شناسه خبر:87432
1403/7/25 12:33:17
پژوهشگر حوزه حکمرانی و انقلاب اسلامی مطرح کرد:

موفقیت در حکمرانی فرهنگی، نیازمند نیروی انسانی متعهد، متخصص و فهیم

سپهرغرب؛ گروه فرهنگی- سمیرا گمار: پژوهشگر حوزه حکمرانی و انقلاب اسلامی گفت: برای موفقیت در حکمرانی فرهنگی، نیاز به نیروی انسانی متعهد، متخصص و فهیم داریم؛ زمینه و شرط لازم برای تحول در حکمرانی فرهنگی و به تعبیر رهبر بازسازی انقلابی فرهنگ، وجود نیروی انسانی است و تحول باید به دست کارگزاران کاربلد و مؤمن رقم بخورد.

فرهنگ مقوله‌ای در راستا و مجاور سیاست و اقتصاد یا در ذیل آن‌ها نیست، بلکه اساس و روح حاکم بر جامعه بوده و پیشرفت کشور بدون وجود یک فرهنگ سالم و جلوبرنده، ممکن نیست؛ افزون‌بر آنکه ما به‌ دنبال آرمان تمدن‌سازی هستیم. درواقع هیچ سیاست و اقتصادی بدون اتکا به فرهنگ و وجود بستر مساعد آن، عینیت پیدا نمی‌کند.

با تأکید بر اهمیت مقوله مذکور، این را نیز باید بدانیم که ما هم‌اکنون در عرصه فرهنگ با ضعف‌ها و آسیب‌های جدی روبه‌رو بوده و نیازمند حکمرانی فرهنگی قوی هستیم.

البته حکمرانی مساوی حکومت‌داری به‌معنای متعارف نیست؛ حکمرانی در یک تعریف ساده و اولیه، به اِعمال حساب‌شده قدرت و هم‌افزایی بازیگران مختلف با محوریت حکومت برای پیاده‌سازی قانون از طریق شکل‌گیری زنجیره‌ای از سیاست‌ها، راهبردها، قواعد، فرآیندها، روش‌ها، ابزارها، نهادها، سیستم‌ها و برنامه‌ها گفته می‌شود.

با ذکر این مقدمه آنچه در ادامه می‌خوانید، گفت‌وگوی خبرنگار گروه خبری سپهر با حجت‌الاسلام سجاد کرمی، مدرس دانشگاه و پژوهشگر حوزه حکمرانی و انقلاب اسلامی با نگاهی به آسیب‌شناسی حکمرانی فرهنگی در کشور است؛ کجای کار در عرصه فرهنگی می‌لنگد که مشکلات روزبه‌روز نو شده و اگر حل هم می‌شوند، دوامی ندارند؟ این مشکل در افراد است یا ساختار؟ برای حل آن‌ها چه باید کرد؟

حجت‌الاسلام کرمی که تجربه سال‌ها کار فرهنگی میدانی را در کارنامه خود دارد و اکنون در فضای راهبردی فرهنگ مشغول فعالیت است، می‌گوید: اگر نگاه راهبردی به فرهنگ معطوف نشود و به اجزای آن که در تمام شئون زندگی رسوخ دارند، منظومه‌وار نگریسته نشود، قطعاً ما دچار فروپاشی فرهنگی خواهیم شد.

آنچه می‌خوانید، مشروح گفت‌وگو با وی است:

لطفاً ابتدا توضیحی درباره حکمرانی فرهنگی، ضرورت آن و ارتباطش با پیوست‌نگاری فرهنگی بفرمایید.

با تشکر از فرصتی که برای گفت‌وگو فراهم کردید، لازم است ابتدا تفاوتی بین دو دیدگاه در رابطه با حکمرانی فرهنگی و اولویت‌بندی خودم بین این دو دیدگاه را بیان کنم؛ حکمرانی فرهنگی از یک منظر مدیریت راهبردی در عرصه فرهنگ تعریف می‌شود. طبق این تعریف در حکمرانی فرهنگی، سیاست‌گذاری و راهبری فعالیت‌ها و اجزای مختلف مقوله فرهنگ از ساختارها، سازوکارها و کارگزاران گرفته تا موقعیت‌ها و نرم‌افزارهای فرهنگ، مد نظر قرار می‌گیرد؛ این نگاه به حکمرانی فرهنگ یک ضرورت و موضوع حیاتی است. به‌هرحال فرهنگ در نظام ارزش‌های ما یک مقوله زیربنایی بوده و مقولاتی مانند سیاست، اقتصاد و غیره، روبناهای آن هستند.

