سپهرغرب، گروه سیاسی: شکی نیست که حضور مردم شرط لازم برای برگزاری یک انتخابات پرشور و تقویت ارکان نظام جمهوری اسلامی ایران است؛ بنابراین نخستین وظیفه مردم در انتخابات، حضور در صحنه و با توجه به موقعیت زمانی، حضور حداکثری و انتخاب فرد موردنظر خود است. عقل حکم میکند که برای تعیین سرنوشت خود و جامعه و کشور در اداره آن سهیم باشیم. برای سهیم شدن در این امور نیز اولین قدم، حضور یافتن در صحنه و دخالت در انتخاب است درصورتیکه به این وظیفه خود عمل نکنیم، حق اعتراض به مشکلات موجود در جامعه را نخواهیم داشت. هرچند در برخی از کشورها برای حضور مردم در صحنه انتخابات اجبار قانونی بوده و عدم حضور باعث محرومیت از برخی امتیازات شهروندی میشود!
شکی نیست که حضور مردم شرط لازم برای برگزاری یک انتخابات پرشور و تقویت ارکان نظام جمهوری اسلامی ایران است؛ بنابراین، اولین وظیفه مردم در انتخابات، حضور در صحنه و با توجه به موقعیت زمانی، حضور حداکثری در صحنه و انتخاب فرد موردنظر خود است. عقل حکم میکند که برای تعیین سرنوشت خود و جامعه و کشور خود در اداره آن سهیم باشیم. برای سهیم شدن در این امور نیز اولین قدم، حضور یافتن در صحنه و دخالت در انتخاب است درصورتیکه به این وظیفه خود عمل نکنیم، حق اعتراض به مشکلات موجود در جامعه را نخواهیم داشت. هر چند در برخی از کشورها برای حضور مردم در صحنه انتخابات اجبار قانونی بوده و عدم حضور باعث محرومیت از برخی امتیازات شهروندی میشود!
اگرچه وظیفه افراد یک جامعه برای حضور در انتخابات امری عقلانی است ولی برای تحقق آن الزاماتی وجود دارد که بهوسیله حاکمیت و بر اساس مبانی علمی و تجربی است که باید به آن بهصورت ویژه پرداخت. اصولاً رفتار مردم در برخورد با انتخابات (حضور یا عدم حضور) وابستگی مستقیم به رفتار حاکمیت در دورههای قبلی دارد. منظور نگارنده از حاکمیت مجموعه قوا و روح حاکم بر اداره دولت که مبتنی بر قانونهای نوشته و نانوشتهای است که در اتمسفر سپهر سیاسی و اجرایی کشور است؛ بنابراین حرکت جامعه و میزان مشارکت آنها در فرآیند انتخابات نه علت که خود معلول دلایل دیگری است که عمده آن به رفتار حاکمیت برمیگردد. انتخابات مختلف کشور جمهوری اسلامی ایران همواره به یک موضوع حیثیتی از طرف حاکمیت و همچنین مخالفان آن معرفی شده است و بهنوعی انتخابات در ایران برخلاف سایر کشورها، بهنوعی رفراندوم مشروعیت و حاکمیت تلقی شده و همواره حاکمیت از منافع حضور قابلقبول مردم در انتخابات استفاده برده است. ولی انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی در اسفند 98 بهنوعی زنگ هشدار برای پایان دادن به این سفره بیدردسر بود. اگرچه نگاه بالا میتواند تا حدودی درست باشد ولی اگر حضور در انتخابات، نه وظیفه دفاع از مشروعیت نظام که حق مردم تلقی شود، آنگاه عدم حضور مردم، استفاده نکردن از حق شهروندی و یک امر بدون هزینه حیثیتی خواهد بود. نگارنده به جد معتقد است که حضور در انتخابات نه وظیفه که حق شهروندی است و میزان استفاده و بهره بردن از این حق، به عواملی ربط دارد که بهصورت خلاصه به آن در ذیل خواهم پرداخت.
1) اعتماد به ساختار انتخابات: بهنظر میرسد هرچه فرآیند برگزاری انتخابات از قوانین آن تا فرآیند تأیید صلاحیتها تا فرآیند برگزاری انتخابات و شمارش آرا شفاف و روشنتر باشد، شهروندان بهتر و با آگاهی بیشتری, ترغیب به مشارکت و استفاده از حق شهروندی خود خواهند بود. بهنظر میرسد مواردی وجود دارد که اعتماد به ساختار قانونی و اجرایی انتخابات را دچار بحران نموده است. برای مثال قوانین ناکارآمد ثبتنام و احراز صلاحیت میتواند ازجمله آن قوانین ناکارآمد و غیر شفاف باشد. ما در انتخابات مختلف شاهد سیل عظیم ثبتنامیها بودهایم که بهخصوص در حوزه انتخاب ریاستجمهوری موجب وهن و تخفیف ماهیت بالای آن شده است. اگرچه مجلس شورای اسلامی سعی کرده است در آن تغییراتی ایجاد کند ولی باید دید که در عمل چه اتفاقی میافتد.
