خانواده‌ی خوش سابقه، اهل تجربه، ریشه‌دار، کارآمد، کاربلد و شجاع باشد. وقتی روایات در بایدها و نبایدها گفته می‌شود، یعنی در عرصه‌ی اجرا نیستند. خود امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه در عزل و نصب‌ها تمام آن مواردی را که فرموده بودند نتوانستند اجرا کنند، چون اوّلاً حضرت نمی‌توانستند بیرون از فضای واقعی جامعه‌ی اسلامی آدم برای عزل و نصب بگذارد و از بین موجودین باید انتخاب می‌کرد. ثانیاً اگر این آدم‌ها را عزل و نصب کند چه تصویری در جامعه ایجاد می‌شد؟ حضرت به‌دنبال اصلاح هست، ولی وقتی می‌خواهد اصلاح کند این تغییر هزینه دارد، و حضرت هزینه فایده می‌کند. یعنی یک خطّی نیست.

من نمی‌خواهم به این معنا بگویم که دائماً بر اساس مصلحت عدل را زیرپا بگذاریم. بنا بر عدالت است. اتفاقاً این مصلحت خود عدل است، یعنی یک وقتی می‌گوید عدل یا ظلم؟ همه می‌گویند عدل. یک وقت می‌گوید من باید اشعث را عزل کنم و یک شخص دیگری را جایش بگذارم. از طرفی جامعه دچار یک بحرانی می‌شود که آن بحران لشکر امیرالمؤمنین را در آستانه‌ی نبرد صفّین تضعیف می‌کند. آن چیزی که ما در حکومت امیرالمؤمنین می‌بینیم این است که همواره برای عدالت تلاش می‌شد. امّا حضرت هزینه فایده هم می‌کردند. لذا ابوموسی را با اینکه خیلی مشکل‌ساز بود، شش ماه ابقا می‌کند. چرا؟ چون مردم کوفه او را می‌خواستند، حضرت نسبت به مردم کوفه می‌بیند برای اینکه مردم کوفه نباید از دست بروند یا جایگاه بعضی از سران نظامی ایشان آسیب می‌خورد تأمل می‌کند. اگر کسی این را یک خطّی ببیند می‌گوید این چه کارگزاری است که حضرت ابقاء کرده است، امّا اگر یک خطّی نبیند و ببیند حضرت یک ابقاء و یک جامعه‌ای دارد که ممکن است این جامعه‌ عده‌ی زیادی از آن ریزش کنند، به آن ریزش‌ها که توجه می‌کند دیگر نسبت به ابوموسی یک‌جور دیگر رفتار می‌کند.

یا در مورد شریح قاضی حضرت وقتی می‌خواهد برکنارش کند، در جامعه سروصدا می‌شود. چون افراد جامعه‌ی امیرالمؤمنین متفاوت‌اند. عدالت اقتضا می‌کند که قاضی شما عادل باشد. این از واضحات عدالت است. ولی حضرت نمی‌تواند این قاضی را برکنار کند، چون اگر اغتشاش و ناامنی شود و فضای جامعه به‌هم بخورد، ظلم‌های بزرگ‌تری رخ می‌دهد. کسی که دلش برای جامعه می‌سوزد،‌ آن‌که پدر امت است نمی‌تواند بر سر مردمش معامله کند، پس حضرت چه کار می‌کند؟ شریح را برمی‌گرداند، منتها یک نامه می‌نویسند و می‌فرمایند فقط پست اسمی قضاوت داری، یعنی تو هیچ حکمی را تا قبل از اینکه من ندیدم تنفیذ نکن. اگر حکم می‌دهی و قضاوت می‌کنی باید من بخوانم و اگر تأیید کردم امضاء کن. عملاً یعنی تو قاضی نیستی. چون قاضی حکمش نافذ است. لذا قاضی هست ولی عملاً‌ قاضی نیست.

مسئله‌ی مصلحت این‌طوری است که وقتی تزاحم بین چند شر شد و نتوانستیم از این شرها فرار کنیم باید شر کمتری را کسب کنیم. اگر تزاحم بین چند خیر شد و نمی‌شود همه‌ی خیرها را استیفا کرد باید خیر بیشتری را کسب کنیم. ما هیچ‌وقت در حالت عادی دعواهایمان در نظام حکمرانی سر عدل یا ظلم نیست. معمولاً سر تزاحم‌ها است. یعنی عدل بیشتر و کمتر، ظلم بیشتر و کمتر. تصویب هر قانونی در جامعه دو طرف دارد.

