سپهرغرب، گروه کار و دانش: به نظر میرسد پدیده شومی که "مهاجرفرستی" یا "فراردهی مغزها" نامیده میشود، در محیطهای دانشگاهی هم ریشه دوانده است! آنجا که عدهای به ظاهر دلسوز، با مأیوس کردن جوانان نسبت به آینده، آنها را تشویق به ترک میهن میکنند.
در بحث مهاجرت نخبگان، حرف و حدیثهای زیادی مطرح است؛ اما مسئولین نظام چه دیدگاهی در این خصوص دارند؟ مقام معظم رهبری در سخنرانی آبانماه 1400 تأکید کردند: یک وقت هست که یک دانشجویی بر اساس نیازهایش، بر اساس نیازهای فکریاش یا بحث خانوادگیاش مایل است برود در یک کشوری تحصیل کند. این اشکالی ندارد؛ یعنی بنده بارها گفتهام که این مانعی ندارد.... عمده این است که فراموش نکند که بدهکار کشورش است و درس بخوانند و برگردند بیایند.... لکن آن چیزی که اشکال دارد، "مهاجرفرستی" است.
بارها و بارها دانشمندان و فرهیختگان کشور نیز درخصوص کوچژنهای ایرانی یا به اصطلاح "فرار مغزها" هشدار دادهاند؛ جوانانی که با خون دل تربیت میکنیم، اما توانایی نگهداری آنها را نداریم و دو دستی تقدیم بیگانه میکنیم! چهره ماندگار فیزیک، بنیانگذار گروه فلسفه علم و استاد ممتاز دانشگاه صنعتی شریف نیز از جمله فرهیختگانی است که همین دغدغه را دارد و معتقد است که برخی در محیط دانشگاهها، صریحاً جوانها را تشویق میکنند تا به خارج مهاجرت کنند!
چرا مسئولان در مناظرههای تلویزیونی شرکت نمیکنند تا معلوم شود چه خطاهایی رخ میدهد؟ اصلاً نمیآیند رسیدگی کنند. در بحث فرار مغزها، جناب دکتر میرشمسی جملهای را گفت که من هم از ایشان (در جاهای مختلف) نقل کردم؛ میگویند نگوئید "فرار مغزها" بگوئید "فراردهی مغزها" و من این را دارم میبینم. وقتی استاد دانشگاه به دانشجو میگوید حتماً برو خارج، دیگر چه میتوان گفت؟! یکی از دوستان من تعریف کرد که برای کاری، پیش یکی از اساتید دانشگاه صنعتی شریف که رتبه بالایی هم داشت رفته بودم. یکی از دانشجویان آن استاد آمد و استاد از او پرسید پذیرش گرفتی؟ دانشجو جواب داد پذیرش گرفتم، ولی سفارت آمریکا روادید نمیدهد. استاد گفت نامهای برای وزارت امور خارجه آمریکا مینویسم (تا کار روادید انجام شود).
این موضوع شوخی دارد؟! صریحاً دارند تشویق میکنند که جوانها به خارج بروند. قرار شد در دانشگاه صنعتی شریف مرکزی ایجاد کنند که زمینه را برای ادامه تحصیل دانشجویان در خارج فراهم کند. نامهای به دکتر غلامی (وزیر علوم وقت) نوشتم که اجازه ندهید این کار در دانشگاه انجام شود؛ یعنی جایی در دانشگاه ایجاد شود که این کار (مهاجرت) را ترویج میکند. گفتند انجام نمیدهیم، اما این مرکز تأسیس شد و تمام. به طور خودکار دارد به این موضوع کمک میشود. وقتی معاون وقت بینالملل وزارت علوم صریحاً پُز میداد که این تعداد قرارداد با دانشگاههای خارج داشتهایم، وقتی وزارت علوم به دانشگاهها ابلاغ میکند که اگر استاد مقاله نوشت و در مقاله، اسم یک استاد خارجی را هم برد، امتیاز مقاله بیشتر است، دیگر چه انتظاری دارید؟
روزی در یکی از دبیرستانهای تیزهوشان سخنرانی داشتم. بعد از سخنرانی، زمانی که دبیران و دانشآموزان حضور داشتند، به معلمها گفتم سر کلاس از دانشآموزان بپرسید اصلاً برای چه درس میخوانند؟ دیدم دبیران خندیدند و جوابی ندادند. بعد که دانشآموزان رفتند، معلمها به من گفتند که دانشآموزان سر کلاس فقط یک سؤال از ما میپرسند: کدام دانشگاه ایران وارد شویم تا سریعتر بتوانیم پذیرش دانشگاههای آمریکا و اروپا را بگیریم؟!
