سپهرغرب، گروه متن زندگی: بخشی از چالش امروز کشور در حوزه آشوب فرهنگی به کارکرد نهادهایی برمیگردد که قرار بوده در این چهار دهه و اندی به وظایف و مسئولیتهای خود در قبال پدید آوردن فرهنگ، سبک زندگی و شیوه تفکر منطبق بر رهیافتها و آموزههای فرهنگ ایرانی و اسلامی عمل کنند.
بخشی از چالش امروز کشور در حوزه آشوب فرهنگی به کارکرد نهادهایی برمیگردد که قرار بوده در این چهار دهه و اندی به وظایف و مسئولیتهای خود در قبال پدید آوردن فرهنگ، سبک زندگی و شیوه تفکر منطبق بر رهیافتها و آموزههای فرهنگ ایرانی و اسلامی عمل کنند. بحران خشونت رفتاری که امروز گریبانگیر جامعه ما شده است قابل انکار نیست و طبیعتاً نه به قصد مچگیری که میتوان با نگاه کارشناسی به این موضوع پرداخت که چرا دستگاههای عریض و طویل فرهنگی و تبلیغاتی ما در این سالها با نگاه سطحی نگرانه و کم محتوا دچار روزمرگی شده و از تحولات جامعه عقب ماندهاند. گفتوگوی ما با حجتالاسلام والمسلمین عبدالله بیات، امام جماعت مسجد شهید چمران و دانشجوی دکترای فقه و حقوق به آسیب شناسی حوزه تربیتی در آموزش و پرورش اختصاص دارد.
اگر بخواهید به جایگاه آموزش و پرورش در حوزه تربیت اشاره کنید چه نکاتی قابل ذکر خواهد بود؟
آموزش و پرورش، نهاد حاکمیتی است و به تبع آن جایگاه مهمی در جامعه دارد، نه فقط جامعه ما که همه جوامع به نقش کلیدی معلمان و مربیان در تربیت انسانها اذعان دارند. امام فرمودند انبیا برای تربیت انسانها آمدهاند و به نوعی کارکرد معلمی را در راستای بیداری انسانها و شکل دادن درست به نسلها میدانستند. خب در انقلاب اسلامی شهید رجایی و شهید باهنر بنیانگذاران امور تربیتی در مدارس بودند و گزاف نیست بگوییم مربیان تربیتی در حقیقت سربازان انقلاب در مدرسهاند.
پس یکی از نقاط تمایز مدرسه طراز انقلاب با مدارس جوامع دیگر را در همین ضرورت میدانید؟
همچنان که بزرگان انقلاب بارها تأکید کردهاند علم بدون تهذیب نفس به همان فجایعی میانجامد که چه در گذشته و چه به ویژه امروز خود را نشان میدهد، بنابراین وقتی ما از تربیت و تهذیب سخن میگوییم در حقیقت اشاره به این میکنیم که جهتگیری مدارس ما به سمت علم مهذب باشد.
همه آنچه اشاره میکنید البته روی کاغذ خوب به نظر میرسد، اما در عمل میبینیم گاه کارکرد همین معلمان تربیتی نه تنها جاذبهای ندارد، بلکه تولید دافعه میکند.
آموزش و پرورش عرصه بسیار حساسی است، اما این حساسیت نه در میان مدیران و نه عامه مردم هنوز به درستی و به شکل عمیق درک نشده است. اگر ما به آموزش و پرورش و به طریق اولی به گزینش بهترین و کیفیترین نیروها به عنوان معلمان تربیتی بها میدادیم و برای آنها انگیزه ایجاد میکردیم داستان امور تربیتی در مدارس به اینجا نمیکشید.
نقش تربیتی مدیر، ناظم، معلم، عوامل اجرایی، سرایدار و حتی مبصر کلاس و نقش تربیتی مدرسه از لحاظ ساختمان و معماری و گروههای فعال در مدرسه، همه اینها میتواند نقش مثبت یا منفی در محیط مدرسه ایفا کند که از این هم نباید غافل بود.
