شهریورماه سال1320 همزمان با اشغال کشور عزیزمان ایران، توسط متفقین، همدان نیز بهعنوان یکی از شاهراههای ارتباطی غرب با مرکز کشور توسط نیروهای متجاوز انگلیس و آمریکا اشغال شد. رویدادی تلخ که همزمان با آن قحطی، ناامنی، قتل، غارت و فشار بر مردم به اوج خود رسید و در پس استبداد رضاخانی، تجاوز بیگانگان نیز آرامش و آسایش مردم را در کام خود بلعید. بررسی ابعاد این تجاوز و جنایتهای صورتگرفته در حق مردم مظلوم همدان توسط دولتهای اشغالگر ضمن اینکه به حافظه تاریخی ما کمک میکند، نیاز امروز جامعه است تا نگذاریم گرد و غبار فراموشی روی جنایتهای دشمن این مردم و سرزمین بنشیند.
آنچه در ادامه میخوانید گفتگوی اختصاصی خبرنگار سپهرغرب با ابوالفتح مؤمن پژوهشگر و نویسنده همدانی تاریخ معاصر، در ظهر یک روز برفی، درباره گوشههایی از ابعاد این جنایت است.
بهانه حمله متفقین به ایران
با حمله آلمان به لهستان در سال 1318 جنگ جهانی دوم آغاز شد و به دنبال شروع این جنگ، ایران در 11 شهریور 1318 از دو طرف جنگ (متفقین و متحدین) اعلام بیطرفی کرده و اعلامیهای با این موضوع به همه کنسولگریها و سفارتهای خارجی ارسال کرد که همه کشورها از جمله آلمان، آمریکا، شوروی و انگلستان از آن استقبال کردند، اما صحبتهای چرچیل در قبال این اعلامیه قابل تامل بود! او گفته بود تا زمانیکه بیطرفی ایران به حال ما مفید باشد محترم و مغتنم است، لذا اینطور به نظر میرسید که اگر شرایط اقتضا کند انگلیس این بیطرفی را مغتنم نمیشمارد. همین طور هم شد؛ ایران با وجود اعلام بیطرفی به بهانه فعالیت کارشناسان آلمانی در صنایع مختلف کشور و اینکه آنها ستون پنجم آلمان هستند و باید اخراج شوند، توسط قوای متجاوز متفقین، اشغال شد.
ایران، پل پیروزی اجنبیها
اصل قضیه اشغال ایران مسئله دیگری بود؛ وقتی آلمان بهطور ناگهانی به شوروی حمله کرد غرب غافلگیر شد! طبیعی هم بود، اگر پای آلمانیها به قفقاز میرسید قطعا چاههای نفت قفقاز در خطر قرار میگرفت و اگر به تبع آن به ایران میرسیدند، موقعیت انگلستان در هندوستان و افغانستان به خطر میافتاد ضمن اینکه خاورمیانه و چاههای نفت ایران نیز از خطر مصون نمیماند، لذا غربیها احساس خطر کرده و علیرغم اینکه هیچ اتحاد مسلکیای با شوروی نداشتند دست دوستی با آنها داده و برای کمک به شوروی دنبال یک راه امن بودند.
تنگه «داردانل ترکیه» دست نیروهای متحدین بود و این اجازه را به آنها نمیداد و درگیری ایجاد میشد. «دریای سیاه» هم یخبندان بوده و امکان تردد از آن وجود نداشت، لذا بهترین و سهلالوصولترین مسیر «راهآهن سراسری ایران» بود که از غرب به شرق کشیده شده و به همین دلیل از ایران به عنوان «پل پیروزی» یاد شد، متفقین تصمیم گرفتند به هر قیمتی شده برای رساندن مواد غذایی و تسلیحات نظامی به نیروهای خود، ایران را اشغال کنند و در 4 شهریور 1320 ایران رسماً اشغال شد.