طی سالهای اخیر، تلاشهای زیادی برای استفاده از ظرفیت متخصصان و نخبگان ایرانیان مقیم خارج از کشور صورت گرفته است. به عنوان مثال، معاونت علمی و فناوری و بنیاد ملی نخبگان از سال 1394 اقدامات، برنامهها و فعالیتهایی را درخصوص جذب و همکاری نخبگان ایرانی خارج از کشور با عنوان "برنامه همکاری با متخصصان ایرانی خارج از کشور" اجرا کرده است. اما برنامهها و طرحهایی از این نوع چقدر موفق بوده است؟
عُلقه (به کشور و میهن) دارد از بین میرود. میخواهید معنی عُلقه را بدانید، پروفسور فضلالله رضا (چهره ماندگار و رئیس سابق دانشگاه تهران) را در نظر بگیرد. ایشان ذخیرهای برای کشور بود. زمانی که رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بودم، جایزه علم و دین خواجه نصیر را برای پژوهشگری که بهترین مقاله را در این زمینه بنویسد، بنا نهادیم. برخی از علما قم مقاله ارسال کردند و در نهایت، مقاله پروفسور رضا به عنوان مقاله برتر انتخاب شد. در دیداری که با هم در پژوهشگاه داشتیم، پروفسور رضا گفت، من اخیراً مهمان وزارت امور خارجه بودم. یک عده از اساتید ایرانی مقیم آمریکا را دعوت کرده بودند که به ایران بیایند تا با دانشگاههای کشور همکاری کنند. معنی عُلقه را اینجا میفهمید. ایشان گفت مهمان وزارت خارجه بودم، اما باید یک انتقاد کنم؛ اینها همه دوستانشان را دعوت کرده بودند که آمدند و ملکهایشان را فروختند و تبدیل به دلار کردند و با خود بردند. گِله پروفسور رضا این بود که چرا؟!
این موضوع را خودم در سفر به چین دیدم. برندگان جایزه نوبل فیزیک چینیالاصل که در آمریکا زندگی میکردند، سالی چندبار به چین میآمدند تا به دانشگاهها و امور پژوهشی کشورشان کمک کنند. خودم سه نفر از برندگان جایزه نوبل فیزیک چینیالاصل مقیم آمریکا را در چین دیدم. اما چند ایرانی را اینطور میبینیم؟ این افراد چرا برنمیگردند؟ چون آنجا رفاه اساسی دارند و فرهنگی که با آن بزرگ شدهاند، فرهنگ مادی است، نه فرهنگ معنوی. در کشور از ایرانیهای مقیم خارج استقبال میکنند، اما آنها با فرهنگ آنجا بزرگ شدهاند. فرهنگ قویتری نیاز است تا بتواند روی این افراد کار کند. (ایرانیان مقیم خارج) حتی اگر کتابهایی که در 3 دهه اخیر در آمریکا و انگلیس چاپ شدهاند را میخواندند، حتماً به کشور باز میگشتند. بزرگان فیزیک فکرشان را خیلی کلنگر کردهاند و فقط به کار تخصصی خودشان نمیپردازند. کل جهان و جامعه انسانی را میبینند. فیزیکدانهای آمریکا به کلینتون (رئیس جمهور وقت آمریکا) نامهای نوشتند که چرا این میزان اسلحه تولید میشود و این روند را متوقف کنید؛ ولی این چیزها اصلاً برای ما مطرح نیست.
