آموزشوپرورش؛ نهادی بیپناه در برابر بحرانهای ساختاری
نظام آموزشی هر کشوری، ستون فقرات توسعه انسانی آن است. جایی که عدالت، فرصتهای برابر و ارتقای سرمایه اجتماعی، معنا پیدا کرده و فرصت امید به آینده را برای کشور فراهم میکند؛ اما وقتی این ستون دچار شکستگیهای مزمن و بدون سازوکار اصلاحی باشد، نتیجه چیزی جز بحرانهای پیدرپی و تکرار خطاهای گذشته نخواهد بود. برخی کارشناسان معتقد هستند آموزشوپرورش نهادی است که نهتنها دچار کمبود منابع و ساختارهای ناکارآمد بوده، بلکه ظرفیت هشدارپذیری و اصلاح خطاهای خود را نیز از دست داده است.
یکی از اصلیترین معضلات، نبود مکانیسمی برای تشخیص و جلوگیری از خطاها در زمان مناسب است؛ درواقع ما نتوانستهایم سیستمی ایجاد کنیم که بهوسیله آن آموزشوپرورش بهعنوان مهمترین ساختار تربیت نیروی انسانی کشور و بهعبارتی ساختن آینده ایران، بتواند در سریعترین زمان ممکن خود را ارزیابی و مشکلاتش را برطرف کند؛ آموزشوپرورش در طول سالهای گذشته بارها نسبت به اُفت کیفیت آموزشی در آزمونهای بینالمللی مانند «تیمز» هشدار دریافت کرده، اما بهجای اصلاح مسیر، افتخارات محدود در المپیادهای علمی را بهعنوان نشانه موفقیت جلوه داده است. این رویکرد نهتنها به بهبود کیفیت آموزشی کمک نکرده، بلکه فاصله کشور با استانداردهای جهانی را هرسال بیشتر کرده است.
مشکل دیگر، ریشهدار شدن شکاف طبقاتی در نظام آموزشی است؛ وقتی تصمیمسازان اصلی این حوزه فرزندان خود را به مدارس غیر دولتی یا خاص میفرستند، طبیعی است که دغدغهای برای تأمین آموزش برابر برای همه کودکان نداشته باشند. این تضاد منافع باعث شده سیاستهای کلان به سود اقلیت مرفه تدوین شود و اکثریت دانشآموزان بهویژه در مناطق محروم، از کیفیت و امکانات آموزشی مناسب بیبهره بمانند. اختلاف معنادار نمرات استانهای محرومی چون سیستان و بلوچستان با استان تهران، گواهی روشن بر این بیعدالتی آموزشی است.
از سوی دیگر، بودجه آموزشوپرورش نهتنها با نیازهای واقعی فاصله دارد، بلکه بخش عمده آن صرف بدهیهای انباشته سالهای قبل میشود؛ سهم سه درصدی این حوزه از تولید ناخالص داخلی، فاصلهای فاحش با میانگین جهانی دارد. حتی سهم بودجهای که طبق اسناد بالادستی باید به 20 درصد برسد، در عمل نصف این مقدار است. این کمبود منابع موجب شده هرساله با افزایش جمعیت دانشآموزی و نیاز به نوسازی مدارس، فشار مضاعفی بر سیستم وارد شود و شکاف میان نیاز و تخصیص بودجه هرگز پُر نشود. به این وضعیت نابهسامان بیفزایید دست خالی مدارس از سرانه دانشآموزی را که باعث میشود برای ابتداییترین نیازها، مدیران مدارس کاسه «چه کنم، چه کنم» به دست بگیرند و نمایش مشمئزکننده حق ثبتنام را هرسال اجرا کنند. از یکسو مسئولان آموزشوپرورش دریافت حق ثبتنام را تکذیب کرده و غیر قانونی میخوانند و از سوی دیگر مدیران بهراحتی آن را از والدین دریافت میکنند!
اگرچه در این حوزه بیشتر به بخش آموزش پرداخته میشود و هرازگاهی بالا و پایین شدن نمرات دانشآموزان صدای رسانهها را بلند میکند، اما این نهاد بخش دیگری نیز دارد که قطعاً از حوزه تعلیم آن مهمتر بوده و درعینحال بیشتر مغفول مانده؛ به عبارت دیگر، به اندازه همین توجه نیمبند به آموزش، به حوزه تربیت و پرورش توجه نمیشود. عموماً افرادی در این حوزه بهکار گرفته میشوند که کمترین میزان سواد در زمینه پرورش دانشآموزان را نداشته و اوج فعالیت آنها برگزاری جشن و مراسم است که گزارش عملکرد مدارس را برای مدیران بالادستی پُر کند و نه چیزی بیشتر!
این یک واقعیت انکارناپذیر است که آموزشوپرورش کشور نهفقط به اصلاحات مقطعی، بلکه به یک تغییر نگرش بنیادین نیاز دارد؛ تغییری که از بازتعریف جایگاه این نهاد در سیاستهای کلان آغاز شود و تا مطالبهگری مردمی ادامه یابد. بدون فشار افکار عمومی، تأمین بودجه عادلانه، انتخاب مدیران شایسته و ایجاد سازوکارهای اصلاحی، بحرانهای آموزشوپرورش همچنان در سکوت پیش خواهد رفت؛ سکوتی که بهای آن را نسلهای آینده خواهند پرداخت. آیا زمان آن نرسیده است که آموزش و تربیت فرزندان این سرزمین به یک دغدغه ملی و مطالبه عمومی تبدیل شود، پیش از آنکه فرصتهای طلایی توسعه انسانی برای همیشه از دست برود؟