شناسه خبر:87346
1403/7/23 13:51:01
استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی سینا همدان:

مولانا در پی چشیدن مزه خدا بوده است

استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی سینا همدان گفت: در ذهن مولانا رابطه انسان با خدا گاهی کاملاً عرضی است، مانند همان رابطه‌ای که پدرش بهاءالدین ولد با خدا داشته؛ آنان در پی این بوده‌اند که مزه خدا را بچشند! دست بر گردن خدا بیندازند و او را در آغوش بکشند، این تفکر در داستان موسی و شبان مولانا دیده می‌شود.

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، شاعر نامی قرن هفتم ما و شاعر عارفی مهرپرور بوده؛ پدرش «بهاءالدین» نیز از علما و صوفیان بزرگ زمان خود به‌شمار می‌رفته است. ورود شمس تبریزی به زندگی وی، یکی از نقطه‌عطف‌های زندگی او به‌شمار می‌رود؛ از آثار مولانا می‌توان به مثنوی معنوی، دیوان غزلیات یا کلیات شمس، رباعیات، مکتوبات، فیه‌مافیه و مجالس سبعه اشاره کرد. مثنوی وی فقط عرفان نظری نیست، بلکه کتابی جامع عرفان نظری و عملی است.
کتاب فیه‌مافیه مولانا نیز مجموعه تقریرات 71 گانه اوست که طی 30 سال در مجالس فراهم آمده؛ درون‌مایه‌ آن نیز مطالب عرفانی، دینی و اخلاقی است.
نفوذ مولانا فراتر از مرزها است و همه ملل به‌شدت از میراث معنوی وی تأثیر گرفته‌‌اند؛ این خورشید عاشق سال 672 هجری قمری در قونیه وفات یافت و روح بزرگش به وصال معشوق رسید.
حال از آنجا که چندی پیش بزرگداشت مولانا را پشت سر گذاشتیم، در معرفی این شاعر بزرگ بنا به رسالت صفحه درهای دری روزنامه سپهرغرب، دست یاری به سوی دکتر علی محمدی، استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی سینا همدان، عضو هیئت‌علمی این دانشگاه و نویسنده کتاب‌های «چکیده و تحلیل مثنوی» و «تفسیر مثنوی با مثنوی» دراز کردیم که در ادامه نتیجه مصاحبه با این مولاناشناس را می‌خوانید:
* استاد هشتم مهرماه روز بزرگداشت مولانا است، شما در مصاحبه‌ای فرمودید رونق نام و شعر مولانا مایه خوشبختی او و ما است، بفرمایید این اندازه آشنایی ایرانیان با این شاعر عارف بزرگ، کافی است و آیا ما آن‌گونه که باید و شاید، به مفاخری همچو او پرداخته‌ایم؟
ما در روزگاری به‌سر می‌بریم که مردم به مولانا اقبال بسیار زیادی نشان می‌دهند؛ یعنی هیچ دوره‌ای در طول تاریخ تا این اندازه شاهد استقبال مردم از کتاب‌های مولانا، حالا چه غزل‌هایش و چه مثنوی وی، نبوده‌ایم. در رسانه‌های مختلف مدام شاهد سخنرانی‌ها، بزرگداشت‌ها و همایش‌ها در رابطه با مولانا هستیم و این نشان می‌دهد که در روزگار معاصر اتفاق خوبی افتاده که نظیرش را در هیچ زمانی از تاریخ، ندیده‌ایم؛ شاید یکی از سبب‌های این مهم، همین مسئله پرداختن رسانه‌ها به مولانا باشد که توجه مردم را بیشتر به موضوع ما جذب می‌کند.
یکی از دلایل هم شاید به بحث روان‌شناسی اجتماعی برگردد؛ یعنی ممکن است مردم ایران ازنظر روان‌شناسی اجتماعی به جایی رسیده‌اند که به دنبال پاسخ برخی از پرسش‌های خودشان در شعر مولانا هستند. هرچه که هست، این استقبال بسیار قابل توجه و خوب است.
