سپهرغرب، گروه جوانی: خیلی از کارها مربوط به یک دوره سنی خاص است. مثلا به کار بردن کامپیوتر در زندگی روزمره انسانها از ملزومات است. امروزه طبق تعاریف جهانی، کسی که راه استفاده از کامپیوتر را نداند باسواد به حساب نمیآید اما افراط در استفاده از کامپیوتر که عمدتا در سنین جوانی و نوجوانی رخ میدهد، میتواند باعث نوعی اعتیاد شود که به عواقب ناشی از آن در دنیای امروز توجه شده و حتما شما هم با آن آشنایید.
جوان و سلامت روان او مورد توجه بسیاری از خانوادههاست. بسیاری از رفتارهای طبیعی جوانان ممکن است در حالت افراطی تبدیل به رفتارهایی غیرطبیعی شوند. از آن طرف، تقریبا همه بیماریهای شناخته شده روانپزشکی به جز مواردی معدود، در دوران جوانی تا میانسالی برای اولین بار بروز میکنند. همه ما میدانیم که تغییرهای رفتاری در یک فرد جوان میتواند از نخستین نشانههای عمومی ابتلای او به بیماری محسوب شود. سوال اصلی این است که: «از کجا بفهمیم رفتار جوان ما طبیعی است یا غیرطبیعی؟» دکترسیدمهدی صمیمی اردستانی، روانپزشک، به این سوال پاسخ میدهد.
آقای دکتر! خیلی از رفتارهای عجیب و غریب ممکن است مربوط به سن و سال یک جوان باشد. چه وقتی و چگونه باید در مورد رفتارهای غیرعادی یک فرد جوان احساس خطر کنیم؟
خیلی از کارها مربوط به یک دوره سنی خاص است. مثلا به کار بردن کامپیوتر در زندگی روزمره انسانها از ملزومات است. امروزه طبق تعاریف جهانی، کسی که راه استفاده از کامپیوتر را نداند باسواد به حساب نمیآید اما افراط در استفاده از کامپیوتر که عمدتا در سنین جوانی و نوجوانی رخ میدهد، میتواند باعث نوعی اعتیاد شود که به عواقب ناشی از آن در دنیای امروز توجه شده و حتما شما هم با آن آشنایید.
ممکن است مثال دیگری بزنید؟
بله؛ مثلا جلب توجه و نشان دادن تواناییها هم در دوره جوانی رایجتر است. این پدیده مثبتی است؛ به نحوی که باعث شناختهشدن تواناییهای جوان در جامعه میشود و میتواند موقعیت اجتماعی و شغلی بهتری را برای او فراهم آورد. اما اگر واژه «توانایی» را از این عبارت حذف کنیم و همه رفتارهای ما به عنوان یک جوان صرفا معطوف به «نشان دادن» باشد، آن وقت رفتار ما غیرطبیعی خواهد بود. این رفتار غیرطبیعی نه تنها مشکلی از ما حل نمیکند، بلکه بر مشکلات ما و اطرافیان میافزاید و به ارتباطات ما لطمه میزند.
پس میتوان مرزی را تعریف کرد که حالتهای مختلف رفتاری تا قبل از عبور از آن مرز، طبیعی به حساب میآیند؟
هر رفتار و سلیقهای اگر از حد خودش فراتر برود، به طوری که فرد را دچار اختلال عملکرد کند یا برای او ایجاد تنش درونی کند، میتواند یک زنگ خطر باشد. در دوران بلوغ، جوانها دچار نوعی خودرایی و خودمختاری هستند. بدون توجه به نصیحتهای دیگران، همه چیز را خودشان تجربه میکنند. همین خودرایی اگر به مرحلهای برسد که باعث شکستخوردنهای مکرر و خطرناک و بیتوجهی افراطی به پندهای دیگران بشود، دیگر باید نام ریسکپذیری یا بیمحاباگری را روی آن گذشت. باید حساب این وضعیت را از خودرایی ویژه دوران بلوغ جدا کنیم.