بهنظر میرسد قانون در حوزه تأیید صلاحیتها کاملاً ناکارآمد است بهنحویکه مثلاً افراد تأیید صلاحیت نشده اصرار دارند که با آنان برخورد سیاسی شده است و شورای نگهبان قانون اساسی نیز معتقد است که خیر؛ اما چرا تاکنون این بند به قانون انتخابات اضافه نشده است که دلایل رد صلاحیت افراد نه به شخص که بهصورت رسمی در سایت یا محل دیگری منتشر شود تا بساط مظلومنمایی و ضربه به نهاد شورای نگهبان و حاکمیت مانند تمام این سالها که گذشت، جمع شود یا اینکه شورای نگهبان در برابر افکار عمومی پاسخگو شود این موارد میتواند بسیار بیشتر از مثالهایی که نگارنده آورده است باشد. بهنظر میرسد بخشی از عدم استفاده از حق رأی در انتخابات به نکاتی که بیان شد، ربط داشته باشد.
2) مشکل ساختار قوا در ایران: ساختار قوا در ایران متأسفانه دچار مشکل ساختاری بهخصوص در حوزه قوه مجریه است. همانطور که بارها صاحب این قلم در مقالات متعدد در همین نشریه نوشته است، جایگاه ریاست جمهوری در ایران جایگاهی است که حدود و اختیارات آن اگرچه روی کاغذ کاملاً مشخص است ولی در اجرا دچار مشکلاتی است که باعث میشود، رؤسای جمهور همه موفقیتها را به نام خود و شکستها را بهنام حاکمیت و یا دولت پنهانی که همیشه آدرس میدهند ولی مصداقی و شفاف بیان نمیکنند، فاکتور کنند. از دولتهای بعد از تغییر قانون اساسی در سال 68 به بعد این داستان بارها تکرار شده است و در همه دولتها با شدت و کموزیاد اتفاق افتاده است. (دولتهای قبل از سال 68 بهدلیل وجود پست نخستوزیری بهنوعی دیگر درگیر این ماجرا بوده است). این مشکل بهنظر نگارنده به ساختار دولت و جایگاه پست ریاست جمهوری برمیگردد. این جایگاه به دلایل متعددی متفاوت با کشورهای دیگر است. در ایران روی کاغذ نفر دوم کشور و نفر اول اجرایی کشور مقام ریاست جمهوری است ولی در عمل، رئیسجمهور یکی از سران قوا و در حد سایر سران قواست، این تناقض باعث ایجاد سردرگمی در رؤسایجمهور و دعواهای سیاسی و نهایتاً ایجاد حس دوگانه دولت و حاکمیت میشود که نهایتاً هم دولت و هم حاکمیت از آن آسیب میبینند. همانطور که تاکنون از آقای هاشمی تا آقای روحانی در تصور جامعه افرادی خارج از حاکمیت تلقی شدهاند! این روند با شرایط فعلی ادامهدار خواهد بود. این در حالی است که همه رؤسای جمهور ایران تاکنون به نسبتهای مختلف از بانیان و مبارزان در راه ایجاد نظام جمهوری اسلامی بودهاند.
آیا مسئولین کشور نمیبینند که بخشی بهنوعی از جامعه برای مخالفت با نظام به فرد تأییدشده همین سیستم رأی میدهند و امیدوارند که رئیسجمهور تنفیذ شده این نظام «بوریس یلسینی» باشد که منجر به حذف سیستم جمهوری اسلامی شود؟ آیا وقت آن نرسیده که این مشکل ساختاری که حداقل سیودو سال و در چهار دولت قبلی با شدت و ضعف کشور و حاکمیت و در مواقعی میزان مشارکت مردم در انتخابات را تحت تأثیر قرار داده است را به نحو صحیح مدیریت کرد؟ همچنان نگارنده معتقد است که بهترین گزینه برای حل این مشکل با ایجاد الزامات آن، تغییر قانون اساسی و ایجاد پست نخستوزیری و حذف ریاستجمهوری و همان نظام جمهوری پارلمانی است. برخی از جریانات سیاسی با ایجاد فضایی غیرواقعی مشکلات ساختاری نظام اداری و اجرایی کشور را در رفراندوم مثلاً برای برجام سابق (چیزی که دیگر وجود خارجی ندارد) تقلیل میدهند. این در حالی است که اگر نتوانیم در مناسبات قدرت، مبتنی بر قانون اساسی منطق خود را ثابت و دیگر تصمیمگیران قانونی کشور را مجاب کنیم، نباید با سخنرانی و ایجاد دوگانگی حاکمیت و مردم نظر مردم را در مورد موضوعی بر اساس گمان فرضی خود و بدون اقدام اجرایی که قانون برای آن در نظر گرفته است این حس را به مردم منتقل نمود که حاکمیت نظر مردم برایش مهم نیست. چه خوب بود در مورد فوقالذکر طرفداران برجام قدمهای اجرایی برگزاری رفراندوم را در مجلس و نه در پشت میکروفون ریاستجمهوری پیگیری میکردند و به قانون نیز در مورد فرآیند اجرایی آن مقید میشدند.