ایرانیهایی که در غرب بزرگ میشوند، در شرایط رفاه هستند و وقتی به کشور میآیند، باید با حداقل معیشت زندگی کنند. ایران اگر با پختگی عمل میکرد، همه این ایرانیها جذب کشور میشدند و اگر روی فرهنگ آنها هم کار کرده بود، دیگر دافعهها روی آنها اثر نداشت. دانشجوی درجه یک دکترا داشتم که تمام حواسش جمع ایران است. تنها چیزی است که وقتی این ناهنجاریها را میبینید، به انسان قوه میدهد و حس میکنید که چیزهای خوبی هم هست. از سراسر ایران مکاتباتی دارم و این حس بیداری را در بعضی از جوانان کشور میبینیم و لذت میبرم؛ ولی محیط این تیپ (وطنپرست) را پرورش نمیدهد.
خانوادهها هم همان فرهنگ را پیدا کردهاند؛ خانوادهها هم فرهنگشان غربی شده است، ولی فکر کشورشان نیستند که بالاخره به آن مدیون هستند، در آن بزرگ شدهاند و کشور برایشان هزینه کرده است؛ ولی به فکر کشور نیستند. مگر شوخی دارد که انسان فرزندش را برای همیشه آن سمت خط بگذارد؟ آن فرزند هم چطور راضی میشود که پدر و مادری که اینقدر برای او زحمت کشیده است را تنها بگذارد و برود؟ حالا بعضی هستند که هر سال یا دو سال یکبار به والدین خود سر میزنند، اما اکثر کسانی که میروند، دیگر با این طرف کاری ندارند! عُلقه خانوادگی زمانی که ما بچه بودیم خیلی قوی بود. سخنرانی در اصفهان داشتم و در جمع خانوادهها گفتم دیگر به پرورش فرزندانتان در دبستان و دبیرستان تکیه نکنید؛ خودتان هم متعهد باشید که فرزندانتان صاحب فرهنگ باشند.
اخلاقی الان وجود ندارد و واقعاً دارم این را میبینم. رعایت حداقلها را هم نمیکنند. کسی که زمانی دانشجوی خود من بود، اینقدر بیتربیت است که زمانی که رییس دانشکده شد، بدون هماهنگی، کلید دفتر من را عوض کرد. خیلی اخلاق رفته است. روی چه باید حساب کرد؟ علت چیست؟ علت این است که دانشجو با استادی کار کرده و رساله نوشته که خودش هم همین تیپی است. وضعیت در غرب الان خیلی تغییر کرده است. در غرب علیرغم همه وحشیگری، استثمار و کارهایی که میکنند، یک عده از روشنذهنهای آنها عوض شدهاند. در انگلیس بزرگترین فیلسوف علم این کشور (Nicholas Maxwell) کتابی تحت عنوان From Knowledge to Wisdom (از دانش تا خرد) دارد و میگوید، علم ما همراه با حکمت نیست؛ اصلاً برنامه دبیرستانها و دانشگاههای ما باید عوض شود. گفتم این کتاب را ترجمه کنند و دانشجویی روی این کتاب رساله بنویسد. ولی ما حکمت را فراموش کردهایم، کلنگری را فراموش کردهایم.
نخبگان و اساتید کشور، انتقادهای زیادی به نظام آموزش عالی کشور دارند. برخی از آنها معتقدند که آموزش در ایران نه تنها در مقاطع ابتدایی و متوسطه، بلکه در دانشگاه هم به شکل عملی و کاربردی نیست و به جای تفکر، روی حفظیات متمرکز است. مقالهمحور بودن و توجه بیش از حد به این حوزه نیز از دیگر نقاط ضعف آموزش عالی کشور محسوب میشود.