اگر نگاه راهبردی به فرهنگ معطوف نشود و به اجزای آن که در تمام شئون زندگی رسوخ دارند، منظومه‌وار نگریسته نشود، قطعاً ما دچار فروپاشی فرهنگی خواهیم شد که در مورد آن اگر فرصت شد، توضیح خواهم داد.

بنده این تعریف و این نوع نگاه به مقوله فرهنگ را ناکافی و ناقص می‌دانم؛ چون به فرهنگ، بخشی و بعضاً در عرض سایر پدیده‌ها نگاه می‌کند. به نظر بنده علاوه‌بر اینکه باید حکمرانی در عرصه فرهنگ را به‌صورت جدی و با اولویت دنبال کنیم، می‌بایست نگاه فرهنگی را نیز به‌عنوان یک رویکرد در همه ساحت‌های حکمرانی لحاظ کنیم. از دل این دیدگاه، قرائت دوم از حکمرانی فرهنگی شکل می‌گیرد که فرهنگ را به‌مثابه خون در رگ‌های همه ابعاد حکمرانی از قبیل حکمرانی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و غیره فرض می‌کند. فرق می‌کند که مقولات فرهنگی را در جامعه احصا کنید و به‌عنوان پدیده‌هایی مستقل و بعضاً مرتبط با سایر پدیده‌ها آن‌ها را مدیریت کنید و یا اینکه آن را یک روح در پیکره جامعه تصور کرده و از آن منظر به صورت‌بندی تمامی ساحت‌های حکمرانی بپردازید. بنده قرائت دوم از حکمرانی فرهنگی را اختیار می‌کنم و از این نگاه حداکثری که فرهنگ را محیط بر تمامی پدیده‌ها می‌داند، پیروی می‌کنم.

اما در رابطه با پیوست‌نگاری فرهنگی؛ یکی از ابتدایی‌ترین موضوعات در حکمرانی فرهنگی طبق هر دو قرائت، ارائه پیوست‌های فرهنگی برای اقدامات اجتماعی، سیاسی و غیره است. پیوست‌نگاری فرهنگی یکی از مقولاتی بوده که حقیقتاً در حکمرانی ما بسیار مغفول مانده است؛ به‌عنوان مثال در بحث ساختمان‌سازی طیفی از مسائل فرهنگی و تربیتی را باید رعایت کرد. از حریم امن قائل شدن برای خانواده‌ها تا ایجاد محیط مناسب جهت تربیت و آزادی عمل فرزندان و غیره. زمانی که اقدام به ساخت و عرضه مسکن به خانواده‌ها می‌کنیم، اگر این مسائل به‌عنوان پیوست‌های فرهنگی لحاظ نشوند، شاهد ناهنجاری‌های فرهنگی و تربیتی متعددی در بین خانواده‌ها خواهیم بود که پیامدهای عمیقی ازجمله تغییر سبک زندگی و غیره را به دنبال خواهد داشت.

این مقوله (حکمرانی فرهنگی) در چه حوزه‌هایی باید اجرا شود و چقدر تاکنون در این بخش موفق بوده‌ایم؟

طبق اعتقادی که بنده به دیدگاه دوم دارم، حکمرانی فرهنگی باید در همه حوزه‌ها اجرا شود. بگذارید کمی توضیح بدهم تا مسئله روشن‌تر شود؛ ما در زمینه آموزش می‌توانیم بسیار موفق باشیم، بدون آنکه نیازی به پیوست‌های فرهنگی داشته باشیم. کافی‌ است دانش‌آموزانی اهل علم تربیت کرده و آن‌ها را به سمت رشته‌های دانشگاهی با بازار کار خوب هدایت کنیم تا بعدها محصول کارشان تولید ثروت و غیره باشد. با این وجود نیاز به پیوست‌های فرهنگی و هویتی داریم؛ راهکار نظام تعلیم و تربیت ما برای پیوست فرهنگ به آموزش چیست؟ ایجاد معاونت‌های فرهنگی و پرورشی در مدارس.

فرض کنید مشاور مدرسه در دانش‌آموز این ذهنیت را ایجاد کند که باید به سمت رشته‌های پول‌ساز برود و معاون فرهنگی مدرسه نیز به او می‌آموزد که آدم خوبی باشد؛ در این حالت با یک شهروند نمازخوانِ پول‌پرستِ قدرت‌طلب مواجه خواهیم بود که آینده او بر محور پول ریل‌گذاری شده است. البته در این مثال مناقشاتی هم هست؛ اما اکنون راجع به احتمالات منفی صحبت نمی‌کنیم.