3) مسئولیت ناشناسی فعالان سیاسی: برخلاف بسیاری از کشورها سیاست در ایران در برخی مواجهها نه علم و حوزه تخصصی که محلی برای ابراز وجود بدون دانش شده است. از همه جریانات سیاسی افراد ابنالوقتی میتوان یافت که بدون کمترین تحصیلات بهصرف داشتن تریبون در تخصصیترین موضوعات سیاسی با کمترین میزان مسئولیتپذیری اجتماعی، اظهارنظر میکنند. مردم ایران نیز به پیروی از صاحبان تریبون بسیار بیشتر از افراد سایر کشورها خود را سیاسی دانسته و اصولاً موضوعی نیست که در مورد آن دعوای سیاسی نباشد. از قیمت مرغ و دلار گرفته تا مناسبات با سایر کشورها تا تصمیمات استراتژیک همه و همه محل اختلاف و درگیری است. برای افراد عادی جامعه بحثهای سیاسی تلقی درگیری و ضدیت و دوگانگی است که منجر به تفکر چالش اجتماعی است. در چنین مواردی حضور و مشارکت در انتخابات بهعنوان شرکت در یکطرف دعواست و برای بسیاری از مردم اینطرف دعوا بودن موضوع جذابی نیست. بهنظر میرسد بسیاری از صاحبان تریبون که هماینک باوجود فضای مجازی دارای دامنه بزرگتری نیز شدهاند با عدم مسئولیتپذیرشان بهجای ایجاد انسجام اجتماعی از حق اظهارنظر و آزادی آن برای ایجاد شکاف در جامعه و پمپاژ نا امیدی استفاده کرده و البته هزینهای هم پرداخت نمیکنند و درعینحال از مظلومنمایی، درآمدهایی هم دارند که ازجمله آن درآمدها استفاده در انتخابات مختلف است. جناحهای سیاسی باید دست از خود نماینده مردم پنداری بردارند. مردم ممکن است در موقعیتی به شما اطمینان کرده باشند و رأی داده باشند ولی بعد از رأی قضاوت خواهید شد. چرخش مردم از جناحها به جناحهای دیگر نشانه قضاوتی است که شمارا بر اساس آن شایسته اعتماد مجدد ندانستهاند. در کشور ما جناح پیروز در انتخابات قبل از تلاش برای هر کاری در مرحله اول بهدنبال پیدا کردن کس و یا چیزی است که قرار است بیعملی و تصمیمات اشتباه را به گردن آن بیندازند. روزی برادران قاچاقچی و روزی دیوانهای در کاخ سفید و گاهی تصمیمات حاکمیت و گاهی جریان مقابل! هرچه هست همه مقصرند بهجز مسئولین! بهنظر میرسد جناحهای سیاسی در کشور روی گول زدن مردم حساب ویژهای بازکردهاند. ولی مردم در قضاوتهایشان بیرحم هستند و رویگردانی از مشارکت پاسخی به همه توهمات فعالان سیاسی است. در انتخابات اخیر مجلس مردم نشان دادند که نه بازی مظلومنمایی! اصلاحطلبها و نه بازی شرایط خطیر! اصولگرایان را جدی نگرفته با مشارکت کم خواسته خود که پایان دادن به بازی جناح است را متذکر شدند. البته نباید نادیده گرفت که برخی اصلاحطلبها بهدلیل عدم اقبال عملاً رأی نداند.
