سال نو شده و ای کاش احوال ما هم نو و تر و تازه شود. این نو شدنِ احوال برای بعضی هایمان اما واقعاً ساده نیست. به ویژه آن هایی که عزیزی را از دست داده اند و از بازماندگان متوفیان کرونایی هستند. نیاز به کمک دارند تا بار غم سبک کنند و رخت عزا را درآورند.
کارشناسان، روانشناسان و مشاوران بسیاری درباره مراحل چندگانه گذر از سوگ صحبت کرده اند به ویژه درباره خانواده های سوگوار کرونایی. با این حال چند گروه جهادی با راهنمایی دقیق روانشناسان، مبلغان مذهبی و کارشناسان پا به میدان گذاشته اند و خانواده های داغدار کرونایی را تنها نگذاشته اند. گپ و گفتی با 3 کارشناس و نیروی جهادی داریم تا شیوه هایی را به ما بیاموزند تا به مددشان بتوانیم کمک احوال خانواده ها و بازماندگان اموات کرونایی باشیم. به رسم دیرین و شیرین ایرانی که بار رخت نو و رنگی بعد از چهلم سراغ خانواده فوتی ها می روند تا لباس سیاه را از تنشان بیرون و به اصطلاح آن ها را از عزا در بیاورند، در این بهار قدمی برداریم برای همدردی و از عزا درآوردن سوگواران کرونایی. این کار خرج چندانی ندارد اما بدون شک اثر مهمی در سلامت روان فرد داغدار و عبور سلامت او از بحران داغ که خواه نا خواه بخشی از زندگی همه ماست، می گذارد. فرد غمدیده بهتر و امیدوارتر به زندگی بر می گردد. خود ما هم به واسطه نوعدوستی بهار شیرین تری آغاز می کنیم.
*مراقب حرف و رفتارمان باشیم
چه جدی بگیریم چه نه! کرونا یک موجود زنده ریز است اما به راحتی می تواند زندگی یک نفر یا یک خانواده را به چالش بکشد. جدای هزینه های جسمی، روان و درمان گاه می تواند خسارت های غیرقابل جبران بجا بگذارد. بعضی افراد به دلیل ضعف سیستم ایمنی بدنی، موفق نبودن مراحل درمان، بیماری های زمینه ای یا دیر مراجعه کردن به مراکز درمانی یا نداشتن علامتی خاص، جلوی چشم کادردرمان و عزیزانشان پرپر می شوند. «ندا.م» از بازماندگان متوفیان کرونایی است و دلیل اینکه نامش را کامل نمی گوید؛ ملاحظه هایی است که قلبش را رنجانده: «خانواده ای که کرونا می گیرد تعمدی در این ماجرا ندارد اما بعضی ها طوری با آدم رفتار می کنند که انگار هنوز هم مرض واگیردار داری البته تعداد افراد مهربان خیلی بیشتر است اما همان یکی، دو نفر با این طرز فکر کافی اند تا داغی که دیده ایم دوتا شود.» با سه فرزند در حاشیه تهران زندگی می کند و می گوید: «همسرم سیگاری بود شاید برای همین ریه اش انقدر ضعیف شد که داوم نیاورد. هیچ علامتی نداشت و از ترس مخارج آزمایش دیر مراجعه کرد. دو روز بود احساس خستگی و ضعف بسیار شدید داشت. وقتی نتیجه آزمایش آمد خشکمان زد؛ چیزی از ریه اش باقی نمانده بود. شاید 18 ساعت هم طول نکشید که فوت کرد.»
داغ هنوز هم برایش تازه است حتی بعد از گذشت 8 ماه و می گوید: «خدا خیر بدهد به همسایه ها و خیّران. کمک مومنانه به دست ما هم رسید که اگر نبود خدا می داند چطور می توانستم زندگی را اداره کنم؟ همسرم بیمه نبود و حقوق بازنشستگی نداشت. روزمزد بود. حتی یک ختم ساده هم نتوانستیم بگیریم. خدا خیرشان بدهد یک گروه از مسجد محله آمدند خانه مان نوحه خوانی و عزاداری کردند و ما هم دلی سبک کردیم. گاهی فکر می کنم اگر نمی آمدند و بغض ما نمی ترکید چه بلایی سر ما می آمد؟ اینجا غریبیم و کسی را نداریم از ما حمایت کند. حالا به لطف یک خانم کارآفرین در کارگاه دوخت لباس بیمارستانی کار می کنم، درآمد دارم، بیمه شده ام و شرمنده بچه ها نیستم.»