ممکن است خانواده، بعضی از رفتارهای طبیعی جوان را غیرطبیعی بداند و در مورد بعضی رفتارهایش به اشتباه احساس خطر نکند. اینطور نیست؟
به ندرت پیش میآید. واقعیت این است که عمدتا چیزهایی را که روانپزشک، غیرطبیعی میداند؛ مردم هم غیرطبیعی میدانند. ولی حالتهایی وجود دارد که در آن ممکن است اختلاف رایی بین خانواده و روانپزشک پیش بیاید. مثلا پدری را در نظر بگیریم که حالتهای اضطرابی یا وسواسگونه دارد. این پدر ممکن است برخی علایم اعتیاد در جوانان به گوشش خورده باشد. مثلا شنیده باشد که تغییر در الگوی خواب و بیداری میتواند نشانهای از اعتیاد باشد. چنین پدری با دقیق شدن در رفتار پسرش میبیند او چند وقتی است صبح دیر از خواب بیدار میشود. برای این پدر مسلم خواهد شد که پسرش معتاد است. البته ممکن است گمان او درست باشد. ولی این امری است که باید به وسیله یک متخصص بررسی شده و مورد تایید قرار بگیرد.
و برعکس؟
بله؛ عکس آن هم صادق است. مثلا در خانوادهای که زمینه ابتلا به وسواس وجود دارد یا مادر این خانواده مبتلا به وسواس است. ممکن است در این خانواده درک و تصور مثبتی از این بیماری وجود داشته باشد. اگر دختر خانواده در هر نوبت دو بار دستش را میشوید، مادر او را تشویق کرده و به او یاد میدهد که در هر نوبت سه بار دستش را بشوید. با وجود زمینه ژنتیکی مثبت این آموزش نادرست میتواند باعث بروز بیماری شود.
این رفتار در دختر خانواده غیرطبیعی است. اما مادر خانواده آن را کاملا طبیعی و بلکه مثبت میپندارد. اگر با او همکلام شوید، خواهد گفت: «دختر من تمیز است!» یا: «دختر من رعایت نجسی و پاکی را میکند!» و البته معمولا صفتی وجود ندارد که همه اعضای خانواده، دوستان، بستگان یا اطرافیان آن را طبیعی بدانند و تنها روانپزشک بر غیرطبیعی بودن آن اصرار کند.
ازدواج چه نقشی در حوزه سلامت روان بازی میکند؟
امروزه در پژوهشهای روانپزشکی در سراسر دنیا ثابت شده که شیوع بیماریهای روانی در بین مجردها بیشتر است. برعکس، در گروه متاهلان درصد کمتری از ابتلا به بیماریهای روانی دیده میشود. یعنی افراد مجرد بیشتر از افراد متاهل مبتلا به بیماری روانی هستند.
این به چه معناست؟
قطعا معنایش این نیست که مجرد بودن ایجاد بیماری میکند. این پژوهشها ابدا چنین چیزی را نشان نمیدهند. بلکه تنها گزارش میکنند که شیوع بیماری روانی در بین مجردها بیشتر است.
چرا؟
به نظر میرسد افرادی که دارای زمینههای ابتلا به بیماری روانپزشکی هستند، تمایل کمتری برای تشکیل خانواده دارند. مثلا فرد مبتلا به افسردگی به دلیل عدم تمایل به مسوولیتپذیری ممکن است زیر بار انتخاب همسر نرود یا فردی که مبتلا به وسواس است ممکن است در انتخاب همسر دچار نوعی ریزبینی و کنکاش افراطی باشد.
در حدی که هر کسی را به دلیلی نادرست برای خود نپسندد. تا آنجا که سن او به مرحلهای برسد که اساسا میل به ازدواج را از دست بدهد.
در میان مردم باوری وجود دارد مبنی بر اینکه مبتلایان به بیماریهای روانی با ازدواج بهبود مییابند. نظر شما چیست؟
ابدا! ازدواج نه باعث بیماری میشود، نه راهحلی است برای درمان بیماری.
بالاخره یک جوان مبتلا به بیماری روانی میتواند ازدواج کند یا نه؟
در گروهی از بیماریهای روانی موسوم به انواع سایکوتیک که بیماری شدید است و ارتباط با جهان خارج در بیمار قطع شده، بیمار اصلا توانایی تشکیل خانواده را ندارد اما در انواع خفیفتر که فرد دارو مصرف میکند، چنین نیست. یک انسان مبتلا به بیماری روانی هم مانند انسانی که به بیماری روانی مبتلا نیست حق دارد همسر انتخاب کند و تشکیل خانواده بدهد اما باید قبل از ازدواج صادق باشد و شرایط خود را برای همسر آیندهاش توضیح بدهد.
شناسه خبر 64185