البته قبول دارم معلم تربیتیای میتواند اثرگذار باشد که خودش را تربیت کرده باشد و به اصطلاح عامل باشد، در صورتی که میبینیم بعضاً معلمان تربیتی ما دچار روزمرگی شدهاند و آن انگیزه اوایل انقلاب وجود ندارد، حتی ما در دورههایی میبینیم که به بهانههای مختلف، امور تربیتی در مدارس را تعطیل میکنند.
چه کنیم که معلمان تربیتی، چشم و نگاه نوجوانهایمان را تسخیر کنند و بتوانند با آنها ارتباط بگیرند؟
نقش تربیتی مربی قبل از اینکه به گفتار و اطلاعات دینی او ارتباط داشته باشد به شخصیت و شایستگی، مقبولیت و حتی محبوبیت او بستگی دارد و این مقدمه مهم تأثیر رفتار و کردار یک مربی واجد شرایط است. در انتخاب مربی باید به شرایط ذاتی مربی توجه کرد و شرایط اکتسابی در صورت فقدان قابل تحصیل است. در نتیجه خوش اخلاقی، خوش بیانی و حتی خوش سیما بودن و توانایی در جذب و هدایت دانشآموز و آشنایی به مسائل روز و روانشناسی متربیان از معیارهای انتخاب یک مربی است.
چرا حس نمیکنیم که سند تحول آموزش و پرورش جدی گرفته شده است؟
اشکال این نوع مواجهه ما با مسائل این است که گمان میکنیم وقتی سندی یا قانونی مصوب و ابلاغ میشود یعنی ما مسئولیت خود را در این باره انجام دادهایم، در صورتی که نگارش و ابلاغ اسناد یا قوانین تازه آغاز راه است و باید کوشش و جهد شود که ظرفیتهای جامعه با اهداف آن سند یا قانون به هماهنگی برسد، اما متأسفانه ما در این باره تحرک چندانی نمیبینیم.
میتوانید جزئیتر بگویید.
ببینید، اینکه ما نام مربی تربیتی را در اسناد یا قوانین بیاوریم، اما روح اجرا را در نظر نگیریم که: بسیار خب! اصلاً این مربی تربیتی چه کسی است؟ رفتار او در مدرسه چه باشد؟ چه میدان و حیطه عملی در مدرسه و در ارتباط با دانشآموزان داشته باشد هیچ کدام از این اولویتها در فاز عملیاتی شکل نمیگیرد.
در واقع اگر توفیقی هم باشد بیشتر ماحصل خلاقیت فردی است تا یک برنامه مدون سازمانی.
بله و به این اضافه کنید که ما در چه دوره عجیبی زندگی میکنیم. 30، 20 سال قبل سیطره خانوادهها بر فرزندان بسیار بیشتر از امروز بود. تردید نکنید بخشی از چرایی اتفاقات اخیر به دلیل تغییر شکل زندگی امروز ماست. نگاه کنید تعطیلی دو، سه ساله مدارس و دانشگاهها و رسوخ فضای مجازی در ذهن نوجوانها و جوانها چه تأثیری بر جامعه ما گذاشته است.
از طرف دیگر نگاه کنید بعضاً مدیران و مدارس ما به امر تربیت علاقه چندانی ندارند و این در وضعیتی است که اتفاقاً در این دوره شلختگی هجوم اطلاعات و سبکهای زندگی، بچههای ما بیشتر از هر زمانی نیازمند پرورش و تربیت مطابق با فرهنگ و آموزههای دینی خودمان هستند. البته در این میان خانوادهها و والدین هم توقع دارند کمکاری آنها به نوعی در آموزش و پرورش جبران شود. من بالشخصه به عنوان یک پدر توقع دارم فرزندم در مدرسه درست تربیت و اقناع شود؛ و این اتفاق نمیافتد. چرا؟
به خاطر اینکه ما به خودمان زحمت ندادهایم که به این نسل نزدیک شویم. به خاطر اینکه مربیان تربیتی ما به روز نیستند و عملاً این دانشآموزان هستند که از مربیها جلو زدهاند، یعنی ما نتوانستهایم در زمینه اقناع گامهای درستی برداریم.