حال سخن بر سر این است، استقبالی که از آن صحبت شد، تا چه اندازه عمیق است؟ طبیعی است آن لایه‌هایی که جنبه‌های دانشگاهی و یا بسیار غنی ندارند؛ به این معنی که برای مثال در موارد ذکرشده سخنران‌ها یا محققان بزرگی به موضوع نمی‌پردازند، ممکن است از آن سطح قابل توقع، پایین‌تر باشند. اما زمانی که استقبال زیاد می‌شود، به‌هرحال از دریای شور و شوق آنان می‌توان گوهرهای خوبی نیز به‌دست آورد؛ به نظر بنده باید خوشبین بود.
* از آنجا که هفتم مهرماه هم روز بزرگداشت شمس بود، در رابطه با عشق عرفانی این دو عارف بزرگ که گاهی دستاویز آنانی می‌شود که در دلشان مرض است نیز توضیح بفرمایید.
برخی از کسانی که درباره مولانا و شمس صحبت کرده‌اند، از یک رابطه دوستی خاص بین آن‌ها گفته‌اند که ممکن است در بهترین حالت، جنبه‌های جمال‌پرستانه در آن وجود داشته باشد و اگر بخواهیم بد برداشت کنیم، جنبه‌های جنسیتی در آن مطرح است که هیچ‌کدام این موارد وجود ندارد؛ نه اینکه فکر کنید ما می‌خواهیم از شمس یا مولانا دفاع بکنیم، بلکه هیچ سندی، هیچ سخنی و هیچ حرفی نه در آثار شمس و نه در آثار مولانا، از این‌دست مسائل نمی‌بینیم.
اگر بخواهیم در مورد رابطه‌ بین مولانا و شمس صحبت کنیم، باید بگویم آنچه به مولانا تعلق دارد (درخصوص شمس باید جداگانه و در مجالی دیگر صحبت کرد)، به دنیای خودش مربوط است و امکان دارد متعلق سخن‌های او واقعاً وجود نداشته باشد؛ یعنی آن شمسی که مولانا در غزل‌هایش توصیف و گاهی نیز در مثنوی با شورانگیزی از آن یاد می‌کند، ممکن است واقعاً متعلقش وجود نداشته باشد و تنها در دنیای ذهنی مولانا وجود داشته باشد. این موضوع به تمام معنا، بی‌آلایش و پاک است؛ بنابراین آن سخنانی که گفته می‌شوند، درست نیستند و فکر می‌کنم انگیزه برخی که به این مسئله می‌پردازند، آن است که به این وسیله قشری از مخاطبان را به خودشان جلب کنند.
* جناب دکتر یکی از اساتید زبان و ادبیات فارسی گفته بودند اشعار مولانا می‌تواند بینش به ایرانیان و حتی مسلمانان را تعدیل کند، نظر شما در این ارتباط چیست؟
اگر بخواهیم بدانیم جهان‌بینی مولانا چه اثری می‌تواند برای مثال بر اسلام‌خواهی بگذارد، این مسئله تاریخی قابل توجه است و می‌تواند کمی ابعاد موضوع را روشن کند؛ از سده نوزدهم میلادی شرایط و فضایی در کشورهایی که به فلسفه و اندیشه ازنظر عقلانی اهمیت می‌دهند و در تمام دنیا ایجاد می‌شود (تابع مسائل تاریخی همچون جنگ‌های جهانی اول و دوم است) که مؤمن اروپایی را در عقاید خود به تردید می‌اندازد و به وجود خدا شک می‌کند، انعکاس این موارد در کلام نیچه دیده می‌شود؛ حال در چنین زمان و شرایطی شعر مولانا که خوانده می‌شود، فکر می‌کنم از آن اندیشه جدیدی که می‌خواهد خدا را کنار بگذارد، می‌توانیم منصرف شویم. شرح بیشتر آن است که ما از سده نوزدهم به این طرف وارد فضایی می‌شویم که الهیئت دیگر معنای گذشته خود را ندارد، اما اگر به سراغ مولانا بیایم، می‌بینیم این رویکرد تعدیل می‌شود، یعنی الهیئت‌شناسی و خداشناسی مولانا به‌گونه‌ای است که انسان می‌تواند برگردد و از نو مسلمان دیگری شود؛ نه آن مسلمانی که از زبان دیگران توصیف می‌شود، به‌خصوص کسانی که در کلامشان تعصب وجود دارد، آنانی که در زهدورزیشان خشک هستند، افرادی که کار اسلام را سخت می‌گیرند، مسئله جهنم را برجسته می‌کنند و رابطه انسان و خدا را یک طولی می‌بینند، نه یک رابطه عرضی. این‌ موارد در اندیشه و شعر مولانا وجود ندارد و رابطه انسان با خدا در ذهن او گاهی کاملاً عرضی است؛ مانند همان رابطه‌ای که پدرش بهاءالدین ولد با خدا داشته است. اگر به معارف بهاءالولد مراجعه کنید، متوجه می‌شوید در پی آن است که مزه خدا را بچشد! دوست دارد دست بر گردن خدا بیندازد و او را در آغوش بکشد. همان تفکری که در موسی و شبان مولانا دیده می‌شود؛ بنابراین جواب پرسش شما بله است، یعنی این تفکر حتماً می‌تواند تعدیل ایجاد کرده و در بازگشت به معنویت و جهان معنا، کمک کند که بسیار اهمیت دارد.