اصلیترین مشکل نظام آموزش عالی کشور را شایستهسالاری میدانم. آدمهایی که مقام پیدا کردهاند، تفکر وسیع و کلنگر ندارند. یکی از مثالهای بارزم، تفاوت رؤسای دانشگاه صنعتی آریامهر (صنعتی شریف فعلی) در قبل و بعد از انقلاب است؛ به کلی سطح متفاوت است. دکتر امین، دکتر نصر، دکتر مهران (رؤسای سابق دانشگاه صنعتی آریامهر)، این افراد خیلی سطح فرهنگیشان بالا بود. شورای دانشگاه آن زمان خیلی خوب بود و مثل حالا رفاقتبازی نبود. در دوره ریاست دکتر مهران، من و چند استاد دیگر جزء حزب ایشان نبودیم؛ شروع انقلاب بود و ما انتقاد زیاد داشتیم، اما خدا شاهد است که هیچ وقت ایشان با ما بدرفتاری و بیاحترامی نداشتند. اما این سالها خیلی سطح پایین بوده است.
چند سال قبل رفته بودم مجوز دوره دکترای فلسفه علم را بگیرم؛ در آن زمان مقطع کارشناسی ارشد فلسفه علم را در دانشگاه صنعتی شریف داشتیم. یکی از رؤسای دانشگاه صنعتی شریف که خیلی هم معروف است، به من گفت اگر الان برای دانشکده فیزیک هم مجوز میخواستی، داده نمیشد. البته آن جلسه با اما و اگر، دوره دکترای فلسفه علم را تصویب کرد، اما میخواهم بگویم ایشان قبل از این جلسه این حرفها را به من گفت.
نگاه کنید تمام مشاغل مهم کشور بعد از انقلاب دست مهندسان بوده است. وزرای علوم را نگاه کنید؛ بهجز چند نفر استثنا بقیه همه پزشک یا مهندس بودند. کسی که میآید و رئیس دانشگاه میشود باید دیدگاه کلنگر داشته باشد که اینطور نبوده است. انتصاب براساس رفاقت و پارتیبازی به شدت حاکم است. اینهمه نامه به وزیر علوم فعلی و وزاری علوم قبلی نوشتم، ولی هیچکدام توجهی نکردند. روی افراد تأمل کنید و جواب بدهید که به این دلایل، این افراد را مناسب نمیدانم؛ نه اینکه افراد طراز اول را کنار بگذارید و افراد طراز دهم را انتخاب کنید یا براساس تعداد مقاله، افراد را انتخاب کنید. تفکر حاکم خیلی سطحی است.
اهمیت علوم پایه و علوم انسانی را درک نمیکنند. علوم انسانی و علوم پایه مورد توجهشان نبوده است. اما غرب همواره برای علوم پایه اهمیت قائل بوده است؛ برای علوم انسانی هم اهمیت قائل است. بارها به دکتر فتوحی (رئیس وقت دانشگاه صنعتی شریف) گفتم که این دانشگاه براساس الگوی دانشگاه MIT (موسسه فناوری ماساچوست) بنا شده است که بزرگترین دانشگاه مهندسی آمریکا است. آن زمان که آمریکا بودم، دانشگاه MIT کاری با علوم انسانی نداشت، ولی الان این دانشگاه از دانشجوی رشته مهندسی میخواهد از یک لیست شامل 17 درس، حداقل 7 الی 8 درس علوم انسانی را انتخاب کند. این دانشگاه بخش فلسفه دارد؛ مدرک لیسانس مشترک بین مهندسی-علوم انسانی و بین علوم انسانی-علوم پایه میدهد. اگر دانشگاه MIT الگوی تأسیس دانشگاه صنعتی شریف (صنعتی آریامهر سابق) بوده است، حالا هم ببینید این دانشگاه تغییر کرده است. چرا به گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف اینقدر بیاعتنایی میکنید؟
اساتید دانشگاه MIT در روزنامه نیویورک تایمز مقالهای نوشتند که محصولات ما در جامعه موفق نیست و این ادعای بزرگی است. رئیس دانشگاه آدم چیز فهمی بود. جلسه مشترکی بین اساتید علوم انسانی و مهندسی برگزار کرد و بعد در لزوم توجه به علوم انسانی، مقالههای متعددی در سایت دانشگاه منتشر شد. دانشگاه استنفورد و موسسه فناوری کالیفرنیا (Caltech) هم بخش فلسفه علم دارند. آن وقت گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف با این همه ذلت روبرو بود، البته الان نه، چون دارند راه کج میروند و همه نوع امکاناتی در اختیارشان قرار دادهاند.