فضای مدیریتی جامعه فضای تزاحمی است. وقتی اسم مصلحت پیش می‌آید دو اتفاق خطرناک می‌افتد. اولاً عده‌ای فکر می‌کنند بیان مصلحت برای ماست‌مالی کردن است. در حالی که ما می‌گوییم سیره‌ی حضرت و سیره‌ی ائمه‌ی را با دقت نگاه کنید. ما نمی‌خواهیم با بیان مصلحت خطاهایی که گاهی در حکومتمان رخ می‌دهد را ماست‌‌مالی یا لاپوشانی کنیم. ثانیاً مصلحت نباید یک شمشیری در دست محافظه‌کاران باشد که هرجا قرار است اصلاحی صورت بگیرد به اسم مصلحت ذبحش کنند. در حکومت حضرت اصل بر عدالت‌محوری در همه‌ی ابعادش است. اصل بر برخورد با فاسد است. حکومت حضرت یک حکومت چند بُعدی است.

ما فی‌الجمله و بالقوه الگوی عدالت داریم، ولی بالفعل نداریم. وقتی این اتفاق می‌افتد که کرسی‌های آزاداندیشی برگزار شود و ما از ابعاد مختلفِ حکومتِ امیرالمؤمنین یک الگوی پیشنهادی را برداشت کنیم، بعد این الگو را به فقها و متخصصین ارائه کنیم تا از آن الگویی شکل بگیرد. ما چنین کاری نکردیم. یک‌بار برای همیشه ما باید از سرمنشأهای اعتقادات و مفاهیم‌مان به یک محتوای مشخص و خروجی مشخص برسیم.

متأسفانه افرادی‌ هستند که طلبه نشده‌ مجتهدند، لذا خطر خوارج در آن‌ها بسیار جدی است. و هرچه را هم بگوییم فحش تلقی می‌کنند. مثلاً اگر بگوییم ما عدالت‌خواهیم، می‌گویند نه دروغ می‌گویید! یعنی برچسب می‌زنند و برچسب را برنمی‌دارند. به‌شدت صفر و یکی‌اند. این همان مشکل تک خطی دیدن است. ما خواسته یا ناخواسته نگاه جامعه‌مان به امیرالمؤمنین نگاه شریعتی است. اصلاً نگاهمان به امامت نگاه شریعتی است. این از آسیب‌های جدی است.

اگر جوانان انقلابی یا مردم عادی بخواهند الگوی عدالت‌خواهی داشته باشند باید چه کار کنند که برچسب ضدیت با عدالت نخورند؟

این موضوع یکی از مشکلات جدی ما هست. ببینید همیشه وقتی یک جریان افراطی می‌آید که مقابلش یک تفریط گسترده صورت گرفته باشد. اخباری‌گری در حوزه وقتی آمد که اصولیان روایات را حذف کردند. وقتی قاضی به منتقد به بی‌عدالتی می‌گوید به شما ربطی ندارد، به جای اینکه بگوید خدا پدرت را بیامرزد که زندگی‌ات را رها کردی و به‌دنبال عدالت هستی، می‌گوید به شما ربطی ندارد. جریان مقابل را افراطی می‌کند و همه را بدبین می‌کند.

ما در مسئله‌ی عقب‌ماندگی در زمینه‌ی عدالت به دو پایه اشکالات ساختاری و ناکارآمدی و ضعف‌های کارگزاران برمی‌خوریم. به نظر شما در این زمینه کدام یک سهم بیشتری در این عقب‌ماندگی دارند؟ تحلیل شما در این باره چگونه است؟

من فکر می‌کنم اشکال همان ضعف ساختاری و الگویی است. وقتی الگو نداشته باشید، ساختار خوبی هم ندارید. و تعارض زیادی دارید. وقتی ساختار روشن باشد و خیلی تزاحم و تعارض نباشد، تصمیم‌گیری‌ها این‌قدر سخت نمی‌شود. ولی تصمیم‌گیری در کشور ما خیلی مشکل است. چون برای انجام هر کاری باید با صد جا هماهنگ کرد. موازی کاری و معارض زیاد است. این اولاً از کارگزار انرژی می‌گیرد. ثانیاً کارگزار را به‌سمت بعضی از اشکالات می‌برد. کسانی که کار مدیریتی می‌کنند می‌دانند که اگر بخواهند پرونده‌ی هر مدیری را بررسی کنند که مطابق قانون عمل کرده یا نه، می‌توانند اشکالاتی از آن بگیرند. قانون یک‌ فضایی ایجاد کرده که آن برای اینکه کارش عقب نماند مجبور است بعضی جاها با قانون با تسامح برخورد کند. چون قوانین گاهی معارض‌اند یا گاهی توجه به مسائل ندارند. من فکر می‌کنم اشکال اصلی ساختار است. ساختار است که آدم پرحرارت و پرشور را بعد از مدتی به یک کارمند بی‌حال تبدیل می‌کند. لذا ساختار به نظرم مهم است.

ادامه دارد..


منبع: khamenei.ir

شناسه خبر 83808