*مراحل کنار آمدن با غم
«اکرم خانمحمدی»، یکی از بانوان گروه جهادی قرارگاه جهادی و سلامت حضرت نرجس (س) با چند نفر دیگر از اعضای گروه و همسرش به دیدار خانواده متوفیان کرونا رفته. به خانه هایی از محله ازگل تهران گرفته تا کوره های آجرپزی. به تجربه می گوید که داغ، داغ است اما برای خانواده هایی با وضع مالی مناسب بیشتر جنبه عاطفی داشته و در خانواده های محروم و نیازمند جنبه معیشتی هم پیدا می کند. بانویی که خودش و همسرش هم یک دوره سخت ابتلا به کرونا را گذرانده اند و خوب می داند این بیماری می تواند چقدر دردناک و خطرناک شود: «ابتلای ما ربطی به این دیدارها نداشت. در قرارگاه تعداد زیادی از نیروهای جهادی دواطلب که بیماری زمینه ای نداشتند انتخاب می شدند تا برای حضور در بیمارستان و کمک به کادر درمان و مراجعه به خانه اموات کرونایی اعزام شوند و در غم آن ها شریک. تمام ضوابط بهداشتی هم دقیق رعایت می شد. با این حال همین قدر به شما بگویم که این ویروس خیلی استرس هم ایجاد می کند. لشکر فکر و خیال را به جان آدم می اندازد و چاره این است که به خود مسلط و تسلیم اراده خدا باشیم. مراحل درمان را هم با آرامش، بهتر طی کنیم.»
خانمحمدی درباره تسلی دادن به خانواده های داغدار می گوید: «علاوه بر هدیه مادی یک تکه تبرکی از فرش حرم امام رضا(ع) هم به آن ها هدیه داده می شد تا هر وقت دلتنگ شدند و غمشان تازه از دور زائر آقا شوند، درد و دل و نجوا کنند. این ارتباط معنوی آدم را قوی می کند. خیلی هایشان شوکه بودند. در چند ساعت عزیزشان را ناگهانی از دست داده بودند. مخصوصاً آن اوایل کرونا اجازه حضور در مراسم تدفین هم نداشتند. کوهی از غم را به دوش می کشیدند ناباورانه. وقتی در منزلشان حاضر می شدیم و عزاداری می کردیم، می دیدند که تنها نمانده اند. عده ای بدون آنکه آن ها را بشناسند، سراغشان آمده اند تا شریک غمشان شوند. متحیّر حرف می زدند و جمله هایشان پر از بهت بود. باور نمی کردند مرگ می تواند انقدر نزدیک و سریع باشد.»
درست است، در خانواده متوفایی که پدربزرگ 90 ساله و بیمار خانواده هنوز به برکت و عنایت خدا زنده مانده اما کرونا جوان 20 ساله و رعنای خانواده را پرپر کرده حیرت، بهت و اندوه موج می زند، مسلماً! درباره مراحل سوگ می گوید: «مرحله اول، ناباوری و انکار است. مرحله دوم غم و تنهایی، مرحله سوم درک فقدان و عوارض آن، مراحل چهارم و پنجم هم به ترتیب مربوط به پذیرش اوضاع جدید و چیدمان زندگی بر اساس آن است. درک این 5 مرحله هم برای ما لازم است، هم فرد سوگوار.»
