شهید سید رضا دیباج؛
با خدای خود عهد بست تا حسرت یک آخ گفتن را هم به دل ساواک بگذارد
سپهرغرب، گروه خبر - شهره کرمی: گزیدهای از زندگی شهیدان دیباج به روایت دیگر برادرشان سید مرتضی دیباج:
حدود 50 سال از شهادت دانشجویان شهید سید رضا و سید حسین دیباج میگذرد و قرار است به احترام هشت هزار شهید استان همدان به نحو شایسته از آنان نیز یاد شود. به خصوص اینکه آنها از شهدای قبل از پیروزی انقلاب هستند. در آن زمان طاغوت که نفسها از ترس و اضطراب در سینهها حبس شده بود؛ این شهیدان به دست آلودهترین آدمهایی که درندگی خصوصیتشان بود و در سازمان مخوف ساواک به شهادت رسیدند.
ابتدا نیم نگاهی به وضعیت حاکم در سالهای 51 و 53 ایران میاندازیم؛ شرایط خفقانآلودی که بهخصوص برای مبارزان راه حق وجود داشت، سخت و دشوار بود. چراکه امکان داشت برای یک ابراز نظر عادی سالها در زندانهای دژخیمان پهلوی از اذیتها، آزار و محرومیتهای متعدد بهرهمند میشدند و برچسب خرابکاری به پیشانی مبارزان زده میشد.
دوتن از بهترین شهدای دوران انقلاب در میان هزاران مبارز آن روزگار، دیباجها در همدان بودند که سید رضا در سال 1327 در همدان متولد شد و از ابتدا تحت تربیت پدری روحانی و مادری پاکدامن قرار گرفت. او در طول مدت 24 سال زندگی شرافتمندانه خود توانست با پشتوانههای عظیم فعالیتهای شایانی از خود به یادگار بگذارد؛ به طوری که همگان از او بهعنوان یک انسان وارسته، مفید و کارا برای جامعه یاد میکردند.
پس از گذراندن دوران کودکی و ابتدایی وارد دبیرستان ابن سینای همدان شد و بهعنوان یکی از شاگردهای ممتاز در رشته ریاضی دپیلم خود را گرفت و سپس از طریق کنکور سراسری به دانشگاه شیراز رشته روانشناسی راه یافت.
در این مدت با همکاری اساتید دانشگاه، به مطالعات در رشته دلخواهش همت گمارد و با تقویت پایههای علمی که از دوران دبیرستان طی کرده بود، در محیط بزرگتر و با استفاده از چهرههای گوناگون به آن بسط و گسترش داد و موفقیتهای زیادی بهدست آورد.
موفقیتهای او به شکلی بود که در اواخر دوران دانشگاه، بهعنوان دانشجوی موفق و نمونه از او یاد میکردند. در کنار آن ارتباطات خود را در بیرون از دانشگاه با علما و روحانیون مبارز شیراز و با حضور در مساجد و جلسات اخلاقی و عقیدتی آنان گسترش داد و در تشکیل جلسات مذهبی به همراه حدود 40 نفر از دوستان و افراد صاحب نظر ممارست کرد.
برگزاری این جلسات بطور مخفی بود. پس از مدتی خبر آن به ساواک رسید همین امر ساواک را بر آن داشت که افراد این تشکیلات خودجوش و مذهبی را باید یکی پس از دیگری دستگیر و روانه زندانهای مخوف خود کرد. سید رضا پس از اطلاع از دستگیری دوستان بلافاصله همسر و تنها فرزند خود را به همدان آورده و در جلسهای که با حضور اعضای خانواده برقرار کرد، گفت که من در ترم پایانی دانشگاه هستم و در نظر دارم آخرین ترم فارغالتحصیلی را با تلاش مضاعف به پایان برسانم.
بهنظرم رسید که همسر و تنها فرزندم را نزد شما گذاشته و سپس بازگردم. در همین حال زنگ منزل به صدا درآمد و مأموران ساواک به همراه نماینده شهربانی به منزل ما هجوم آورده و وی را جلوی چشمان نگران مادر، پدر، خواهران و برادرش دستگیر و شبانه به طرف اداره ساواک شیراز روانه کردند.
مأموران ساواک از همان ابتدا توسط هیئت اعزامی از تهران بهمنظور تخلیه اطلاعاتی و با مسئولیت جلادی بهنام «کمانگیر ساواکی» که به سرسختی و بیرحمی معروف بود، دستگیرشدگان را مورد سختترین شکنجهها قرار دادند.
او که آخرین لحظات زندگی خود را طی میکرد؛ از خداوند فقط صبر و شکیبایی در مواجهه با این شکنجههای طاقتفرسا را میخواست و با خدای خود عهد بسته بود که حسرت یک آخ گفتن را به دل ساواکیها بگذارد؛ متأسفانه شدت شکنجههای قرون وسطایی به حدی بود که طاقت را از بدن مبارز شریف ما گرفت و روح بلندش به ملکوت اعلاء پیوست و دفتر زندگی دنیایی خود را در تاریخ 20/4/1351 با تنی خسته و خونین بست.