در آن هنگام سفیر انگلستان و آمریکا یادداشتهای جداگانهای به علی منصور نخست وزیر وقت ایران نوشته و میگویند چون شما آلمانها را از کشورتان اخراج نکرده و به حرف ما گوش ندادید ما هم ناچاریم ایران را اشغال کنیم! بنابراین به بهانه اخراج نیروهای آلمانی از ایران، کشور به اشغال قوای بیگانه درآمد و متفقین از ستونهای مختلف به ایران حمله کردند؛ شوروی از شمال وارد شد و انگلستان از غرب یعنی کردستان، کرمانشاه و در نهایت همدان.
علت اشغال همدان موقعیت استراتژیک آن بود
یکی از علل اشغال همدان موقعیت استراتژیک آن بود؛ موقعیت سوقالجیشی و چهارراهی بودن همدان که به مرکز، شرق و غرب ایران راه داشت و در مسیر جاده ابریشم بوده و به چین منتهی میشد، منجر به این شد که هزاران نفر از نیروهای متفقین این شهر را به اشغال خود دربیاورند.
از طرفی همدان کاروانسراهای تجاری زیادی داشت و یهودیان و ارامنهای که در همدان مشغول تجارت بودند، ستون پنجم انگلیسیها بوده و بیشترین اخبار و اطلاعات را به جهت فعالیت در بازار داشتند که آنها را جمعآوری کرده و به نیروی اشغالگر دادند. برخی از یهودیان نیز از طریق کنسولگری انگلیس در همدان با انگلیسیها رابطه داشتند، لذا میبینیم که نیروهای متجاوز با ناآگاهی وارد همدان نشدند. افسر کارکشتهای به نام «رابرت سن سیمون» که جزء کارمندان بانک شاهی وابسته به انگلستان در همدان بود و بعدها وارد شرکت فرش و بازار همدان شد، یکی از کسانی بود که تمام اخبار و اطلاعات همدان را برای انگلستان فرستاده بود، وقتی انگلیسیها وارد همدان شدند در کمال ناباوری او هم در قامت و کسوت یک ژنرال وارد همدان شده و فرماندار نظامی همدان شد که همه باید از او تبعیت میکردند! ای بسا این فرد از ابتدا هم تاجر نبوده و یک فرد نظامی بود.
بمباران مردم مظلوم همدان توسط شوروی
قبل از حمله متفقین، شوروی در روز 6 شهریور 1320 همدان را بمباران کرد، چون میخواستند قبل از رسیدن انگلیسیها همدان را تسخیر کرده و با این جنایت زمینه را برای حضور قوای شوروی فراهم کنند. آن بمباران فجایع زیادی به بار آورد و داغ بزرگی بر دل مردم همدان گذاشت؛ وقتی بمبها رها شدند، مردم با این ذهنیت که بمبها اعلامیه است به محل فرود بمبها نزدیک شده و طبق اسناد، قریب به 300 نفر در این فاجعه مجروح و شهید شدند، پیکر این شهدا در ابتدای خیابان جوادیه دفن و موسوم به «قبر شهدا» شد که البته اکنون اثری از آن نیست!
به هر ترتیب با آن بمباران وحشتناک، برق، آب و تلفن در همدان قطع شد، مجروحها به بیمارستان پهلوی و اکباتان منتقل شدند و با کمبود پزشک، پزشکان یهودی برای کمک آمدند اما چون کمکهایشان مناسب نبوده و بیشتر مجروحان را اذیت میکردند لذا عذرشان را خواستند. متاسفانه تعداد مجروحان به حدی زیاد بود که حیاط بیمارستان هم مملو از مجروح بود و مردم از خانه تخت و ملحفه آورده بودند که بتوانند به مجروحان رسیدگی کنند.