4) وجود فساد اقتصادی و سیاسی: وجود هرگونه فسادی در جامعه اگرچه بد و منفی است ولی در جامعه انسانی اجتنابناپذیر است؛ اما وقتی این فسادها با فاصله طبقاتی و مشکلات اقتصادی جامعه همراه باشد، اثر منفی بسیار ویرانگری خواهد گذاشت که کمترین آنها میتواند کاهش مشارکت باشد. خوشبختانه با اقدامات اخیر ریاست جدید قوه قضاییه امیدهای برای کاهش اثر آن فسادها به وجود آمده است ولی بهنظر میرسد راه دشوار است و مشکل بزرگتر از آن چیزی است که تصور میشد. ولی تا وقتیکه وکیل و وزیر و صاحبمنصبهای بزرگ و وابستگان آنها خود را در خطر نبینند و جامعه آنها را با لباسهای زندانیان (البته بدون انگشتر و تسبیح) در دادگاهها و زندانها نبینند، اثر مخربی که در سالهای گذشته در جامعه ایجاد کردهاند، همچنان گریبانگیر کشور و حاکمیت و در نهایت مشارکت مردم در انتخابات خواهد بود.
5) مشکلات اقتصادی: مشکلات اقتصادی امروز کشور نتیجه هر چیز و هر تصمیمی که باشد بهطور مستقیم میزان مشارکت را کاهش میدهد. اصولاً وقتی نیازهای اولیه افراد بهسختی برطرف شود و مردم بهسختی بیفتند، قطعاً روی میزان علاقه آنان به مشارکت در انتخابات را مستقیماً تحت تأثیر قرار میدهد. بهنظر میرسد تلاش نکردن بهاندازه کافی و تصمیمات ناصحیحی مثل ماجرای دلار چهار هزار و 200 تومانی جهانگیری و بازی بورس و مصائب آن، ماجرای قیمتهای نجومی خودرو و مسکن گرفته تا مرغ، تخممرغ، میوه و... همه و همه باعث خواهد شد میزان مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری سال بعد عدد خیرهکنندهای نباشد.
6) شخصیتپرستی بهجای برنامه محوری: بخشی از جناحهای سیاسی با ایجاد فضای مبتنی بر شخصیتها بهجای برنامهها سعی دارند ه با گذر زمان تنها از مواهب در قدرت بودن استفاده کنند و در پاسخ به حسابکشی جامعه با مظلومنمایی خود را مبرا از سهم مشکلات جامعه معرفی کنند. آسیب این نگاه زمانی بیشتر خود را نشان میدهد که همراه با تنش سیاسی و مشروعیتزدایی از ارکان قانونگذاری و اجرایی انتخابات باشد. اگرچه نگارنده معتقد است نقش حاکمیت در امکان بروز چنین رفتارهایی کم نیست، ولی در کل آن را روشی مذموم در سیاستورزی میداند. هماکنون در اردوگاه جناح حاکم سیاسی کشور این موضوع بهشدت مشاهده میشود. هنوز دولتی که این تفکر در سال 88 وعده آن را داد و با مشکلاتی که میدانیم امکان شکل گرفتن پیدا نکرد، ولی در هفت سال گذشته دقیقاً همان افراد و همان تفکر روی کار بود و هست و مشکلات ناشی از این تفکر و تصمیماتشان را که بخشی از مردم تا عمق یخچالها و حساب بانکی نه که تا عمق جانشان حس کردهاند، در یادها هست. اما همچنان در کلاه تردستی این جماعت افرادی هستند که بهعنوان منجی به مردم معرفی میشوند که اگر نگوییم همه که بخش قابلتوجهی از امروز محصول تأیید و تکرار آنان است. هنوز گویا متوجه نیستند که برخی شخصیتها برای مردم تمام شدهاند و نتایج برایشان دلیل خوبی است برای میزان مشارکت. اگرچه ممکن است بخشی از تندروهای همفکر آنان به همین دلایل اقدام به مشارکت کم یا زیاد کنند، ولی بهنظر نمیرسد این موضوع در نهایت سهم بالایی داشته باشد. کما اینکه حضور شخصیتهای آنان در انتخابات مجلس در تهران و رأی پایین سرلیستهایشان هم نشانه پایان این بازیهای سیاسی است. قطعاً نکات گفتهشده همه موارد نیست ولی با توجه به مطالعات و بررسی میدانی نگارنده موضوعات گفتهشده سهم بزرگی از الزامات و شرایطی است که کمک میکند میزان مشارکت بالاتر رود. امیدوارم هرچه سریعتر همه ایرانیها از حاکمیت، مسئولین و فعالان سیاسی و البته همه مردم به بلوغ اجتماعی و رفتاری برسند که منافع ملی جای هر نوع مصلحتاندیشی را گرفته و تمام تصمیمات ما بر اساس موضوعی به نام ایران اسلامی و منفعت ایرانیان تعریف شود.
شناسه خبر 36216