مراسم ختم نه! خاکسپاری بود
ما ایرانی هستیم. شیوه های سوگواری مفصلی داریم. مراسم های متعدد و حضور آشنایان و نزدیکان که داغ را کمی برایمان سبک تر می کند. کرونا اما بساط این همدردی ها را خودخواهانه برچیده است. سوگواران کرونایی و غیرکرونایی در شرایطی خاص با نبود عزیزانشان روبرو می شوند. همین طولِ مدت مرحله انکار را طولانی می کند. افراد، ناگهان با یک خلاء جدی و ناگهانی روبرو می شوند. گویی وسط زندگی آرامشان ناگهان بمب منفجر شده. این روایت را از مردی که همسرش را از دست داده، بخوانید: «سرِ کار بودم، همکار همسرم تماس گرفت و گفت که ناگهان حالش بد شده و نفس کشیدن برایش سخت ما تازه ازدواج کرده بودیم، قصد داشتیم طعم پدر و مادر شدن را بچشیم اما همسرم...» در جمله جمله حرف هایش درد، لانه کرده به خصوص وقتی می گوید: «هنوز هم دو تا چای می ریزم. همین دیروز با سبزی قورمه ای که فریز کرده بود، خورشت پختیم.» نمی گوید؛ «پختم» می گوید «پختیم!» هنوز در مرحله انکار گیر افتاده. همسرش را در موج اول کرونا از دست داده و طول مدت بستری شدن او تا فوت فقط دو روز بوده است. در مراسم تدفین هم فقط خودش بود و 2 نفر دیگر. همین ها به ناباوری او دامن زده. خانمحمدی می گوید: «انکار اگر بماند خطرناک می شود. عوارض روحی و افسردگی شدید. ما همان موج اول رفتیم سراغ خانواده های داغدار. یک مراسم ختم جمع و جور می گرفتیم. مداح که روضه می خواند عین ابر بهار گریه می کردند. گاهی چنان داغشان تازه بود که فکر نمی کردیم برای مراسم فاتحه خوانی به خانه کسی رفته ایم، حس می کردیم در مراسم خاکسپاری شرکت کرده ایم و بازماندگان به شدت بی تابی می کردند و عزاداری. همین خروج اندوه به این شکل به عبور از این مراحل کمک می کند. سخنران هم از یاد خدا و آرامش با ذکر و مدد گرفتن از او و فلسفه تولد و مرگ صحبت می کرد. موقع خداحافظی انگار خانواده جدیدی ما را بدرقه می کردند. خیلی صبورتر و آرامتر می شدند به لطف خدا.»
*با مرده نمی میرند
آذری زبان ها مثلی دارند که ترجمه اش این می شود: «با مرده نمی میرند...» وقتی خانواده متوفایی مدام گریه و بی تابی می کند حتی بعد از گذشت ماه ها داغش تازه است این جمله را به کار می برند به این معنا که نباید با این اندوه خودمان را از پا بیندازیم و داغ را دو تا کنیم؛ یک عزیز فوت کرده و عزیزان دیگر زندگی را بر خودشان حرام! «نفیسه جاویدی»، مشاور شغلی و خانواده می گوید: «این ابداً معنایش بی رحمی نیست. به این فکر کنید همه افرادی که روزگاری عزیزی را از دست داده اند از بدو تاریخ تا کنون، همان طور با رخت عزا، دل مرده و اندوهگین به زندگی ادامه می دادند؛ واقعاً زندگی کردن امکان داشت؟ از دست دادن جزوی از زندگی ما و البته که به معنای واقعی کلمه دردناک است. ناگهان جایگاه عزیزی در خانه خالی می شود. پدری، مادری، همسری، فرزندی، خواهر، برادر، دوست یا همسایه عزیزی که تا دیروز بوده از امروز و ناگهان دیگر نیست. کاری از دست ما هم بر نمی آید. با «دلتنگی عمیق» و «خلاء» یا همان «فقدان» روبرو می شویم. از یک سو باید باور کنیم او را برای همیشه از دست داده ایم از سویی درد عاطفی و روحی بزرگ را تحمل و دیگر سو باید با این شرایط کنار بیاییم و جایش را در زندگی سبز و پر کنیم تا امورمان مختل نشود.» این بانوی مشاور به نکته ظریفی اشاره می کند که معمولاً