پروفسور مهدی گلشنی، استاد ممتاز دانشگاه صنعتی شریف از جمله نخبگانی است که هر جا ایرادی ببیند، صریح و رک آن را بیان میکند. پروفسور گلشنی بهمنماه 96 انتقادهای صریح و جدی را نسبت به روسای برخی دانشگاههای کشور وارد کرد و گفت، باید روسای دانشگاه گزینههای درستی باشند، استاد بودن کافی نیست، نماز خواندن و روزه گرفتن هم کافی نیست، رئیس دانشگاه باید فرهنگ و جاذبه داشته باشد، بتواند بر محیط تاثیرگذار باشد، نه اینکه در بروکراسی و نامهنگاری گرفتار شود. مسئولین بعضی دانشگاهها به صورت رسمی بیکفایت هستند.
وی همچنین از وضعیت فرهنگی جاری در دانشگاهها نیز به شدت گلایه داشته و معتقد است که ارزشهای اسلامی در دانشگاه حاکم نیست. وقتی مسائل را مطرح میکنیم، برخی افراد به دلیل مسئولیتهایی که دارند خوششان نمیآید و فکر میکنند باید طوری وانمود کرد که همه چیز مرتب است و سرجای خودش قرار دارد، این مشکل جامعه است. بیفرهنگی در دانشگاه موج میزند، بیاخلاقی در جامعه را شاهد هستیم. به هرحال نهادی در کشور باید این مشکلات را رصد کنند. بنده بیش از 40 سال در دانشگاه هستم، هیچگاه در این مدت وضعیت فرهنگی اینگونه نبوده است. اینکه پارتیبازی، رابطه دوستانه حاکم باشد؛ بیتوجهی به مشکلات حاکم باشد، به شکایات توجه نشود، مسئولین پاسخگو نباشند، تاکنون وجود نداشته است.
این انتقادهای تند البته به مذاق برخی خوش نیامد و در نهایت حکم بازنشستگی پروفسور گلشنی، استاد ممتاز دانشگاه صنعتی شریف در تیرماه 97 صادر شد.
این برنامه (بازنشستگی) از قبل بود، مخصوصاً با وجود معاون آموزشی وقت دانشگاه، این برنامه بود و منتظر فرصت بودند و جرأت آن را هم نمیکردند. معاونت آموزشی دانشگاه یک جلسه با بچههای بسیج که به موضوع بازنشستگی من اعتراض داشتند، برگزار کرد و در آن جلسه گفته شد که تمام مراتب بالاتر تا سطح ریاست جمهوری را طی شده است و به موضوع بازنشستگی ایشان اعتراض نکنید. یکی از علمای شورای عالی انقلاب فرهنگی هم به من گفت به ما گفتهاند به این موضوع اعتراض نکنیم. به همین دلیل، رئیس وقت یک ارگان مهم در دانشگاه هم اعتراضی نکرد. آنها اگر برنامهریزی میکنند، به شکل جامع میکنند. براساس قانون اساتید ممتاز، استاد ممتاز هم میتواند در دانشگاه تدریس داشته باشد و هم راهنمایی رساله دکتر و کارشناسی ارشد را برعهده بگیرد؛ اما دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی شریف مانع از این شد که من استاد راهنمای اول باشم و حداکثر اینکه راهنمای دوم باشم که این کار، کمال توهین است. درخصوص تدریس هم سال پیش تقاضا کردم درس مشترکی بین فوق لیسانس و دکترا گذاشته شود که گفتند این درس فلسفی است و دانشکده مخالفت کرد.