* جناب دکتر این مهم که آرامگاه بزرگان ادبیات ما همچون حافظ، سعدی و مولانا زیارتگاه به‌شمار می‌روند را شاهد هستیم که گویا ترکیه بهره‌برداری خوبی از این موضوع دارد، بفرمایید ما چگونه از این ظرفیت و نسبت خود با مولانا در جهت معرفی وی و بهره‌برداری خود، می‌توانیم استفاده بکنیم؟
همان‌طور که می‌دانید، مولانا در قونیه به خاک سپرده شده است و ما دستمان از این مسئله ازنظر توریسم بین‌المللی، کوتاه است؛ اما می‌توان در این ارتباط ظرفیت‌هایی نیز در ایران ایجاد کرد تا توریسمی که به ترکیه می‌رود، به بهانه اینکه زبان مولانا فارسی است، به ایران هم سفر کند یا فرض کنید گردشگر علاقه‌مند به این حوزه برای اینکه ببیند چه پشتوانه و میراث فرهنگی منجر به آن شده که شخصیتی مانند مولانا ظهور کند، به کشور ما سفر کند.
به نظر بنده تحقق این موضوع تا اندازه‌ای بستگی به روابط دولت‌ها و حکومت‌ها دارد و استادان مولوی‌شناس و مولوی‌پژوه زیاد در این ارتباط نمی‌توانند مؤثر باشند. آرامگاه مولانا در ایران نیست و شاید نتوانیم در مورد این شاعر اثرگذاری ازنظر توریسم را شاهد باشیم، اما مقبره شاعران و بزرگانی را در کشورمان داریم که بخواهیم منشأ اثر باشیم؛ برای مثال سعدیه شیراز را درنظر بگیرید، متأسفانه هیچ‌گونه انگیزه‌ای برای اینکه چنین قطب‌های گردشگری را ایجاد کنند، دیده نمی‌شود. شاید در مورد حافظ مسئله یادشده مقداری متفاوت باشد، به این خاطر که نگاه به حافظ مقداری دوستانه‌تر بوده است، اما وقتی به آرامگاه سعدی می‌روید، متأسفانه می‌بینید نه امکانات درخور گردشگری وجود دارد و نه تصمیمی برای اینکه با استفاده از این ظرفیت‌ها، قطب‌های گردشگری ساخته شوند. اگر اراده‌ای برای این مهم وجود داشته باشد و کارهای این‌چنینی انجام گیرد، می‌تواند چهره کشور را و فرهنگ ایرانی را آنچنان که هست، به دنیا معرفی و فکر مردم جهان را نسبت به کشورمان عوض کند.
بنده زمانی طرحی به شهرداری همدان دادم مبنی بر اینکه عارف قزوینی که آدم بسیار بزرگ و مبارزی بوده است را در گوشه‌ای از همدان که اِلمانی دارد و می‌‎تواند یک قطب گردشگری ایجاد کند، خاکش کنید؛ چراکه این شخصیت برای مثل رابطه‌اش با رضاشاه قهری بوده و یکی از کسانی است که عَلَم مبارزه با حکومت پهلوی را برداشته و هیچ‌وقت با آن‌ها کنار نیامده بوده است که این مهم می‌تواند مورد محبت جمهوری اسلامی باشد؛ به این ترتیب عارف قزوینی را آوردند در محوطه آرامگاه بوعلی‌سینا خاک کردند. اما می‌بینیم بسیای از کسانی که به آنجا می‌روند، اصلاً این موضوع را نمی‌دانند و فقط شیشه‌ای گذاشته‌اند و اسم عارف را بر آن نوشته‌اند که هدف قطب گردشگری را محقق نکرد. امر مذکور بسیار دشوار است؛ اما خواستم بگویم ما از همین امکانات خودمان نیز متأسفانه آن‌طور که باید، استفاده نمی‌کنیم.