چرا؟
چون اهتمام مدارس ما بیشتر به آموزش است نه پرورش. ممکن است تعارفاتی هم در این زمینه داشته باشیم، اما اگر تعارفات را کنار بگذاریم میبینیم تمرکز مدارس بر این است که چطور دانشآموزان را برای کنکور و محفوظات آماده کنند. ما در واقع امروز به یک آموزش و پرورش کنکور زده دچار شدهایم، در حالی که مقام معظم رهبری در یکی از دیدارهایشان فرمودند: «مسئله پرورش در بسیاری از کشورها جزو آن مبانی اصلی است. مسئول و مأمور پرورشی وجود دارد، به پرورش اهمیت میدهند. پرورش فقط دیندار شدن و عمق ایمان یافتن نیست که ما دنبالش هستیم. پرورش تأثیر خودش را در رفتارها، برخوردها، رشد شخصیت، تقویت اعتماد به نفس و جوشاندن چشمه استعداد نشان میدهد. بنابراین مسئله پرورش یک مسئله مهم است.»
یعنی ما آنجا خوراک فکری قابل دسترس داریم، اما در حوزه تربیت یک فضای شفاف وجود ندارد.
شما ببینید برخی از جوانها و نوجوانهای ما با اینکه در بهترین مراکز علمی درس میخوانند، اما شکل اعتراض آنها به گونهای است که حس نمیکنید این افراد غیر از آموزش برخی دروس به مهارتهای زندگی کردن مجهز و تربیت شده باشند. خب طبیعی است کسی که 12، 10 سال در یک فضای آموزشی و تربیتی درست پرورش یافته باشد به راحتی به دیگری سنگ پرتاب نمیکند یا فحشهای رکیک نمیدهد.
دست آموزش و پرورش ما در سواد زندگی خالی است.
ما یکسری اصول و اخلاقیات و مبانی دینی داریم که اگر به درستی به آنها پرداخته شود مایه رشد شخصیتی خواهد بود، اما در انتقال آنها و اقناع ذهن دانشآموزانمان به شدت ضعیف هستیم. شما ببینید ما 12 سال این دانشآموز را در اختیار داریم، اما بعد از این همه سال هنوز نماز اول وقت یا حجاب برای دانشآموز جا نمیافتد.
البته از یک دید دیگر آموزش و پرورش خودش معلول است.
بله، این را میپذیرم، اما هرچه باشد ما نمیتوانیم نسبت به چالش بزرگی که شکل گرفته است بیتفاوت باشیم. مثلاً الان میبینیم که دانشآموزان نسبت به پدر و مادرها ادب لازم را ندارند. با والدین خود با زبان زور سخن میگویند و احترام آنها را نگه نمیدارند.
شما نگاه کنید بدیهیترین تکالیف و وظایف ما چقدر تکلف آمیز به نظر میرسد در صورتی که اگر ما به این بدیهیئت به درستی نگاه میکردیم اکنون به این نقطه نمیرسیدیم. انتظار این است که وقتی شما نعمتی را رایگان از کسی گرفتهاید از او سپاسگزار باشید. ما این نعمت ادراک و هزاران نعمت دیگر را در اختیار داریم، اما هنوز فرزندانمان این بینش را نیاموختهاند که سپاس پروردگار را به جا بیاورند. هنوز نتوانستهایم به دانشآموز خود منتقل کنیم که او اگرچه حقوقی دارد، اما به موازات آن حقوق تکالیفی هم برعهده دارد.
یعنی رسیدن به یک توازن روانی.
ما امروز با خیل خانوادههایی روبهرو هستیم که تک فرزند هستند و طبیعتاً این خانوادهها توجهشان به همان تک فرزند است. در خانوادههایی که تک فرزند نیستند خواه ناخواه تعادلی در توجه به فرزندان به وجود میآید و میبینید که فرزندان همدیگر را تربیت میکنند، چون چندفرزندی فضای عادیتری را در اختیار والدین میگذارد، اما وقتی ما از یک طرف پدیده تک فرزندی داریم و از طرف دیگر به شکل افراطی و بدون ضابطه ابزارهای نوین مثل گوشیهای هوشمند یا تبلتها را در اختیار نوجوان خود قرار میدهیم و از آن سو وظایف چشمگیری در خانه و در مدرسه به این کودک یا نوجوان داده نمیشود در نهایت او حس نمیکند که مسئولیتهایی در زندگی به عهده اوست و نسبت به جامعه، دوستان و اموال جامعه تعهد دارد.