همدان زیر چکمه متجاوزان آمریکا و انگلیس
بعد از بمباران، ساعت هفت عصر 8 شهریور 1318 نیروهای انگلیسی با توپ و تانک و گرد و خاکی که به راه انداخته بودند وارد همدان شدند، در خاطرات آیت الله عراقچی آمده که «مردم با بهت و تعجب متجاوزان را نگاه میکردند. از یک طرف خوشحال بودند که رضا شاه ساقط شده و استبداد از بین رفته اما از طرف دیگر از اشغال شهر و حضور نیروهای خارجی در همدان ناراحت بودند چون تجربه جنگ جهانی اول و حضور نیروهای انگلیسی در خاطرشان بود که چه مصیبتهایی بار آورده بودند.»
نیروهای انگلیسی، همدان را به سرکردگی «ژنرال آیزردود» تسخیر و بلافاصله رو به قزوین شروع به پیشروی کردند، نیروهای شوروی هم قزوین را گرفته بودند و از جاده آوج به سمت همدان در حال پیشروی بودند که در گردنه آوج نیروهای شوروی و انگلستان به هم برخورد کرده و نزدیک بوده بین آنها بر سر رقابت برای اشغال و سلطه بر مناطق بیشتر درگیری رخ دهد! نیروهای شوروی تمایل داشتند همدان را تسخیر کنند اما انگلیسیها به آنها اطمینان داده بودند شهر در تسخیر آنهاست و آن را به بهترین نحو اداره میکنند! لذا نیروهای شوروی ناچار شدند از گردنه آوج به سمت قزوین برگردند که البته بهدنبال انگلیسیها، آمریکاییها نیز روستای دهپیاز همدان را تسخیر کردند و آنجا اردو زدند، برای ییلاق هم به پارک پرواز میرفتند.
سرکوب مردم و مبارزان توسط رضاخان، اجازه دفاع را از مردم سلب کرد
اشغالگران همدان را تسخیر کرده بودند، اما چون از طرف فروغی (نخست وزیر وقت) دستور ترک مخاصمه و تسلیم صادر شده بود، نیروهای نظامی و مسئولان همدانی هیچگونه مقاومتی در برابر متجاوزین نداشتند، همه تسلیم شده و حتی سربازها بدون اسلحه و خوراک رها شده و به خانههایشان برگشتند، یعنی نیروی عظیمی که رضاخان به آن مینازید در عرض 48 ساعت از هم پاشید و از بین رفت.
بسیاری از مبارزان ایلات و عشایر بختیاری و قشقایی هم که در جنگ جهانی اول در برابر متفقین مقاومت کرده بودند در جنگ جهانی دوم با سیاست رضاشاه یکجانشین و سرکوب شده بودند، هر عالم و روشنفکری هم حرف میزد بلافاصله تبعید و زندانی میشد.
مردم ایران که در طول تاریخ جنبه ملیگراییشان همواره قوی بود، نیز در برابر قوای متفقین خلع سلاح شده بودند و با این اوصاف عملا کسی نبود که در برابر متجاوزان ایستادگی کند، لذا شهری که هنوز در بهت بمباران بود به استیلای کامل هزاران نفر از قوای اشغالگر درآمد.
عوارض و پیامدهای اشغال همدان
حضور متجاوزان تبعات سخت و سنگین زیادی در عرصههای گوناگون داشت که تا مدتها بر تن و روح شهر و مردم سایه افکنده بود و برخی از آثار آن هنوز هم پابرجاست، در آن دوران، مردم همدان یک بار دیگر تجربه تلخ جنگ جهانی اول را چشیدند و از نظر اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، بهداشتی و... تحت فشار زیادی قرار گرفتند.
مردم بهخاطر کمبود غله، زهر چشم انگلیسیها را گرفتند
نخستین پیامد حضور اشغالگران در همدان، در بخش «اقتصادی» و وقوع قحطی خود را نشان داد؛ همزمان با اشغال همدان و ورود طیف عظیمی از نیروهای نظامی متجاوز، گندم در همدان نایاب شد، نیروهای انگلیسی نهتنها برای خودشان غلات تهیه میکردند، به شهرهای دیگر نیز گندم میفرستادند که این امر موجب فقر و قحطی در همدان شد، مردم نان پیدا نمیکردند، خبازخانهها تعطیل شده بود، نانی هم که موجود بود با خاک اره مخلوط میشد و مردم را مریض میکرد.
