با بدخواهان هم مهربان باش
ماه رمضان ماه نزول قرآن است و همه ما باید تلاش کنیم در این ماه هر روز یک جز قرآن تلاوت کنیم و در کنار تلاوت، تدبر در قرآن و آوردن قرآن به متن زندگی نیز ضروری است.
پرداختن به تفسیر آیات باعث تقویت ایمان و امید در جامعه میشود بر همین اساس در این 30 روز ماه مبارک رمضان هر روز یک آیه از آیات «زندگی با آیهها» که مربوط به توحید، نبوت و ایمان است انتخاب شده که راحتتر مفاهیم قرآنی در جامعه تبیین شود.
نهمین آیهای که به آن پرداخته شده آیه 199 سوره اعراف در خصوص ارتباط با دیگران است. خداوند در این آیه میفرماید: «خذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ / پیامبر! در برخورد با مردم از حقوق شخصیات بگذر و به کارهای پسندیده دعوت کن و به نادانها بیاعتنا باش».
*قاعدههای ساده
در تفسیر این آیه برای زندگی امروزمان میتوان گفت: از توی کتابهای زبان بدن و مذاکره هزار قاعده عجیب برای معاشرتهایش در آورده بود. میگفت جلوی آدمها دست به سینه ننشین چون خیال میکنند گاردت را بسته ای. میگفت موقع حرف زدن بینی ات را نخاران چون فکر میکنند مثل پینوکیو دروغ میگویی. آن قدر در قانونهای من درآوردی مذاکره و زبان بدن غرق شده بود که قاعدههای ساده را فراموش کرده بود. مردی که از مکه ظهور کرد و صدایش را به تمام دنیا رساند نه زبان بدن عجیب و غریبی داشت و نه کسی را با فنون مذاکره فریب میداد. قاعده هایش ساده بودند از بدیهای مردم بگذر به خوبیها دعوتشان کن و از آدمهای خرده شیشه دار عبور کن.
خداوند در این آیه از ما خواسته است:
خطاهای دیگران را ببخشیم به کارهای پسندیده دعوت کنیم و از افراد نادان رویگردان باشیم.
برای عمل به این آیه در زندگی میتوانیم:
*همین الآن حداقل یک نفر که ما را ناراحت کرده است، ببخشیم؛ از دوستی که غیبت مان را کرده یا…
*در جمعهای خانوادگی یا دوستانه رفتارهای مورد پسند عرف و شرع مثل احترام به بزرگترها و کمک به نیازمندان را ترویج دهیم.
*اگر با فردی جاهل یا بی ادب مواجه شدیم به جای مشاجره یا مقابله با آرامش از او فاصله بگیریم.
روایت شهدا: سیلی، عشق، شهادت
در یکی از خاطرات شهید محمد بروجردی آمده است:
صدای دعوا بود فرمانده بیرون آمد. گفتند: «این سرباز تازه از مرخصی برگشته، ولی دوباره تقاضای مرخصی دارد». فرمانده گفت: «پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری.»
یک دفعه سرباز سیلی محکمی نثارش کرد. بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو: «دست سنگینی داری پسرا یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه.» او را برد اتاقش صورتش را بوسید و گفت: «ببخشید نمیدانستم این قدر ضروری است. میگویم روز مرخصی برایت بنویسند.» سرباز به گریه افتاد و مرخصی نرفت. راننده اش شد و بعد از مدتی به شهادت رسید؛ قبل از اینکه به مرخصی رود.
ارسال
نظر
*شرایط و مقررات*
کلمه امنیتی را بصورت حروف فارسی وارد
نمایید
بعنوان مثال : پایتخت ارمنستان ؟ ایروان
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین
(فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر
شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای
نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.