مسیری که طی شد، مسیر منحرف در فلسفه علم بود و تأکید روی فلسفه تحلیلی بود و این موضوع را یادآوری کردیم. حتی میخواستند دو استاد منحرف ضدانقلاب را استخدام کنند و دانشکده هم پافشاری میکرد؛ اما تا این لحظه مرکز جذب اعضای هیأت علمی وزارت علوم مخالفت کرده است. (در مقابل) کسی که در ایران در تاریخ علم و تمدن اسلامی نفر اول است، برای تدریس وی مانعتراشی کردند و کنار گذاشته شد و در نهایت، دیوان عدالت اداری به نفعاش رأی صادر کرد، اما همچنان با مشکل مواجه است.
الان در ایران حاکمیت با پارتیبازی و رفاقت بازی است. اصلاً حساب و کتاب درست نیست و حیف این کشور است. کشورهای اروپایی، آسیایی و اسلامی زیادی را دیدهام؛ هیچ کدام امکانات کشور ما را ندارند. مالزی که (مثل ایران) نفت ندارد، ولی خودش را اداره میکند؛ ترکیه هم همینطور. تأسف میخورم با این فرهنگ فلسفی و با این همه میراث فرهنگی که ما داریم (در این شرایط هستیم). در جهان اسلام غیر از مصریها که فکرشان به ما نزدیک است، بقیه کشورهای عربی کاملاً غربزده هستند. مالزی، اندونزی و پاکستان اینطور نیستند. کشورهای عربی کلاً فرهنگ غربی بر آنها حاکم است، اما کشورهای اسلامی مثل مالزی، اندونزی و پاکستان اینطور نیستند؛ آنها بیدارند، ولی کشورهای عربی خواب هستند.
در کشور ما نفوذ کار خود را کرده است و نه حوزه بیدار میشود و نه دانشگاه. عالیترین شرایط این است که یک کشور مستقل باشیم که فرهنگی مثل تمدن اسلامی را بپرورانیم.
"جورج سارتون" در کتاب تاریخ علم مینویسد، برای 350 سال اول، تمدن اسلامی و علم جهان اسلام در سراسر جهان غالب بود و در 250 سال بعد، مسلمانان با مسیحیان مشترک شدند و آن 350 سال - تقریباً تا قرن ششم - به هفت دوره 50 ساله تقسیم میشود که در رأس 50 سال اول، "جابربن حیان" شاگرد امام صادق (ع) و در رأس 50 سال آخر، "عمر خیام" را قرار دارد. دلم نمیخواهد در کشور چنین وضعی باشد. جهان اسلام باید یک جهان برتر در علم باشد، بینیاز باشد بهگونهای که تحریمها روی آن اثر نگذارد. همینطور که ایران در حوزه نظامی کارهایی کرد و پیشرفت داشت، در حوزههای دیگر هم باید پیشرفت داشته باشیم. در بحث موادغذایی و موارد دیگر، واردات ما نسبت به سالهای قبل خیلی بیشتر شده است. قبلاً گندم و برنج وارد نمیکردیم. قبلاً هندوستان از روسیه گندم یا برنج وارد میکرد و حالا دارد به ایران برنج صادر میکند.
در خواب غفلت بودهایم و من دلیل عمده آن را در دو نکته میبینم: عدم رعایت شایستهسالاری در انتصابها از بالا به پایین و بعد، عدم توجه به نیازهای ملی و اینکه باید در علم هم سهم مهمی داشته باشیم، اما فقط با تعداد مقالهها پُز میدهیم.
استاد علامه "محمدتقی جعفری"، از نظر اخلاقی فردی کمنظیر و به قول مقام معظم رهبری، "علاّمه ذوالفنون" بود. علامه جعفری بیش از نیم قرن پیش، به نقش مهم اصول فلسفی در علوم تجربی توجه کرد و در بعضی از نوشتارهایشان، وارد در بحث بعضی از مسائل مهم فلسفی علوم و چالشهای آنها شدند. دوستی و ارتباط پروفسور گلشنی با علامه محمدتقی جعفری هم از بحث در خصوص یک کتاب شکل گرفت.