صورت دیگر مواجهه با موضوع آن است که در کنار زحمات معاونت‌های فرهنگی و پرورشی، مشاور، مدیر، معلم و سایر ارکان مدرسه نیز قائل به پیوست فرهنگی و تربیتی به فعالیت خود باشند و روح و زیربنای فعالیت آن‌ها فرهنگی باشد؛ حکمرانی فرهنگی اگر در معنای اول محدود شود، چنین نتیجه‌ای را به دست نمی‌دهد، اما در معنای دوم این ثمره را برای ما خواهد داشت.

پس نیاز داریم با مهندسی و نگاه راهبردی، رویکرد فرهنگی در همه ساحت‌های حکمرانی کشور داشته باشیم. داشتن رویکرد فرهنگی در همه ساحت‌ها، یکی از مهم‌ترین شئون حکمرانی فرهنگی است؛ ما در این زمینه موفقیت چندانی نداشته‌ایم و به‌شدت ضعیف عمل کرده‌ایم. آن‌قدر ضعیف که حتی در مقولات تماماً فرهنگی هم رویکرد فرهنگی را از دست داده‌ایم! مثال سربسته این نکته حوادث سال 1401 حول مقوله حجاب است. از یک‌طرف با وجود تذکر رهبر انقلاب، ذهن بسیاری از مسئولان و متولیان فرهنگی ما هرگز رویکرد فرهنگی در مواجهه با موضوع نداشت، از سوی دیگر عوامل انگشت‌شمار دشمن با امنیتی کردن فضا، اجازه ندادند در مواجهه با موضوع رویکرد فرهنگی بر رویکرد امنیتی غلبه کند.

بعد از فروکش کردن بحران امنیتی هم دغدغه‌مندان فرهنگی مدام در مقابل نهادهای قانون‌گذار، پلیس و غیره برای حل معضل بی‌حجابی تجمع می‌کنند! این تجمع‌ها در جای خودش بد نیست، اما اگر رویکرد فرهنگی داشتیم، باید بیش از همه در مقابل وزارت آموزش‌وپرورش تجمع می‌کردیم که چرا دانش‌آموزان ما بحران هویت دارند؟ باید مقابل حوزه‌های علمیه تجمع می‌کردیم که چرا صدها سال از جامعه خودتان عقب هستید؟ باید در مقابل صداوسیما تجمع می‌کردیم که چرا تولید هنرمندانه فرهنگی ندارید؟ خلأ رویکرد فرهنگی در حکمرانی ما بسیار جدی است و با قید فوریت باید علاج شود.

سازوکار نظارت بر اجرای این اسناد/ عملیات و سنجش آن‌ها چگونه است؟

در این زمینه آن‌قدر عقب هستیم که فعلاً نمی‌توانیم از سازوکارهای نظارت حرف بزنیم؛ نخستین قدم در مسیر ایجاد رویکرد فرهنگی در حکمرانی، تولید دانش است. باید یقه حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها را بگیریم که نتوانسته‌اند نرم‌افزار مورد نیاز جامعه ما در عرصه فرهنگ را به شکلی بایسته تولید و تقویت کنند. ما نه در مواجهه با فضای مجازی ایده فرهنگی کارآمدی داریم و نه برای حل بحران‌های هویتی نسل‌ها راهکار روزآمد.

قدم دوم، قانون‌گذاری است؛ من از شما خواهش می‌کنم به تعداد انگشتان یک دست نماینده در مجلس به بنده نشان بدهید که درک نسبی از حکمرانی فرهنگی داشته باشند. اصلاً قانون‌گذاران ما با زیربنایی‌ترین مسئله جامعه بیگانه‌اند. کلاً فضای دیگری دارند؛ هنوز نمی‌دانند که ریشه بسیاری از مشکلات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و غیره ما فرهنگی است.

قدم سوم، تربیت کارگزاران این حوزه است؛ من به‌جرأت می‌گویم که در ذهن غالب کارگزاران ما فرهنگ یک مقوله تشریفاتی است و در ذهن خودشان به نظام و جامعه لطف می‌کنند اگر کوچک‌ترین اقدام با رویکرد فرهنگی انجام دهند! به‌ندرت می‌توان کسی را یافت که داشتن رویکرد فرهنگی در حکمرانی را یک موضوع فوری و حیاتی برای جامعه بپندارد.

بعد از همه این‌ها، نوبت به ارزیابی و نظارت می‌رسد؛ نظارت بر خروجی‌های مؤثر و مثبت. نظارت هم باید بر کارآمدی و اثربخشی اقدامات معطوف شود و نه حجم بالای اقدامات بی‌اثر و بی‌ثمر.