اگر کمک آقایان شریفی و کوثری در محله حاجی، جولان و کبابیان نبود که در کاروانسراهای مختلف آش مجانی به مردم میدادند چه بسا کشتار مردم بر اثر قحطی و گرسنگی بیشتر میشد.
علاوهبر کمبود غله، بهدلیل بسته بودن مرزها، ایران عملاً تحریم شده بود، قند و شکر و چای هم پیدا نمیشد، لذا وقتی مردم دیدند نه غلهای هست و نه قند و شکری، مقابل اداره غله شورش کردند تا جایی که 4 پاسبان کشته و چندین نفر از مردم همدان شهید شدند. کار به جایی رسید که انگلیسیها چند نفر را به انگلستان، عراق و روستای سوزان تبعید کردند که علیاکبر و غلامحسین شریفی، مفتون همدانی و علیاصغر احسانلو در زمره این افراد بودند، انگلیسیها به این بهانه که این افراد مردم را به شورش واداشتهاند آنها را بازداشت کرده و به عراق تبعید کردند.
عجیب اینکه وقتی مردم اعتراض و شورش میکردند انگلیسیها، مسئولان همدانی را وادار میکردند که مردم معترض را بهعنوان فقیر و لاابالی و اغتشاشگر معرفی کنند! غافل از اینکه آنها داشتند از میهن و کشورشان دفاع میکردند.
به هر حال بعد از تظاهرات مردم مقابل اداره غله، اوضاع کمی بهتر شد، نیروهای انگلیسی از شهر خارج شده و به اردوگاههای نظامی برگشتند، اگرچه شبها به شهر میآمدند، در مهمانسرای روشن (واقع در میدان مرکزی شهر) مست میکردند و عربدهکشی راه میانداختند، یک بار هم سر همین مستیهای شبانه و تیراندازیهای ناشیانه سه نفر شهید شدند که بهجای مجازات اشغالگران مسئول بیچارۀ مهمانسرا به عراق تبعید شد!
انگلیسیها پنجهزار برگ سند هویتی همدان را غارت کردند
پیامد بعدی «فرهنگی» بود؛ در دوران اشغال همدان، مدارس تعطیل و به اردوگاه نظامی قوای متفقین مبدل شد، روزنامهها سرکوب شده و تحت نفوذ انگلیسیها درآمد، چهرههای فرهنگی و شاعران همدان دستگیر و تبعید شدند، برخی واژههای بیگانه و نامأنوس وارد ادبیات و گویش مردم همدان و حتی قشر تحصیلکرده شد و متاسفانه بخش زیادی از اسناد تاریخی ما به غارت رفت، تا جاییکه اکنون در ادارات همدان به مکاتبات آن دوران دسترسی نداریم و بالغ بر پنج هزار برگ سند از همدان در انگلستان موجود است که توسط خود انگلیسیها به آنجا منتقل شده است.
عملاً آمریکاییها و انگلیسیها همهکاره شهر بودند
اثر دیگر حضور قوای متجاوز در همدان «سیاسی» بود؛ با تجاوز نیروهای بیگانه به این خاک، عملاً آمریکاییها و انگلیسیها همهکاره شهر بودند، مسئولان همدان قدرت و توانی نداشتند که در مقابل آنها بایستند، چون دستور ترک مخاصمه صادر شده بود، هر تصمیمی که متفقین میگرفتند تمکین میکردند، اگر هم رئیس ادارهای تمکین نمیکرد عزل میشد.