دوستی من با استاد علامه "محمدتقی جعفری" یک مرتبه صورت گرفت و خیلی عمیق شد. زمانی که رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بودم (اوایل دهه 70)، اطلاع دادند که علامه جعفری تماس گرفته و میخواهند تلفنی با من صحبت کند. کتابی تحت عنوان "تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر" نوشته و نظریههای رایج را تحلیل کرده بودم که برنده کتاب سال هم شده بود. علامه جعفری این کتاب را دیده بود و چون به فیزیک هم علاقه داشتند، در این زمینه هم مطالعه میکردند و میخواستند در مورد این کتاب با من صحبت کنند.
از من پرسیدند چند نسخه از این کتاب چاپ شده است؟ گفتم 4 هزار نسخه؛ گفتند باید 100 هزار نسخه چاپ از این کتاب میشد. گفتم شما مقدمهای بنویسید و مجدداً آن را چاپ میکنیم. دو هفته بعد زنگ زدند که مقدمه را نوشتم. مقدمه حدود 3 صفحه بود. با علامه جعفری تماس گرفتنم و گفتم در یک مورد با شما بحث دارم و قرار شد به دیدار ایشان بروم. بحث و گفتگو کردیم و گفتند حق با شماست و آن بخش را تغییر دادند و در چاپ بعدی کتاب، مقدمه ایشان را گذاشتیم. دوستی ما از اینجا شروع شد و عمیق شد.
علامه جعفری خیلی فکرشان باز بود. نفوذهای منفی آن زمان مارکسیسم و پوزیتیویسم را میشناخت و روی آنها دغدغه داشت و رسماً وارد آنها شده بود. ایشان اگر الان بودند یکی از دغدغههای اصلی ایشان این بود که چرا فکر غرب حاکم شده است و در درجه دوم، حتما با فیلسوفان غربی ارتباط برقرار میکرد، چراکه خیلی از آنها الان همفکر ایشان هستند، البته آن موقع اینطور نبودند. آن موقع فقط "برتراند راسل" مطرح بود که چند مکاتبه با او داشت.
تحولی که حاصل شده است، وارد محیط ما نشده است و علت آن هم زرنگی پاپ ژان پل دوم است که یک عده از کشیشهای مسیحیت را واداشت که بروند در رشتههای فیزیک، زیست شناسی، ریاضیات و اقتصاد دکترا بگیرند. در کنفرانسهای زیادی شرکت کردم و از آن طریق با دانشمندان زیادی آشنا شدم که بیشتر این کنفرانسها توسط پاپ برگزار شده بودند.
در یکی از کنفرانسها بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شرکت کرده بودم و زمانی که به ایران بازگشتم، گزارشی به مقام معظم رهبری نوشتم که در غرب، کلیسا تحولی ایجاد کرده است و حالا وقت آن است که در حوزه ما هم چنین کاری انجام شود. این موضوع را مطرح کردم که عدهای از طلاب حوزهها در فیزیک، زیستشناسی، روانشناسی یا جامعهشناسی دکترا بگیرند که شبهات را به زبان روز جواب بدهند. مقام معظم رهبری در جواب نوشتند که که با مشورت با فلانی، گزارشی تهیه شود. رهبری قبول کردند، اما وزارتخانه و غیره اهلش نبودند و کار را دنبال نکردند. البته آیتالله مصباح بعداً به این موضوع توجه کرد و یک عده از فارغالتحصیلان حوزه را برای گرفتن دکترا در این رشتهها به آمریکا و کانادا فرستادند که این سفر در روشن ذهنی آنها خیلی موثر بود.