درحال حاضر آسیب‌های اساسی حوزه فرهنگ و حکمرانی فرهنگی را چه چیزهایی می‌دانید؟ (در دو بخش ساختار و منابع انسانی)

در مباحث مربوط به ساختار و سازوکار، نخست شاهد نهادهای موازی و بعضاً سرگردان هستیم. معلوم نیست چه کسی بالای سر فرهنگ است؛ همه مدعی هستند و هیچ‌یک هم پاسخگو نیستند.

این موضوع چیزی فراتر از فاجعه است؛ در بعضی از نهادها راهبری فرهنگی جای خودش را به فعالیت فرهنگی، یعنی تصدی‌گری در حوزه فرهنگ داده و در بعضی هم کلاً به دورهمی فرهنگی تبدیل شده است! سرفصل‌هایی از فعالیت‌های روزمره که اصلاً جزء وظایف حکمرانان فرهنگی نیست.

دوم، برخی ساختارهای فرهنگی ما روزآمد نیستند و نیازها، مسائل و مطالبات کف جامعه را نمایندگی نمی‌کنند و پاسخگوی آن‌ها نیستند. گاهی پیدا کردن نسبت بین این مجموعه‌ها با مسائل روزمره مردم، سخت می‌شود. اداره‌ کل ارشاد کجای داستان زندگی مردم است؟ سازمان تبلیغات اسلامی چه؟ حوزه علمیه کجاست؟ دانشگاه‌ها کجا هستند؟ مساجد و پایگاه‌ها به‌جز مخاطبان معدود و پابه‌سن‌گذاشته‌شان، کدام گوشه نیازهای فرهنگی مردم را گرفته‌اند؟ صداوسیما چطور؟ مطمئن باشید اگر همین سؤالات را از آن‌ها بپرسید، خواهند گفت در حیطه وظایف ما نیست و ما وظایف تعریف‌شده داریم.

حال بگویید جلسه سخنرانی برای مثلاً موضوع سبک زندگی داریم. همه می‌آیند و سر موضوع دعوا می‌شود! این نهادهایی که نام بردم، همگی عضو شورای فرهنگ عمومی استانشان هستند؛ این موضوع به خلأ جدی ما در بخش نیروی انسانی گره می‌خورد. دیگر دوره آن گذشته که به افراد به مجرد خوب بودن و غیره، مسئولیت بدهیم. متأسفانه دم دستی‌ترین افراد را برای ایفای مسئولیت‌های فرهنگی درنظر می‌گیریم! بعضی افراد حتی از فهم اولویت‌ها در عرصه فرهنگ هم ناتوان هستند. تربیت مدیران راهبردی متعهد و متخصص، از اولویت‌های ما در حکمرانی فرهنگی است.

سوم، ما در بعضی بخش‌ها سازوکار و فرآیند مشخصی برای حکمرانی در عرصه فرهنگ نداریم. در برخی بخش‌ها هم برای سازوکارها، نقشه و راهکار اجرایی درستی نداریم. حکمرانی فرهنگی به‌مراتب پیچیده‌تر از آنی است که امروز در بین تصمیم‌گیران ما فهم می‌شود. امروز اگر بخواهیم برای عموم مردم جامعه ایران یک موضوع را به‌عنوان معروف مطرح کنیم و جا بیندازیم، چه فرآیندی را باید طی کنیم؟ چه سازوکاری دارد؟ این یک مثال دم‌ دستی است؛ اما در دنیا بسیار کاربرد دارد. در دنیا وقتی می‌خواهند پدیده‌ای را ساقط یا تقویت کنند، ابتدا در اذهان مردم منکر یا معروف بودن آن را جا می‌اندازند و در آنان نسبت به مسئله مورد نظرشان شوق یا نفرت ایجاد می‌کنند.

این یک راهبرد است، اما ما در پیاده‌سازی آن نقص داریم. این راهبرد را به رسانه‌ها و صنعت سینما در غرب بدهید، ببینید چه محصولی تولید می‌کنند و به دوستان ما در رسانه‌ها و سینما بدهید و ببینید خروجی‌اش چه می‌شود! از تصمیم‌گیران فرهنگی در سطح خُرد و کلان کشور بخواهید یک مفهوم را به‌عنوان معروف در جامعه جا بیندازند و ببینید چقدر موفق‌اند؟ نمونه‌های موفق داریم، مانند پیاده‌روی اربعین و میهمانی 10 کیلومتری غدیر و غیره که نمی‌توانیم حکمرانی فرهنگی مدیران را در آن‌ها به‌عنوان متغیر مستقل مورد قضاوت قرار دهیم.