از ویژگیهای منحصر بهفرد وی احترام به پدر و مادر، مهربانی با دوستان و آشنایان، علاقهمندی به مطالعه در زمینههای مختلف، حشر و نشر با بزرگان و دوستان، دوری از گناه و رعایت حلال و حرام، تلاش در جهت کسب معارف مختلف و اطلاعات به خصوص در زمینههای الگوی مبارزاتی در سایر کشورها، کمک و مساعدت به آرمانهای اسلامی و دینی بود. او آرزو داشت نظام و حکومت اسلامی در روستاها تشکیل شود. او نمونه بارز برای انقلابیون و علاقهمند به حرکتهای مبارزاتی بهخصوص در نهضت عظیم امام خمینی رحمهالله علیه بود.
حسین دیباج جا پای برادر شهیدش گذاشت و به او پیوست
دانشجوی شهید سید حسین دیباج نیز در سال 1330 در این خانواده روحانی در کربلای معلی پا به جهان گذاشت، او همانند برادر شهیدش سید رضا، مراحل ابتدایی را در مدرسه علمی همدان و دوران متوسطه را در دبیرستان شریعتی در رشته ریاضی با کسب درجه ممتاز به پایان رساند.
در کنکور سراسری در رشته فیزیک دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد که پس از یک سال مجدداً در رشته مهندسی راه و ساختمان قبول شد و در رشته دلخواه خود در حال فارغالتحصیلی بود که در اردیبهشت سال 53 توسط ساواک ملعون دستگیر شد و به مدت هشت روز با تحمل سختترین شکنجههای طاغوتی در کمیته ضد خرابکاری روح بلندش به پرواز درآمد و به آرزوی دیرینهاش که وصال حضرت دوست بود رسید و در جایگاه همیشگی در کنار شهدای دشت کربلا قرار گرفت. (انشاءالله)
او دائماً در قنوتهای خود اللهم وفقنا لما تحب و ترضی و یا اللهم اجعل قتلا فی سبیلک را قرائت مینمود. حسین علاقه فراوانی به کسب معارف اسلامی و عقیدتی در جریانات سیاسی در کشور و خارج از کشور در دوران قبل از انقلاب داشت. او همواره بارقه امید و آرزوی آزاد شدن فلسطین از چنگال اسرائیل را در ذهن خود میپروراند.
پس از شهادت سید رضا ساواک عنوان کرده بود که بروید شناسنامهاش را باطل کنید، حق ندارید مجلس ترحیم برای وی برگزار کنید و جنازهاش را هم تحویل نمیدهیم؛ سید حسین از این موضوع بسیار غمگین و پریشان حال شده بود؛ دیگر آن فرد عادی و خندان قبلی نبود. دائماً خاطرات خود با برادرش را مرور میکرد. سعی داشت در تمامی اعمال پا جای پای برادر شهیدش بگذارد تا لحظهای از یاد شهدا بیرون نیاید.
او عزم خود را جزم کرد تا به هر شکلی که شده راه شهدا را دنبال کند، مدتها بود که ساواک او را تحت نظر داشت و بارها او را دستگیر و آزاد کرده بود. آخرین مرتبه در اردبیهشت سال 53 و در شرایطی که او دانشجوی ترم آخر دانشگاه پلیتکینک (امیر کبیر) بود؛ به همدان آمد و در همان شب ساعت حدود یک نیمه شب با یورش ساواک و در شرایطی سخت برای سایر اعضا خانواده همچون پدر، مادر، خواهران و برادر دستگیر و روانه زندان اوین شد.
بعد از این دستگیری او به کمیته خرابکاری تهران منتقل شد و در مدت کوتاهی پس از دستگیری با انواع شکنجهها که اسناد آن نیز موجود است با تازیانه و ضربات سخت و بریدگیهای متعدد به حالت بیهوشی کشانده شد و سپس بر اثر عفونت و بدون اینکه جنازه مطهرش را تحویل خانواده بدهند، بهصورت مخفی در قطعه 23 بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد. سرانجام پس از پیروزی انقلاب بر اساس انتشار عمومی قبور او و دیگر برادر شهیدش سید رضا پیدا شد.
سید حسین 23 ساله فردی چابک، سرزنده، قوی، دوستداشتنی، ورزشکار و جذاب بود به طوری که اگر در جمعی قرار میگرفت ناخودآگاه افراد به دور او حلقه زده با او همکلام شده و از صحبتهای او بهره میبرند. شهید دیباج فردی نمونه بود و اگر که عمر شریفش ادامه پیدا میکرد قطعاً یکی از بهترینهای عصر خود میشد.
شناسه خبر 80648