در بحث اسلامی شدن علوم انسانی اشتباهاتی رخ داد و مقصر هم حوزه است و کوتاهی کرد. به خیالشان وقتی میگوییم اسلامی کردن علوم، یعنی بر هر مطلب علمی که میخواهیم ببینیم، برویم قرآن را نگاه کنیم یا قرآن را با نتایج تجربی سوق بدهیم و بگوییم این چیزی که تجربه کشف کرده است، آن را قرآن هزار سال پیش گفته است. شیخ "محمد عبدو" هم همین کار را کرد و گفت اشعه ایکس همان "جِن" است که در قرآن آمده است. اما علم امروز و چیزی که "سید ابوالاعلی مودودی" در هند حدود 90 سال پیش فهمید، این بود که گفت، مشکل سر چیزی دیگری است و تجربه، انگلیسی و آمریکایی و روسی و... ندارد؛ یک تجربه مثلاً زمانی که شما یک فلز را حرارت میدهید، طول فلز زیاد میشود، این تجربه دیگر آمریکایی و انگلیسی و اینها ندارد. "مودودی" معتقد بود که موضوع در فرضیات عام است که بر علم حاکم میکنیم.
آمریکاییها تلاش کردند با علم روز، معجزات قرآن را نشان دهند که شکست این کار هم خیلی واضح بود و درس عبرت نگرفتند. بعضی آمدند گفتند، اصلاً علم با دین کاری ندارد؛ روش علم همان روش علم معمولی آمریکایی، انگلیسی و روسیِ تجربه و نظریهپردازی است، اما آنجا که میخواهیم تعمیم بدهیم و اصول عام را در کار بیاوریم، اگر هدف طبیعت را در این قضیه متوجه نشدیم، نگوئیم هدف وجود ندارد، اینجا دین فرق میگذارد. در آن اصول عام است که فرق میکند. نیامدند این را بگویند و این در جامعه ما جا نیفتاده است و دائم سر علم دعواست. بعضی هم که اینقدر اطلاعاتشان کم است که علم را فقط میگویند علوم انسانی. این قضیه اگر حُسن فهم در کار بود، خیلی قضیه پیشرفته میکرد. حوزه باید توجه داشته باشد که در سطح جهان، تفکر وضعیت فلسفه تغییر کرده است و وقتی صحبت از علم دینی میکنیم، علمی است که غرب هم میتواند در آن وارد شود.
و در پایان استاد، چند کلامی هم از زندگی شخصی خود دارند.
سال 1342 از آمریکا برگشتم و با دختر خالهام ازدواج کردم و مجدداً برای ادامه تحصیل راهی آمریکا شدیم و پسرم در آنجا متولد شد. سال 1349 به همراه خانواده به ایران بازگشتیم و صاحب 3 فرزند دختر شدیم. خدا را شکر همه فرزندانم موفق هستند و همگی در ایران زندگی میکنند و هرگز نخواستند از کشورشان بروند. همسرم (مرحومه بتول نجفی) که سال گذشته فوت کرد، نقش بسیار مهمی در زندگی من داشت و بعضی از کتابهایم (نقش ایمان در علم؛ علم و دین، از تعارض تا گفتگو؛ آیا علم میتواند دین را نادیده بگیرد) را ترجمه کرد. تفکرمان خیلی بهم نزدیک بود. در تربیت فرزندانمان تلاش کردیم کتابهای مناسب در اختیار آنها قرار دهیم؛ اگر سوالی برای آنها پیش میآمد، خودمان جواب دهیم و آنها را با فرهنگ عمیق اسلامی به درستی آشنا کنیم.
قطعاً پند گرفتن از تجربیات اساتید و فرهیختگانی که سالهاست در مسیر علم، دانش و حکمت قدم گذاشتهاند، ما را از پیمودن یک مسیر اشتباه، تجربههای تلخ و هَدر دادن زمانهای ارزشمند و طلایی عمر مصون نگاه خواهد داشت؛ درست مشابه نکاتی که پروفسور مهدی گلشنی، چهره ماندگار فیزیک و استاد ممتاز دانشگاه صنعتی شریف مانند پدری مهربان برای جوانان کشور درخصوص لزوم توجه به ایران و داشتن عِرق وطنپرستی مطرح کرد.
شناسه خبر 54544