و در پایان پیشنهاد شما برای اصلاح وضع موجود چیست؟

من بسیار کوتاه و فهرست‌وار عرض می‌کنم؛ نخست اینکه برای موفقیت در حکمرانی فرهنگی نیاز به نیروی انسانی متعهد، متخصص و فهیم داریم. زمینه و شرط لازم برای تحول در حکمرانی فرهنگی و به تعبیر رهبر بازسازی انقلابی فرهنگ، وجود نیروی انسانی است و تحول باید به دست کارگزاران کاربلد و مؤمن رقم بخورد.

دوم اینکه باید تحولات ساختاری در عرصه فرهنگ ایجاد شود که این هم بخشی از راهبرد کلان «بازسازی انقلابی فرهنگ» است؛ در این مورد باید ساعت‌ها به گفت‌وگو نشست. تنبلی ساختار، روزآمد نبودن، خلأ ساختارهای نوین، فقدان روابط ارگانیک بین بخش‌ها و ساختارها، فقدان نظام اولویت‌ها در تدوین ساختارها، فقدان فرآیندهای مشخص و غیره، از مهم‌ترین نکاتی هستند که در تحول ساختاری باید به آن‌ها توجه کرد.

سوم اینکه باید با یک کار علمی دقیق، بر راهبرد مهم داشتن رویکرد فرهنگی در تمامی زمینه‌های حکمرانی کشور، متمرکز شویم. این موضوع هم نیازمند گفت‌وگو و هم‌اندیشی است؛ اکتفا به پیوست‌های فرهنگی به‌عنوان اجزایی جدا از ساختارها و سازوکارهای موجود، ساده‌اندیشی است. قطعاً در بحث از راهکارها موارد متعددی به ذهن می‌رسد که در نگاه کلان، این چند مورد مهم‌تر هستند.

گفتنی است، باید بپذیریم که فرهنگ همیشه قبل و بالاتر از هر موضوعی قرار می‌گیرد؛ به این معنا که در کنار اقتصاد یا سیاست و یا ذیل آن‌ها تعریف نمی‌‌‌‌‌‌‌شود. شاخصه‌های اصلی یک حکمرانی فرهنگی نیز برگرفته از باورها، ارزش‌ها و شناخت کافی و همه‌جانبه جامعه فعلی و آینده است که در امتداد آن می‌توان به ایده حکمرانی، اهداف و چشم‌انداز‌ها، روش‌ها و برنامه‌ها اشاره کرد.

بنابراین بیراه نیست اگر بگوییم حکمرانی فرهنگی می‌تواند تأثیر عمیقی بر جامعه بگذارد و با هدایت ارزش‌ها، تقویت هویت ملی و ایجاد فضای رشد برای خلاقیت و نوآوری، مسیری را جهت ارتباط بهتر مردم با فرهنگ و تاریخشان فراهم کرده و به انسجام اجتماعی و توسعه فرهنگی کمک کند. اما نکته مهم این است که یک حکمرانی فرهنگی موفق به‌شدت وابسته به تخصص‌گرایی در انتخاب افراد بوده؛ چراکه تصمیم‌گیری‌های فرهنگی نیازمند درک عمیق از پویایی‌ اجتماعی، تفاوت نسلی، تحولات تاریخی و بسترهای رو به رشد است. حکمرانی مبتنی بر تخصص‌گرایی نه‌تنها به در پیش گرفتن رویکردهای نوآورانه در مواجهه با مسائل فرهنگی کمک می‌کند، بلکه می‌تواند نظامی پویا و پاسخگو به تغییرات جهانی و نیازهای محلی ایجاد کند.

تمرکز بر عملکرد درست در این مقطع و در ابتدای مسیر تغییر می‌تواند در آینده به پایداری و پویایی نظام فرهنگی منجر شود و درنهایت به تقویت مشارکت اجتماعی، ایجاد پیوندهای فرهنگی قوی‌تر بین افراد جامعه و کم کردن فاصله بین نسلی بینجامد؛ بی‌شک با این رویکرد توسعه‌یافته حکمرانی فرهنگی کارآمدتر و مؤثرتر بوده و جامعه ازلحاظ فرهنگی به سوی رشد و توسعه پیش خواهد رفت.

امید که با درنظر گرفتن اینکه چه آینده فرهنگی‌ای پیش روی این نسل و نسل‌های بعدی است، شاهد انتخاب افرادی آگاه، متخصص و دلسوز در عرصه فرهنگی باشیم؛ چراکه تجربه نشان داده انتخاب افراد غیر متخصص با سوابق ناکافی، پاشنه آشیل نظام فرهنگی کشور و افتادن در یک سیاه‌چاله عمیق برای سال‌های متمادی است.

شناسه خبر 87432