چه کنیم که این وضعیت را تغییر دهیم؟
شما وقتی نگاه میکنید میبینید حتی در همین کشورهای به اصطلاح آزاد، ضوابط و قواعد استفاده از فناوری حرف اول را میزند. در اروپا برای استفاده از گوشیهای هوشمند سن قانونی تعیین کردهاند و این طور نیست که هر محتوایی در اختیار نوجوان قرار گیرد، همانطور که برای فیلمها هم قوانین خودشان را دارند، اما ما با افتخار موبایلهای هوشمند را در اختیار کودکان شش، هفت ساله قرار میدهیم و از اینکه این کودکان میتوانند با مهارت با این گوشیها کار کنند به خودمان میبالیم.
اینکه شما میبینید کودکان و نوجوانهای ما به راحتی به سایتهایی دسترسی دارند که مناسب سن آنها نیست یا محتوای اخلاقی ندارد موضوعی نیست که بتوان به آن بالید، اما از آن طرف هم میبینیم هر خبری که در این حوزه درباره سیاستگذاری دولت و دستگاههای حاکمیتی در فضای مجازی منتشر میشود با واکنش تند عدهای از افراد جامعه روبهرو میشود.
تبعات این شکل از زندگی در میان نوجوانها چیست؟
دو، سه دهه پیش بچههای ما در دبیرستان به بلوغ میرسیدند، اما امروز بچههای ما گاه حتی در سالهای پایانی دبستان به بلوغ میرسند. ما در واقع شاهد شکلگیری پدیده بلوغ زودرس هستیم. به خاطر چه؟ به خاطر اینکه این افراد در فضای مجازی در معرض محتوایی قرار میگیرند که هیجان زدگی جنسی را ترویج میکند. البته الگوهای بنیادین زندگی، تغذیه، نوع پوشش و... در این بلوغ زودرس نقش مهمی دارند.
چند وقت پیش از قول یک نماینده مجلس میخواندم که در برخی کشورها 270 ماده قانونی برای فضای مجازی نوشته شده و چارچوبهایش را تعیین کردهاند. این نشان میدهد موضوع نظارت بر این فضا حیاتی است، اما وقتی قرار است ما قانون برای این فضا بنویسیم با شانتاژ تبلیغاتی روبهرو میشود. یا مثلاً وقتی به همین غرب نگاه میکنیم میبینیم سلبریتی حق ندارد هر حرفی بزند، اما وقتی شما به ایران میرسید میبینید وقتی کسی این مطالبه را دارد که سلبریتیها مسئولیت موضع خودشان را بپذیرند سریع با واکنش عصب آلود آنها مواجه میشود، در صورتی که مجلس ما میتواند تحرک خوبی در این زمینه داشته باشد و با تصویب قوانین کارآمد این فضا را مدیریت کند.
مجلس در رابطه با آموزش و پرورش چه کاری میتواند انجام دهد؟
یکی از مهمترین کارهای مجلس تصویب جذب دستکم 5 تا 10 هزار معلم نخبه تربیتی در سراسر کشور است.
چطور میتوان این همه نیروی کیفی جذب کرد؟
تحول اساسی در جذب اساتید شایسته که اعتقاد به علوم انسانی اسلامی داشته و همچنین تغییر سیستم آموزشی دانشگاه فرهنگیان از تعلیم معلم به تربیت معلم و آشنایی دانشجو معلمان با سواد رسانهای یکی از راههای مقابله با برنامههای دشمنان انقلاب در آموزش و پرورش است.
شاخصهای دقیق هم بگذارند و علاوه بر دانشگاه فرهنگیان میتوانند بهترینهای دانشگاههای درجه یک کشور از دانشگاه تهران تا شهید بهشتی، علامه طباطبایی و دانشگاههای دیگر را جذب کنند. البته ما در حوزه علمیه طلاب فاضل و باسوادی داریم که میتوانند جذب شوند و نقش مؤثری در این باره ایفا کنند.