مغفول می ماند: «اگر قرار است کاری برای از عزا درآوردن خانواده سوگوار انجام دهیم این سه مرحله را باید خودمان درک کنیم نه اینکه با تذکرهای کلیشه ای و شفاهی بخواهیم مثل یک قهرمان ناگهانی برخیزد و معجزه کند. قوی باشد و خودش را از معرکه غم نجات دهد. داغ و غصه از دست دادن، امکان بسیاری از پذیرش ها و رفتارهای منطقی را دست کم تا مدتی از فرد سلب می کند. پس اول باید خودمان همدردی فعال و موثر باشیم. فرد باید بپذیرد عزیز رفته بر نمی گردد اما این به آن معنی نیست که گویی از اول هم نبوده! سوگوار با عبور سالم از مراحل سوگواری می پذیرد عزیزش رفته اما حضور مادی اش به حضور معنوی در زندگی او تبدیل شده است. باید کمک کرد تا لوازم مربوط به متوفی به ندرت از خانه جمع شود. یکی، دو قلم بیشتر نماند تا در صورت دلتنگی آن ها را ببیند و تسکین دهنده آلام او باشد نه اینکه گوشه گوشه خانه پر از وسایل مربوط به متوفی و مدام یادآور نبودن او باشد. جمع کردن لوازم اصلاً بی مهری و بی وفایی نیست که بخواهد خودش را مذمت کند. بهتر است این کار با کمک دیگران انجام شود. از او بپرسیم راضی بود اگر خودش فوت می کرد، بازماندگانش لوازمش را نگه دارند و مدام با دیدنشان داغشان تازه می شد؟ راضی بود به خودشان انگ بی وفایی بزنند و فکر کنند اگر روزی دست کم 3، 4 بار بلند و عمیق گریه نکنند بی وفا و بی عاطفه هستند؟» چکیده کلامش را در یک جمله خلاصه می کند: «باید لطیف برخورد کنیم ناگهان و شتابزده لوازم را جمع نکنیم. جملات امری کمتر استفاده کنیم. بیشتر با لحنی ملایم در قالب پیشنهاد حرف بزنیم و سئوال های به موقع و نغز بپرسیم. جایگاه او را با فرد متوفی عوض کنیم و ببینیم انتظار او از بازماندگان چه بود؟ این مرحله هوشمندی می خواهد نباید بگذاریم به افراط و تفریط بیفتد.»
خاک پذیرش می آورد نه سردی!
شنیده ایم که می گویند خاک سردی می آورد و معمولاً وقتی کسی فوت می کند، مشتی از خاک مزارش را بر سر بازماندگان می ریزند تا سبک شوند. فلسفه این کار این است؛ همه ما از خاک هستیم و به خاک بر می گردیم اما حق این معنای عمیق با انتخاب جمله ای شاید نه چندان درست، ادا نشده است و می گوییم خاک سردی می آورد! جاویدی می گوید: «برای بازماندگان اموات کرونایی که حتی فرصت و امکان برپایی مراسم ختمی ساده یا خاکسپاری معمول را نداشته اند، حضور بر سر مزار واقعاً می تواند موثر و کمک حال باشد. فرد را بر صر مزار ببریم. پیش از حضورش محدوده را تا حدی که امکان دارد، ضدعفونی و نظافت کنیم تا اگر خواست مزار را در آغوش بکشد و گریه کند، نگران بیمار شدن او نباشیم. می توان یک تکه موکت تمیز روی مزار انداخت. چندبار که این کار را انجام بدهد، خواه ناخواه متوجه می شود حضور فیزیکی متوفی در زندگی او تمام شده و به حضور معنوی تبدیل. سبک و آرام می شود. دیدن سنگ مزارهای دیگر خواه ناخواه تسکین است یعنی دیگرانِ بسیاری هم پیش از او داغدار شده اند و عزیز از دست داده اند. از سویی اگر مراسم تشییع و تدفین فردی دیگر به خصوص بیمار کرونایی را در همان فضا ببیند، تسکین پیدا می کند و خواهد پذیرفت که این داغ، عمومی تر از آن است که فکرش را کرده. خود را تنها خسارت دیده و داغدیده نمی بیند. این گریستن بر سر مزار، عزاداری، اشک ریختن و دیدن داغ دیگران و مناجات با خدا کمک می کند از این بحران بهتر عبور کند.»