* لطفاً به‌عنوان پرسش آخر توضیحی در ارتباط با مقاله «زبان ایماء در مقالات شمس» برای ما و خوانندگانمان بدهید.
از آنجا که این مقاله تخصصی است و شاید در مجال این مصاحبه نگنجد و از حوصله خواننده روزنامه خارج باشد، تنها اشاره‌ای به آن می‌کنم؛ ما در این مقاله برای نخستین‌بار به بُعد زبان مولانا پرداختیم. اگر بخواهیم از شاخصه‌های مولانا سخن بگوییم و از ویژگی‌های برجسته شخصیتی این شاعر صحبت کنیم، می‌توان گفت آدمی بوده است که به نفس معرفت زیادی داشته؛ یعنی دقیقاً به‌مثابه یک روان‌شناس و روان‌کاو امروزی، می‌توانسته روان انسان را مورد بررسی قرار بدهد و این امر بسیار مهمی است. یکی از دلایلی که تداوم مولانا تا امروز را اینقدر قوی پیش آورده، همین است که رابطه نزدیکی با روح انسان دارد، یعنی آن را می‌شناسد و جان آدم چیزی نیست که بخواهیم از آن بگذریم و به تبع آن بتوانیم رابطه گفت‌وگویی‌ خود با مولانا را قطع بکنیم. یکی از ویژگی‌های بسیار برجسته دیگر مولانا این است که نسبت به زبان بسیار حساس بوده است و مسئله زبان نزد این شاعر اهمیت وافری داشته و این موضوع چیزی است که طی سده نوزدهم و بیستم در دنیا برجسته می‌شود؛ به‌واقع اهمیت زبان‌شناسی در سده بیستم مورد بحث قرار می‌گیرد، اما ما گزاره‌هایی درباره زبان را در مثنوی شاهد هستیم که مایه شگفتی است؛ برای مثال امروز می‌دانیم که زبان‌شناسان زمانی که می‌خواهند بروزات زبانی را نشان دهند، می‌گویند زبان یا محل گفتار دارد، یا محل نوشتار و یا به‌ندرت محل حرکت و ایماء. اما مولانا از این سه مورد گذر کرده و از بُعد چهارم سخن می‌گوید، ازنظر وی زبان بروز دیگری هم دارد که مردم از آن آگاهی ندارند و آن چیزی نیست جز هم‌دلی! مولانا می‌گوید بروز دیگر زبان به‌وسیله دل است و انسان‌ها از طریق دل می‌توانند باهم ارتباط برقرار کنند: «پس زبان محرمی خود دیگر است/ هم‌دلی از هم‌زبانی بهتر است» یا خوش‌تر است. این به آن معنا بوده که مولانا به رابطه چهارم زبان که بسیار سنگین است نیز اعتقاد داشته که هیچ زبان‌شناسی جرأت نمی‌کند به سوی این رابطه برود، چون نشانه می‌خواهد که نشانه‌ای ندارد و زبان‌شناس نمی‌تواند آن را بسنجد و تشخیصش بدهد.
حال اگر از رابطه چهارم بگذریم و به رابطه سوم یعنی ایماء برگردیم و آن را بررسی کنیم، می‌بینیم این مورد در کاروبار مولانا و شمس فراوان دیده می‌شود؛ ما در آن مقاله ایماء در مقالات شمس را بررسی کردیم، اما در اشعار مولانا نیز نشانه‌های بسیار وافری هست که وی به‌واسطه فهم و شعور بسیار دقیق و عمیقش نسبت به زبان و اینکه از مقوله زبانی مذکور کمتر صحبت شده، نهایت بهره‌وری را داشته است. بنده درصدد هستم یک مقاله مستقل درباره همین زبان ایماء در کار مولانا بنویسم که انشاالله همان زمان بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت.

شناسه خبر 87346