وزارت آموزش و پرورش درگیر روزمرگی است. چه کنیم این وزارت از این پوسته کم تحرک بیرون بیاید و با چالاکی بیشتری اقدامات مؤثر و نوآورانه انجام دهد؟
به نظر میآید آموزش و پرورش درگیر وظایف بروکراتیک شده است، از یک نظر هم طبیعی است. اداره این حجم از نیروی انسانی، معلمان، دبیران و کارمندان، برگزاری آزمون، کلاس و برپا داشتن این همه مدرسه در سراسر کشور اجازه نمیدهد آموزش و پرورش تحرک زیادی در زمینه سیاستگذاریها مطابق با شرایط روز جامعه داشته باشد. پیشنهاد من در این زمینه این است که آموزش و پرورش و دقیقتر بگویم شورای عالی آموزش و پرورش، «وزارتخانه در سایه» تشکیل دهند و این وزارتخانه در سایه، با حضور کارشناسان مجرب چهار، پنج سال روی اولویتها کار کنند و خروجی قابل قبولی ارائه دهند.
این یک واقعیت است که بسیاری از مسئولان ما از صبح تا شب در جلسات متعدد حضور دارند و توان آنها در همین جلسات روزمره گرفته میشود، اما اگر ما بتوانیم آن آموزش و پرورش سایه را تشکیل بدهیم در آن صورت این شورا میتواند محتوای کتابها را به روز کند، روش جذب دانشجو را تغییر و درباره هویت ایرانی کار مؤثری انجام دهد.
اتفاقاً یکی از چالشهای جدی ما در زمینه هویت ایرانی است.
آقا فرمودند ما در رابطه با هویت دچار بحران هستیم. خب این یک واقعیت است که هویت ایرانی نزد برخی دانشآموزان ما خدشهدار شده است. اگرچه عده کمی از این نوجوانها بودند که نسبت به پرچم کشور بیاحترامی کردند و پرچم را به آتش کشیدند، اما همین رویداد هم در واقع یک زنگ هشدار است. ما قبلاً در مدارس وقتی سرود ملیمان پخش میشد نوجوانهایمان با رغبت سرود را میخواندند، اما اکنون وضعیت فرق کرده است و این حس را داریم که بچهها نسبت به سرود ملی کشور خودشان بیاعتنا شدهاند.
به عنوان یک روزنامهنگار وقتی به مسئلهای که شما اشاره میکنید نگاه میکنم حس میکنم وجود تبعیض، فساد و نارساییها در برقراری عدالت اجتماعی و اقتصادی امروز بسیار غلیظتر از دهههای گذشته نزد نسل کنونی نوجوانها و جوانها احساس میشود. وقتی از این بُعد به داستان نگاه کنید این کمرنگ شدن هویت ایرانی نزد نوجوانها را چطور میبینید؟
شکی نیست مسائل اجتماعی، تبعیضها و ناکارآمدیها روی مدارس ما تأثیر میگذارد، چه همکاران و چه دانشآموزان. خب همکار ما میگوید چرا این همه اختلاف حقوق و دریافتی بین دستگاههای مختلف کشور وجود دارد. وقتی همکاران ما دغدغه جدی معیشت دارند و از آن سو تبعیضها را میبینند خواه ناخواه بر کیفیت کار آنها هم اثر میگذارد. ما این عبارت را زیاد از زبان همکاران خودمان میشنویم که چرا خانواده فلان مسئول در ناز و نعمت زندگی میکند آن وقت خانواده من در تأمین حداقلها با مشکل روبهروست. میگویند بچههای ما فارغالتحصیل میشوند و کار ندارند، اما فرزند فلان مقام، عضو هیئت مدیره 32 شرکت است. خب اینها باعث میشود که چه همکاران و چه دانشآموزان دلسرد شوند.