سربازان مست لایعقل به هیچچیز و هیچکس رحم نمیکردند
پیامد اجتماعی از دیگر آثار زیانبار حضور اشغالگران در همدان بود؛ بسیاری از مردم بعد از بمباران به روستاهای همدان رفتند و مهاجرت معکوس اقتصاد تجاری و درآمد مردم را از رونق انداخت، غارتگران اجنبی، بازار همدان را چند مرتبه آتش زدند که به مردم خسارات زیادی وارد شد. ناامنی و کشتار مردم توسط اشغالگران مست، شرط بندی، عربدهکشی و تیراندازی متفقین در آن دوران به اوج خود رسیده بود، تردد ماشینها و تانکها اتفاقات تلخی رقم میزد، بهطوریکه جان مردم در امان نبود و یک بار کودکی در راه روستای زمانآباد زیر گرفته شد و اشغالگران بدون اینکه دیهای پرداخت کنند و مسئولیتی بر عهده بگیرند برای خودشان در شهر آزادانه میگشتند، جان و مال و ناموس مردم در امان نبود و هر توحشی که فکر کنید قوای متفقین مرتکب میشدند در نظر بگیرید یک افسر نظامی مست که عقلش کار نمیکند و مدتها دور از وطن و خانواده بوده برای شادی و تفریح هر کاری از او سر میزند، کسی هم نبود در مقابلشان بایستد، هر چند شورشهای مردمی باعث شد انگلیسیها کمتر به مردم تعرض کرده و حواسشان بیشتر جمع حفظ ظاهر شود، اما اوضاع همچنان بحرانی بود. از نظر بهداشتی هم مردم دچار مشکل بودند؛ وقتی مهاجران لهستانی از شوروی وارد تهران و بعد از آن وارد همدان شدند تا به اهواز بروند چون تیفوس داشتند، این بیماری هم بین مردم شیوع پیدا کرده و تعدادی از مردم مردند. لذا حضور اشغالگران چیزی جز عذاب و بدبختی برای مردم نداشت.
متفقین از ایران رفتند چون شاه منافع آنها را تأمین میکرد و نیاز به حضور خودشان نبود!
همدان چهار سال در تسخیر متفقین بود که جز قتل و غارت و ناامنی چیزی برای مردم نداشت، البته آنها کمی به ساختن جاده و راه کمک کردند که آن هم برای آسایش و امنیت تردد تانکهای خودشان بود نه کمک به مردم همدان. در نهایت، زمانیکه توافق کلی حاصل شد که نیروهای متفقین ایران را ترک کنند، رفتند، ترک کردن هم به این معنا نبود که دلشان برای ما بسوزد بلکه بین آمریکا و شوروی رقابت وجود داشت و چون آمریکاییها پیشاپیش همدان را تخلیه کرده بودند شوروی و انگلیس هم مجبور به تخلیه شهر شدند؛ آنها به اهدافشان رسیده و بر متحدین پیروز شده بودند، آلمان شکست خوردهبود و اشغال ایران فقط برایشان هزینه داشت لذا اشغالگران بهخاطر خودشان ایران را ترک کردند. از سوی دیگر انگلیسیها و آمریکاییها محمدرضا را بعد از رضا شاه به سلطنت ایران رساندند که او منافعشان را تامین میکرد و دیگر نیاز به حضور نیرو در ایران نداشتند، پس شهرها را از حضور نیروهایشان خالی کردند که بگویند دولت مرکزی اقتدار و توانایی دارد. دوره اشغال چهارساله همدان به سر آمد اما آثار جبرانناپذیر زیادی برجای گذاشت که برخی از این آثار هنوز هم ملموس و مشهود است.
گفتنی است اطلاعات بیشتر درباره اشغال همدان را میتوانید در کتاب نیم قرن در عرصه فرهنگ معزالدین مهدوی رئیس وقت اداره فرهنگ همدان، خاطرات آیتالله عراقچی، اسناد کاوه بیات و خاطرات سید نصرالله بنیصدر بخوانید.