منظور از تکلیفی که در زندگی داریم، چیست؟
آیا تکالیف مخصوص آدمهای مذهبی هستند؟
سپهرغرب- گروه جوانی: ما انسانها در طول روز در هر جایی از عالم با هر نگاه و دیدگاهی که باشیم، با تکالیف مواجهیم. تکالیف یعنی کارهایی که هر انسانی برای رسیدن به اهدافش باید انجام بدهد و خارج از فضای ادبیات دینی هم معنا دارد؛ مثلاً اگر هدف امروز من این باشد که فلان ساندویچ خوشمزه را بخورم، چند تکلیف پیش روی من قرار میگیرد: حتماً باید پول بدهم، حتماً باید بلند شده و به ساندویچفروشی بروم و غیره. میبینید که برای دسترسی به هر لذت و هر هدفی، تکالیف وجود دارد. واضح است که تکالیف با قدواندازه هدفها، تغییر میکنند؛ پس هیچکس نمیتواند بگوید من به هیچ تکلیفی عمل نمیکنم، مگر دیوانه باشد و دیگران از او توقع نداشته باشند.
اگر انسان خودش را مجری اراده خداوند در عرصه هستی دانست، آنوقت متناسب با این هدف عالی و بزرگ بایدها و تکالیفش هم متفاوت میشود. هر وسیلهای که میخرید، کارخانه سازنده دفترچهای همراه آن در اختیارتان قرار میدهد که انجام دقیق آن توصیهها باعث میشود از آن وسیله بهترین استفاده را برده و عمر بیشتری داشته باشد. هیچوقت احساس نمیکنید شرکت سازنده شما را مجبور کرده است! خداوند هم که سازنده هستی بوده، گفته اگر میخواهی انسان باشی و به بالاترین درجات خودت دست پیدا کنی، باید کارهایی را انجام بدهی و آن کارها و بایدها میشود تکالیف.
* منظور همین بایدهاونبایدهایی است که شریعت و احکام پیش پای ما میگذارند؟
شریعت بهمعنای احکام شرعی، واضحترین مدل تکالیف ما است؛ اما در مسیر رسیدن به جایگاه خلافت الهی و در مسیر عبودیت، تکالیفی داریم که الزاماً در رسالههای عملیه یا در شریعت به شکل صریح و واضح ذکر نشدهاند.
* آن نوعی از تکالیف را که واضح نیستند، خودمان میتوانیم تشخیص بدهیم یا کار سختی بوده و متخصص باید آن را انجام بدهد؟
تکالیف ما چند دسته است:
دسته نخست، تکالیف شخصی مصرح، غیر قابل تردید و غیر قابل شک؛ مثل نماز و روزه. ایندسته از تکالیف به جامعه ربطی نداشته و کافی است فقط وظیفه خودم را انجام بدهیم.
دسته دوم، تکالیف عمومی هستند. من بهعنوان انسان در جامعه و عضو امت موظفم کارهایی را انجام بدهم؛ درحقیقت، مجموعهای انسانی باید کار خاصی را انجام بدهند. اگر جامعه اسلامی شکل نگرفته بود، تشخیص این تکالیف بسیار بسیار سخت میشد. وقتی جامعه اسلامی تشکیل شده و جامعه ولایت پیدا میکند، مجرای بیان دستور خدا هم مشخص میشود. در این صورت ایندسته از تکالیف هم صریح و واضح میشوند؛ مثلاً ولی فقیه در جهان میگویند الان همه بروند جبهه. الان فقط 18 سالهها بروند جبهه. یا هر امر و تکلیف دیگری که گفته شود. مهم این است که بازهم تکلیف من مشخص است؛ فقط باید جرئت داشته باشم به آن عمل کنم. برای ما که امروز در جمهوری اسلامی زندگی کرده و ساختار ولایت هم مشخص بوده، تکالیف عمومی مصرح هم معلوم است.
تکالیف شخصی مشخص و مصرح را مرجع تقلید در رساله عملیه مطرح میکند و تکالیف عمومی مشخص و مصرح هم توسط ولی فقیه بیان میشود.
* تکالیف غیر مصرح را چگونه تشخیص دهیم؟
تکلیف شخصی غیر مصرح، یعنی اینکه من تکلیفم آن است که پزشک بشوم یا مهندس. باید به این توجه کنیم که خداوند تبارک و تعالی به ما گفته من دانهدانه شما را برای یک کار خاصی خلق کردم، من بی حساب و کتاب خلق نکردم، من خودم تو را خلق کردم. خدا به شما میگوید من برای خود تو وقت گذاشتم، من عالم را چیدم، نگاه کردم دیدم این عالم تو را کم دارد و پس تو را خلق کردم. برای همین از تو توقعاتی دارم که از هیچکس دیگر ندارم. این تکلیف شخصی که دقیق و غیر مصرح است، در رسالهها هم نیامده. این تکلیف با استعدادها، علاقهها، رابطهها و با ظرفیتهای من است که مشخص میشود. ما برای مشخصکردن این تکلیف بهشدت کار سختی داریم؛ اما خدای خوبی داریم که خیلی وقتها مهربانیش ما را دیوانه میکند. خدا گفته اگر آن تلاش شما در مسیر رسیدن به آن نتیجه و تشخیص تکلیف، تلاش واقعی بود و جهتهای کلی و روشهایتان هم طبق آنچه من گفتهام باشد، آنوقت خودم تو را به سمت آنچه جایگاه توست، هدایت میکنم. منظور از جهتهای کلی و روشها هم همان چیزهایی است که در دو دسته تکلیف قبلی بهصورت واضح مطرح شدهاند.