هیچ کاری نشد، ندارد
در مراحل بعدی اما چه باید کرد؟ این مشاور جوان می گوید: «باید با تغییرهای سازنده، امیدوار کننده و روحیه بخش زمینه را برای برگرداندن فرد به زندگی فراهم کرد. همین که داغدیده کمی آرامتر شد او را تنها نگذاریم، تنهایی برای این افراد سم است. فرد را در عمل انجام شده، قرار دهید. یک گلدان به نیت فرد متوفی بخریم و بخواهیم به یاد او از آن مراقبت کند. پای او را در صورت امکان به کارهای اجتماعی و خیر باز کنیم. حس مفیدبودن و شورِ اجتماعی کمک به همنوع به خصوص به نیت شادی روح مرحوم و آرامش عجیبی به فرد بر می گرداند. اگر با فوت عزیزی معیشت او و خانواده آسیب دیده در حد توان زمینه مساعدت آبرومندانه و شاغل شدن را برای فرد فراهم کنیم. اگر بازمانده، فردی درونگراست و غم را با نشانه معمول بیرونی مثل گریه و بیتابی بروز نمی دهد، فکر نکنیم مشکلی ندارد و حالش خوب است. اگر مهارتی ندارد، زمینه آموزش و یادگیری او را فراهم کنیم به شدت کارهای هنری را توصیه می کنیم. سرگرم شدن، دلگرم شدن می آورد. کارهایی مثل خیاطی، نقاشی، بافندگی، ساخت سازه های فنی و ماکت، جورچین و... عبور از این مرحله را بهتر میّسر می کند چون تمرکز فرد از غم و سوگواری درونی به خلاق بودن معطوف می شود. بارها دیده شده فردی برای کنارآمدن با غم عزیزی کاری هنری را شروع کرده بدون اینکه ذره ای در آن سررشته داشته باشد. به مرور به فردی زبردست، کارآفرین و استادکار در همان رشته تبدیل شده. این یعنی کار نشد، ندارد.»
سوگواری یا سوگوار ماندن؟
بعضی افراد هستند که تقریباً می توان گفت سوگوار می مانند، مدام گریه می کنند و خود را موظف به اشک ریختن و پریشان احوالی می دانند و فکر می کنند این طور عزاداری وفادارند. این ظاهر ماجراست و باید دقیق تر آن را بررسی کرد، طوری که مشاور جوان می گوید: «وابستگی زیاد وعشق، عذاب وجدان، عبور نکردن درست از مراحل سوگواری و ترس از آینده به ترتیب 4 دلیل عمده سوگوار ماندن و افسرده حالی است. اولین و مهمترین قدم برای کمک به این افراد شناخت و کشف چرایی طولانی شدن این سوگواری است. بهتر است به یک نکته مهم دقت کنیم. سوگواری و سوگوارشدن یک امر طبیعی زندگی است اما سوگوار ماندن نه! بعضی به دلیل ناکامی در درک فلسفه مرگ ممکن است در درازمدت دست به اقدامات خطرناکی مثل خودکشی بزنند پس عبور ناموفق از این مراحل می تواند تا این حد مهم باشد. برای عشق از دست داده، عواطفی را جایگزین کنیم برای عذاب وجدان ترمیم و چاره بیندیشیم. اگر عزیزی سالمند را از دست داده و در حقش کوتاهی کرده به نیت شادی روح و آرامش خودش به پیرزن همسایه خدمت کند، خریدهایش را انجام دهد یا بار سالمندان در خیابان را تا یک مسیر برایشان حمل کند و کارهایی از این دست.» جاویدی درباره گروه دوم تذکر جدی می دهد: «اگر سوگوار ماندن به دلیل بهت و شوک باشد و طولانی مدت شود از یک روانشناس کمک بگیرید. چیزی او را آزار می دهد که مانع از پذیرش موقعیت شده و یافتن آن نیاز به مهارت و تخصص دارد. درباره گروه چهارم هم رفع آن مشکل و کمک به فرد برای کسب درآمد و تامین معاش امید به زندگی را تقویت می کند. اینکه فرد احساس کند محتاج و درمانده نیست، طول مدت و کیفیت سوگواری را طبیعی و به اصطلاح نرمال می کند.»
منبع: خبرگزاری فارس
شناسه خبر 38313