نکته دیگری که میخواهم بگویم آثار روانی تعارض بر ذهن دانشآموزان است. به لحاظ روانی میدانیم که تعارض تا چه اندازه میتواند رنج آور باشد. ما امروز دچار این تعارض هستیم که کودکان و نوجوانهای ما در آموزش و پرورش با یک نوع زاویه دید روبهرو هستند و در خانه و بیرون با زاویه دیگر. آن وقت بچه گیج میشود که حرف خانواده و پدر و مادر را بپذیرد یا آن حرف رسمی در آموزش و پرورش را. وقتی مثلاً دانشآموز ما میشنود که وزیر فلان کشور اروپایی با اتوبوس یا دوچرخه سر کار میرود آن وقت مقامات ما به ندرت در معابر و وسایل حمل و نقل عمومی ظاهر میشوند یا مثلاً فلان فرد کلی خرج میکند که فقط به مجلس راه پیدا کند یا خانوادههایی که به راحتی میتوانند هزینه تحصیل فرزندان خود در بهترین مدارس غیرانتفاعی را بدهند. اینها برای خانوادهها مایه دلسردی است.
بعضی وقتها این حس را داریم که بهترین متنها برای حوزه پرورش و تربیت بدون معلمانی که این مفاهیم را زندگی کرده باشند راه به جایی نمیبرد. دیدگاهتان در این باره چیست؟
همین طور است. ما در مدارسمان درسی داریم به نام «تفکر» که درباره فضای آگاهی و مهار خشم و هیجان بحث میکند. این کتاب محتوای عالی دارد، اما همان طور که گفتید شما نمیتوانید این محتوا را در کلاس به درستی منتقل کنید مگر اینکه مربیان حاذق و عامل داشته باشید. تصور کنید کسی درباره مهار خشم درس بدهد، اما دانشآموزان ببینند که خود او نمیتواند هیجانهایش را مهار کند، در آن صورت آن درس به اهداف خودش نزدیک نمیشود.
چقدر همکاری اولیا و معلمان و مربیان را در ساختن آموزش و پرورشی پویا و نوآور مهم میدانید؟
بسیار تعیینکننده است. همچنان که اشاره کردم بخشی از مسئله ما به تعارضهایی برمیگردد که میان مدرسه و خانواده وجود دارد. هر اندازه که ما بتوانیم افق و چشمانداز مثبتی برای تعامل میان والدین، معلمان و مدارس ایجاد کنیم فضا برای تربیت بهتر دانشآموزان باز خواهد شد. به شرط اینکه سعه صدر از دو سو رعایت شود. یکی از همکاران تعریف میکرد که هر روز صبح دو، سه دقیقه در مدرسه قرآن پخش میشود، اما برخی از والدین جبهه گرفته بودند که مدرسه هر روز درس قرآن به دانشآموزان ارائه میکند یا مثلاً میبینید برخی والدین به ویژه در مدارس هیئت امنایی در اداره مدرسه و تدریس معلمان دخالت میکنند، در صورتی که ممکن است آن افراد واقعاً تخصص لازم در این زمینه را نداشته باشند.
چقدر اهمیت وزارت آموزش و پرورش نزد مدیران بالادستی ما به رسمیت شناخته میشود؟
اگر واقعاً به دنبال این هستیم که کشور ما توسعه پیدا کند وزیر آموزش و پرورش در همه دولتها باید بهترین و قویترین وزیر کابینه باشد نه اینکه نزد رؤسای جمهور ما آموزش و پرورش یکی از کم اهمیتترین پستهای کابینه باشد و عملاً در ذهن رئیسجمهور وزنی نداشته باشد.
شاید این جملهای که به آقای قرائتی منتسب است بتواند این اهمیت را به شکل رسایی منعکس کند که وقتی از ایشان پرسیده بودند چه کسی شایسته مدیریت بر آموزش و پرورش است گفته بودند امام، نفر اول کشور باید در رأس آموزش و پرورش قرار گیرد، در حالی که مثلاً در دولت روحانی میبینیم که وزیر آموزش و پرورش استعفا میکند، چون چند بار تقاضای وقت از رئیسجمهور میکند، اما رئیسجمهور در نهایت به او وقت نمیدهد، میخواهم بگویم بخشی از قدرت اثرگذاری آموزش و پرورش به اهمیتی است که مدیران بالادستی ما نه در فضای تعارفات که در عمل برای این نهاد قائل هستند، جامعه این را خوب تشخیص و به آن واکنش نشان میدهد.
شناسه خبر 62575