یکی از دعاهایی که در صحیفه سجادیه آمده و رهبر انقلاب هم بارها به خواندن آنها توصیه کردهاند، مخصوص همین شرایط است: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکفِنِی مَا یشْغَلُنِی الِاهْتِمَامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَیامِی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَه»؛ یادتان باشد یکی از چیزهایی که در مسیر تشخیص تکالیف به ما کمک میکند، همین دعا کردنها است.
اما دسته آخر تکالیفمان، تکالیف اجتماعی غیر مصرح است؛ تکالیفی که امام عصر یا ولی فقیه به هر دلیلی نمیتواند، نمیشود یا نباید صراحتاً بیان کند؛ مثلاً اینکه در انتخابات به چه کسی رأی بدهید، گاهی هم توقع این است که خودمان بتوانیم کار را تشخیص بدهیم.
در چنین موقعیتی بازهم اگر خدا را نداشتیم، پدرمان درآمده بود؛ اما لطف خدا این است که اگر در مسیر زندگی به آن دو حوزه تکلیفی عمل کردیم، در مسیر تشخیص تکالیف غیر مصرح هم جهتگیریهایمان درست میشود و برای فهم آن تکالیف، تلاش واقعی هم کردیم، خداوند تبارک و تعالی برای ما تضمین کرده است که یا ما را به آن نقطه برساند یا آن نقطه را به ما برساند.
* یا ما را هدایت کند یا راه را به سمت ما کج کند
واقعاً هر دو حالت را در روایتها میبینیم؛ هم اینکه ما به آن نتیجه نهایی برسیم و هم اینکه خدا نقطه پایانی را به ما برساند. اگر در لحظه بمیری و نتوانی کاری بکنی، خدا میگوید من آنچه به سمتش در حرکت بودی، برایت فراهم میکنم؛ مثلاً میخواستی اینقدر سال عمر کنی، تبدیل شوی به فرمانده سپاه امام زمان؟ اگر واقعاً تلاش کردی و نشد، حالا که تلاش واقعی تو را دیدم، فرمانده سپاه امام زمان محشورت میکنم. داشتن چنین خدایی چقدر از اضطراب و نگرانیهای ما کم میکند. بابت ناتوانی خودمان در تشخیص و انجام تکالیف مضطرب و نگران میشویم، اما از داشتن چنین خدایی بینهایت خوشحال خواهیم بود.
* سبک زندگی آدمهای تکلیفمحور با آدمهایی که تکلیفمحور نیستند چه فرقی دارد؟
درستش این است که بگوییم تفاوت آدمهایی که میدانند راهی جز تکلیف ندارند، با آدمهایی که حواسشان به این موضوع نیست، چیست؟ آدمهای اهل تکلیف آدمهای متفکریاند؛ چون دائماً درحال بررسی هستند که بدانند گام درست چیست و در هر مقطعی چه کاری باید انجام دهند؟ آدمهایی هستند که زیاد بررسی و سنجش میکنند؛ حتی کسانی که تکلیفمحور هستند، اما دیندار نیستند، بازهم انسانهای متفکری هستند.
آدمهای تکلیفمدار منضبط و منظم میشوند؛ مثلاً میدانند روزی سه بار باید نماز بخوانند. یک ساعاتی از روزشان خودبهخود میشود خانواده، یک ساعاتی خودبهخود به ورزش اختصاص مییابد. در این موضوع هم بین تکلیفمدارهای دیندار و غیر دیندار تفاوتی نیست؛ اما یک تفاوت مهم بین آدمهای تکلیفمدار دینی و تکلیفمدار غیر دینی وجود دارد و آنهم، امیدواری آنها است.
تکلیفمدارهای غیر دینی هرچه بیشتر فکر میکنند و تکلیفمند میشوند، ناامیدتر میشوند؛ چرا؟ چون دستیابیها در فضای دنیا بسیار کم است؛ مثلاً 600 هزار نفر کنکور تجربی میدهند، اما فقط 600 نفر قبول میشوند و فقط 200 نفر پزشک میشوند. از آن 200 نفر هم فقط 10 نفر پزشک فوق تخصص خوب میشوند؛ یعنی اگر همه آن 600 هزار نفر متفکر و منضبط هم باشند، اما فقط 10 نفر فوق تخصص میشوند. اگر خدا را نداشته باشند، از این کمبود دسترسی ناامید میشوند. داراییهای عالم کم است، دستیابی به آنهم در جنگی که اتفاق میافتد، برای عده خیلیخیلی کمی اتفاق میافتد و حتی اگر بهدست آید، بهشدت ناپایدار است؛ یعنی وقتی پزشک شد، هر آن امکان دارد یک ضربه به سرش بخورد و همه دانشش از بین برود! اما اگر ملاک تکلیفمحوری ما عملکردن به اراده الهی باشد، آنکه بیشتر زحمت میکشد، بیشتر بهره میبرد. در چنین فضایی چقدر تحمل سختیها برایمان نهتنها راحت، بلکه زیبا میشود و حتی احساسمان نسبت به بلاهایی که پیش میآید، فرق میکند و نهتنها صبر، بلکه شکر میشود. تنها در این شرایط است که میتوانیم معنی خندیدن شهدا در شبهای عملیات را بفهمیم.
شناسه خبر 76685